پاسخ اجمالی:
ابو یوسف، «قاضى القضات» هارون بود. او هميشه ملازم هارون بود و با قدرت توجيهى عجيب خود، اعمال نارواى هارون را منطبق با موازين دينى وانمود مى كرد. به عنوان نمونه: هارون در اوائل خلافتش، عاشق يكى از كنيزان پدرش شد. کنیز گفت: پدرت با من همبستر شده است. هارون جريان را با ابو يوسف در ميان گذاشت. ابو يوسف پاسخ داد: مگر هر ادعايى كه يك كنيز مى كند، بايد پذيرفته شود؟ گوش به حرف او نكن!!! در صورتى كه طبق موازين فقه اسلامى در اين گونه موارد، اعتراف خود زن مورد قبول است.
پاسخ تفصیلی:
ابو یوسف يكى از قضات خود فروخته دربار هارون بود كه از طرف هارون «قاضى القضات»(1) بود. او هميشه ملازم هارون بود و با قدرت استدلال و نيروى توجيهى عجيب خود، روى اعمال نارواى هارون سرپوش دينى گذاشته با يك سلسله توجيهات، آنها را منطبق با موازين دينى وانمود مى كرد. در اينجا به عنوان شاهد، به دو نمونه اشاره مى شود: 1- هارون در اوائل خلافت خود، عاشق يكى از كنيزان پدر خود (مهدى) شد. هنگامى كه به او اظهار عشق كرد، كنيز گفت: از اين كار صرف نظر كن، زيرا پدرت با من همبستر شده است (و من زن پدر تو محسوب مى شوم). هارون كه شيفته او شده بود و نمى توانست دست از او بر دارد، ابو يوسف را احضار نموده جريان را با او در ميان گذاشت و از او چاره جويى كرد. ابو يوسف با خون سردى پاسخ داد: مگر هر ادعايى كه يك كنيز مى كند، بايد پذيرفته شود؟ گوش به حرف او نكن، زيرا او كنيز راست گويى نيست!.(2) (در صورتى كه بر اساس موازين فقه اسلامى در اين گونه موارد، اعتراف خود زن مورد قبول و ملاك عمل است). 2- روزى هارون از آشپز مخصوص خود خواست غذايى از گوشت شتر جوان تهيه كند. پس از صرف غذا، «جعفر برمكى» گفت: هر لقمه خليفه از اين غذا چهار صد هزار درهم تمام مى شود! وقتى هارون از اين مطلب اظهار تعجب كرد، جعفر برمكى توضيح داد كه چون مدتى پيش، خليفه چنين غذايى خواسته بود و در آن هنگام تهيه نشده بود، از آن تاريخ، هر روز يك شتر جوان براى آبدارخانه دربار خلافت كشته مى شود و مجموع بهاى آنها تا كنون، بالغ بر چهار صد هزار درهم است! هارون كه بيت المال مسلمانان را صرف عياشي ها و تجمل پرستي هاى بى حساب خود مى نمود و هرگز از آن همه اسراف و ريخت و پاش اموال مسلمانان محروم و زحمت كش خم به ابرو نمى آورد، اين بار در نقش يك فرد دلسوز و با وجدان! از شنيدن اين مطلب اظهار ناراحتى كرد و دستور داد به اصطلاح براى جبران اين كار، چندين ميليون (درهم) ميان فقرا به عنوان صدقه تقسيم شود! در حالى كه اين مبلغ نيز از مال شخصى او نبود، بلكه از بيت المال مسلمانان بود كه مى بايست به طور عادلانه در ميان مسلمانان تقسيم شود و هرگز عنوان صدقه و بخشش خليفه و امثال آن، نمى توانست مجوز چنين عملى باشد. در هرحال، خبر به گوش ابو يوسف رسيد. ابو يوسف كه فلسفه وجودى او در دستگاه هارون، در چنين مواردى جلوه گر مى شد، طرح جالبى براى توجيه عمل خليفه ريخت و به همين منظور نزد هارون رفت و علت ناراحتى او را پرسيد. هارون جريان را تعريف كرد. ابو يوسف رو به جعفر نموده پرسيد: آيا گوشت اين شترها تلف مى شد يا مردم آن را صرف مى كردند؟ جعفر (كه گويا به هدف ابو يوسف پى برده بود) پاسخ داد: مردم مصرف مى كردند. ابو يوسف با خوشحالى صدا كرد: مژده باد بر خليفه كه به ثواب بزرگى رسيده اند، زيرا اين همه گوشتى كه در اين مدت تهيه شده به مصرف مسلمانان رسيده و خداوند وسيله انجام چنين صدقه بزرگ را براى خليفه فراهم ساخته است!.(3) آرى گوشت شترهايى كه براى سفره خليفه كشته مى شد، و پيش از آنكه گنديده شود، و جلوى سگ هاى بغداد بريزند، احياناً به چند نفر گرسنه مى دادند، در منطق ابو يوسف صدقه محسوب مى شد! و آنچه هارون انجام داده بود، صدقه و عمل نيك بود، نه اسراف و به هدر دادن مال مسلمانان! و خالى كردن بيت المال تحت عنوان «صدقه» و بخشيدن روغن ريخته به اين و آن!(4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.