پاسخ اجمالی:
هشام بن عبدالملک مردى بخيل، خشن، جسور، ستم گر، بي رحم و سخنور بود. او در جمع آورى ثروت و عمران و آبادى مى كوشيد. در زمان خلافتش، صنايع دستى رونق يافت، لكن از آن جا كه وى شخصى بخیل، بى عاطفه و سخت گير بود، در دوران حكومت او، زندگى برمردم سخت شد و احساسات و عواطف انسانى در جامعه رو به زوال رفت و رسم نيكوكارى و تعاون برچيده شد.
پاسخ تفصیلی:
هشام مردى بخيل، خشن، جسور، ستم گر، بي رحم و سخنور بود.(1) او در جمع آورى ثروت و عمران و آبادى مى كوشيد و در زمان خلافتش بعضى از صنايع دستى رونق يافت؛ لكن از آن جا كه وى شخصى بى عاطفه و سخت گير بود، در دوران حكومت او، زندگى برمردم سخت شد و احساسات و عواطف انسانى در جامعه رو به زوال رفت و رسم نيكوكارى و تعاون برچيده شد، به طورى كه هيچ كس نسبت به ديگرى دل سوزى و كمك نمى كرد!(2)
«سيد امير على»، مورخ و دانشمند معروف، وضع اجتماعى - سياسى آن روز جامعه اسلامى را به خوبى ترسيم نموده اخلاق و رفتار هشام را به نحو روشنى تشريح مى كند:
«با مرگ يزيد دوم، خلافت به برادرش هشام رسيد؛ لكن خلافت او زمانى استقرار يافت كه آشوب ها و نهضت هاى داخلى را سركوب نمود و آتش جنگ هاى خارجى را خاموش ساخت؛ زيرا در آن زمان، از طرف شمال، قبايل تركمن خزر به دولت مركزى فشار وارد مى آوردند، و در شرق، رهبران عباسى مخفيانه سرگرم فراهم ساختن مقدمات براى درهم شكستن پايه هاى حكومت اموى بودند. در داخل كشور نيز آتش خشم و كينه خوارج، كه مردمى دلير و سلحشور بودند، شعله ور شده بود.
در اين كشمكش ها، بهترين جوانان عرب، يا در جنگ هاى داخلى كشته شدند و يا قربانى سياست بدبينى و حسادت دربار فاسد خلافت گشتند؛ زيرا در اثر اطمينان كوركورانه اى كه خليفه قبلى از وزرا و درباريان خود داشت، حكومت و قدرت به دست افراد خود خواه و ناشايستى افتاده بود كه مردم را به خاطر عجر و ناتوانى خود و سوء اداره كشور متنفر ساخته بودند.
البته رجال بزرگ و چهره هاى درخشان انگشت شمارى بودند كه با كمال همت و دلسوزى، به وظائف و مسئولیت های سنگین خود عمل می کردند، ولی دلسوزی نسبت به دین و آیین در میان مردم سست و کم فروغ شده و در میان درباریان و عوامل وابسته به حکوکت رو به زوال بود؛ زيرا آنان عموماً عناصرى بودند كه جز تامين منافع خود، هيچ هدفى نداشتند.
در آن عصر خطير، جامعه اسلامى نيازمند بازوى توانايى بود كه كشتى متزلزل حكومت را از غرق شدن نجات بدهد، از اين رو طبعاً هشام به مزايا و خصوصياتى نيازمند بود كه بتواند در پرتو آن، با دشواري ها و مشكلاتى كه جامعه اسلامى را از هر طرف احاطه كرده بود، مقابله كند.
در اينكه هشام بهتر از خليفه قبلى (يزيد) بود شكى نيست؛ زيرا در زمان هشام دربار خلافت از عناصر ناپاك تصفيه شد، وقار و سنگينى جايگزين سبكسرى و بوال هوسى گرديد و جامعه از وجود افراد طفيلى كه سربار جامعه بودند پيراسته گشت.
ولى سخت گيرى بيش از اندازه هشام، به سرحد خشونت رسيد و صرفه جويي هاى وى جنبه بخل يافت و بعضى از كمبودهاى اخلاقى و انسانى وى اوضاع را بدتر كرد؛ زيرا او فردى كوتاه فكر و مستبد و شكاك و بدبين بود، از اين رو، به هيچ كس اعتماد نمى كرد، بلكه براى خنثى كردن توطئه هايى كه بر ضد او چيده مى شد، به عمليات مكارانه و جاسوسى متوسل مى شد و از آنجا كه آدم زود باورى بود، با يك بدگويى و سؤ ظن بهترين رجال كشور را از بين مى برد. اين بدبينى افراطى باعث شد كه عزل و نصب متوالى و بيش از حد فرمانروايان و حكام شهرستان ها، نتايج فوق العاده تلخی به بار آورد».(3)،(4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.