پاسخ اجمالی:
اساس برهان وجوب و امكان يا فقر و غنى بر اين مطلب است كه ما هنگامى كه به خود و ساير موجودات اين جهان نگاه مى كنيم آنها را سراپا نياز و حاجت مى بينيم؛ نياز و حاجتى به بيرون وجود خود. بديهى است نمى توان قبول كرد كه جهان هستى مجموعه اى از نياز و فقر باشد، يا به تعبير ديگر هر موجودى را در اين جهان وابسته مى بينيم. اين وابستگى نمى تواند تا بى نهايت پيش رود، از اين رو اين وابستگی، نياز و فقر عمومى جهان دليل بر وجود يك منبع عظيم غنا و بى نيازى است، و ما آن منبع را خدا (الله) مى ناميم.
پاسخ تفصیلی:
اساس برهان وجوب و امكان يا فقر و غنى بر اين است كه ما هنگامى كه به خود و ساير موجودات اين جهان نگاه مى كنيم آنها را سراپا نياز و حاجت مى بينيم؛ نياز و حاجتى به بيرون وجود خود. بديهى است نمى توان قبول كرد كه جهان هستى مجموعه اى از نياز و فقر باشد، از اين رو اين نياز و فقر عمومى جهان دليل بر وجود يك منبع عظيم غنا و بى نيازى است، و ما آن منبع را خدا (الله) مى ناميم.
يا به تعبير ديگر هر موجودى را در اين جهان وابسته مى بينيم؛ و اين وابستگى نمى تواند تا بى نهايت پيش رود، و جهان مجموعه اى از وابسته ها باشد؛ اين خود دليل بر اين است كه در عالم ذات مستقلى قائم بالذات وجود دارد كه همه اين وابسته ها به او بسته اند و بر او تكيه دارند.
قرآن در سوره فاطر آيه 15 همه انسان ها را بدون استثنا مخاطب ساخته مى فرمايد: (اى مردم شما [همگى] نيازمندان به خداييد)؛ «يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللهِ».
«فقر» در اينجا معناى وسيعى دارد كه شامل هرگونه نياز در تمام وجود و هستى مى شود. ما براى ادامه زندگى مادّى نياز به نور آفتاب، آب، هوا، و انواع غذاها و پوشش و مسكن داريم.
ما براى ادامه حيات جسمانى به دستگاه هاى داخلى بدن مانند: قلب و عروق و دستگاه تنفس و مغز و اعصاب نيازمنديم.
ما در زندگى معنوى براى پيدا كردن راه از چاه و يافتن حق از باطل به نيروى عقل و از آن برتر به وجود رهبران الهى و كتب آسمانى نياز داريم؛ و چون همه اين امور از سوى خدا است ما سر تا پا نيازمند او هستيم.
هر نفسى كه فرو مى رود و بر مى آيد محصول هزاران عامل است كه تا دست به دست هم ندهند انجام نمى شود، و همه اين عوامل مواهب الهى هستند؛ پس در هر نفسى هزاران نعمت موجود و بر هر نعمتى شكرى واجب!
گرچه به عقيده بعضى از مفسّران(1) اين آيه ناظر به سخنان كسانى است كه از اصرار پيامبر(صلى الله عليه وآله) در مسأله عبادت پروردگار در شگفتى فرو مى رفتند كه مگر خداوند به عبادت هاى ما نيازى دارد؟ و قرآن به آنها پاسخ مى گويد كه اين شما هستيد كه به او نيازمنديد، و در پرتو عبادت اش روح و جان خود را تكامل مى بخشيد.
ولى اين سخن مانع از گستردگى مفهوم آيه در جنبه هاى مختلف نيست، چرا كه مسأله بى نيازى خدا، و نياز ما، پايه حلّ بسيارى از مسائل است.
به هر حال اين فقر و نياز، در اعماق ذات همه انسان ها، بلكه تمامى موجودات، نفوذ كرده است. نه تنها در مسأله رزق و نيازهاى گذران زندگى به او محتاج اند كه وجودشان لحظه به لحظه بايد از ناحيه فيض او برسد؛ كه اگر نازى كند يكدم، فرو ريزند قالب ها!
علاوه بر اين قرآن در سوره محمد آيه 38 ضمن بحث درباره انفاق فى سبيل الله و اين كه گروهى در اين راه بخل مى ورزند، و آنها كه بخل مى ورزند به خود بخل مى كنند ـ چرا كه از فيض و رحمت بى پايان حق محروم اند ـ مى فرمايد: (خداوند غنى است و شما همگى فقير هستيد)؛ «وَاللهُ الْغَنِىُّ وَأَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ».
اين تعبير ممكن است به خاطر آن باشد كه هيچ كس تصوّر نكند، اگر خداوند مردم را دعوت به انفاق فى سبيل الله مى كند، نياز به انفاقشان دارد، يا اين كه اين سخن با جمله اى كه در چند آيه قبل آمده است كه مى فرمايد: «وَلاَ يَسْأَلْكُمْ أَمْوَالَكُمْ»(2)؛ (اموال شما را طلب نمى كند)، تضاد دارد.
مى گويد: خداوند غنى على الاطلاق است، و همگان نيازمند اويند، پس اگر به آنها دستور انفاق مى دهد نه به خاطر نياز او است، بلكه به خاطر نياز خود آنها است كه از اين طريق راه تكامل را مى پويند، و به آن وجود بى پايان تقرّب مى جويند.
همچنين در سوره رحمن آيه 29 همين معنا (فقر عمومى موجودات و غناى مطلق پروردگار) را در لباس تازه و جالبى مطرح كرده؛ مى فرمايد: (تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند از او تقاضا مى كنند، و او هر روز در شأن و كارى است.)؛ «يَسْأَلُهُ مَنْ فِي السَّمَوَاتِ وَالاَْرْضِ كُلَّ يَوْم هُوَ فِي شَأْن».
با توجّه به اين كه «يَسْئَلُ» فعل مضارع، و دليل بر استمرار است و با توجّه به اين كه آيه معناى وسيعى دارد، و همه انسان ها و فرشتگان و ساكنان آسمان و زمين را شامل مى شود ـ بلكه به احتمال قوى همه موجودات عاقل و غير عاقل را مى گيرد و تعبير به «من» كه در مورد افراد عاقل به كار مى رود به خاطر تغليب است ـ و با توجّه به اين كه موضوع مورد سؤال و تقاضا در آيه ذكر نشده، و اين نشانه عموميّت آن است؛ مفهوم آيه چنين خواهد بود كه تمامى موجودات جهان خلقت، با زبان حال، يا با زبان قال، به طور دائم و مستمر، از آن مبدأ فيّاض، طلب فيض مى كنند؛ فيض هستى و شاخ و برگ هاى آن.
اين تقاضاى ذات ممكن الوجود است كه نه تنها در حدوث، بلكه در بقاء نيز هر لحظه به واجب الوجود نيازمند است، و از او تقاضاى هستى مى كند.
در تفسير روح البيان و روح المعانى تقريباً با يك عبارت و يك لفظ اين معنا آمده است كه تمام كسانى كه در آسمان ها و زمين هستند آنچه را به آن نيازمندند از نظر ذات، در حدوث و بقا، و در ساير جهات، به صورت يك تقاضاى مستمر از او مى طلبند، چرا كه همه آنها به خاطر اين كه ممكن الوجودند، ذاتاً فاقد وجود و فروع آن از ساير كمالاتند، به گونه اى كه اگر رابطه آنها با عنايت الهيّه لحظه اى قطع شود، بوى وجود را نخواهند شنيد؛ پس آنها در هر آن سائل و تقاضاگرند.(3)
و از اينجا روشن مى شود اين كه بعضى اين سؤال را تنها مربوط به رزق و روزى يا رحمت الهى و نيازهاى دين و دنيا يا آگاهى از عاقبت كار و صلاح و فساد خويش دانسته اند؛ سخنى است بدون دليل، هرچند تمام اينها در مفهوم گسترده آيه جمع است.(4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.