پاسخ اجمالی:
صریح ترين آيه اى كه گواه بر خاتمیت پیامبر(ص) است آيه 40 سوره احزاب می باشد. مفسّر معروف ابن جرير طبرى، شيخ طوسى، طبرسى، ابوالفتوح رازى، فخر رازى و دیگر مفسّران همگی، به همين معنا تصریح نموده اند. همچنین در قرآن ماده ختم در هفت مورد ديگر به كار رفته كه بدون استثناء به معناى پايان دادن و يا مهرى كه در پايان مى زنند آمده. بعضى از آيات نیز قرینه است. مانند: آیات 41 به بعد سوره فصلت، آیه اول سوره فرقان، آیه 19 سوره انعام، آيات 28 سوره سبأ، 158 سوره اعراف، 90 سوره انعام و 107 سوره انبياء.
پاسخ تفصیلی:
سرچشمه اعتقاد به خاتميّت، به قرآن مجيد و روايات اسلامى باز مى گردد؛ زيرا اين مسأله چيزى نيست كه تنها با دلايل عقلى بتوان آن را اثبات كرد و به يقين بعد از قبول قرآن مجيد به عنوان يك كتاب آسمانى و پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) به عنوان فرستاده خدا، مى توان به گفته آنها در اين زمينه اعتماد كرد.
عمده ترين آيه اى كه به وضوح گواه بر اين معنا است آيه 40 سوره احزاب است: «ما كانَ مُحَمَّدٌ اَبا اَحَد مِنْ رِجالِكُمْ وَلكِنْ رَسُولَ اللهِ وَ خاتَمَ النَّبيّينَ وَ كانَ اللهُ بِكُلِّ شَىْء عَليماً»؛ (محمد پدر هيچ يك از مردان شما نبوده است؛ ولى رسول خدا و ختم كننده و آخرين پيامبران است؛ و خداوند به همه چيز دانا است).
در اين آيه اشاره به داستان زيد شده است كه به اصطلاح پسر خوانده پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) بود؛ و پيامبر(صلى الله عليه وآله) با همسر مطلّقه او ازدواج كرد، تا سنت نادرست پسر خواندگى را در هم بشكند و ضمناً زنى كه با وساطت پيامبر(صلى الله عليه وآله) به همسرى زيد در آمده بود و بر اثر ناسازگارى جدا شد بى سرپرست نماند، ـ مى فرمايد: «محمد(صلى الله عليه وآله) پدر هيچ يك از مردان شما نبوده است» بنابراين ازدواج با همسر مطلقه زيد، همچون ازدواج با همسر فرزندان محسوب نمى شد «ما كانَ مُحَمَّدٌ اَبا اَحَد مِنْ رِجالِكُمْ» سپس مى افزايد: (ولى او رسول الله و خاتم پيامبران است)؛ «وَلكِنْ رَسُولَ اللهِ وَ خاتَمَ النَّبييّنَ».
در واقع در آغاز آيه نسبت پدر و فرزندى جسمانى و نسبى را بطور كامل نفى مى كند؛ ولى در جمله بعد ارتباط معنوى حاصل از مقام نبوت و خاتميت را اثبات مى نمايد، يعنى او پدر جسمانى شما نيست، بلكه پدر روحانى است آن هم پدرى براى شما و براى همه نسل هاى آينده تا پايان دنيا.مفسّران اسلام نيز از قديم ترين آنها گرفته تا مفسّران معاصر همه از آيه فوق چيزى جز اين استفاده نكرده اند كه خاتم النبيّين به معناى آخرين پيامبران است.
مفسّر معروف محمد بن جرير طبرى، كه در قرن سوم مى زيسته، و تفسير او از قديمى ترين تفاسير است در ذيل آيه فوق مى نويسد: «وَ خاتَمَ النَّبيّينَ الَّذى خَتَمَ النُّبُوَّةَ فَخَتَمَ عَلَيْها فَلا تُفتَحُ لاَِحَد بَعْدَهُ اِلى قِيامِ السّاعَةِ»؛ (او خاتم پيامبران است، كسى كه خداوند نبوت را به او پايان داد و بر آن مهر نهاد و براى هيچ كس بعد از او تا قيامت گشوده نخواهد شد).(1)
مرحوم شيخ طوسى كه از بزرگان فقه و تفسير است و در نيمه اول قرن پنجم مى زيسته در كتاب معروف خود تبيان، بعد از ذكر «خاتَمَ النَبيّين» مى گويد: «اَىْ آخِرُهُمْ لاَِنَّهُ لانَبِىَّ بَعْدَهُ اِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ»؛ (پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) آخرين پيامبران است زيرا هيچ پيامبرى بعد از او تا روز قيامت نيست).(2)
مفسّر بزرگ طبرسى كه تقريباً يك قرن بعد از او مى زيسته، نيز با صراحت همين معنا را در ذيل آيه فوق آورده و آن را توضيح داده است.(3)
ابوالفتوح رازى كه از مفسّران عالى مقام قرن ششم است، و تفسير خود را به فارسى نگاشته در تعبير جالبى ذيل «خاتَمَ النَّبِييّنَ» مى نويسد: «و بازپسين پيامبران تا پندارى كه او مُهر نبوت است، به نبوت او درِ بعثت انبياء را مهر كردند».(4)
همچنين مفسّر معروف اهل سنت فخر رازى كه او نيز از مفسّران معروف قرن ششم هجرى است، بعد از كلمه «خاتَمَ النَّبِيّين» مى گويد: «مفهومش اين است كه: «لا نَبِىَّ بَعْدَهُ»؛ (هيچ پيامبرى بعد از او نيست) و شريعت او چنان كامل شده كه چيزى براى گفتن باقى نمانده».(5)
بقيه مفسّران نيز قرن به قرن همين معنا را دنبال كرده اند تا به مفسّران معاصر رسيده است.
جالب توجه اين كه در قرآن مجيد ماده ختم و مشتقّات آن (آيه فوق) در هفت مورد ديگر به كار رفته است؛ كه بدون استثناء به معناى پايان دادن به چيزى و يا مهرى كه در پايان مى زنند آمده است و اين خود دلالت دارد كه آيه مورد بحث نيز مفهومى جز اين ندارد كه پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) پايان بخش سلسله انبياء(عليهم السلام) است و مهرى است كه در پايان دفتر رسالت خورده است.
در بعضى از آيات تعبيراتى است كه بسيارى از دانشمندان آن را دليل روشنى بر مسأله خاتميت مى دانند و به فرض كه دلالت صريح آنها را نپذيريم، حداقل قرائن و شواهدى بر اين مسأله مى تواند باشد:
نخستين آيه از اين گروه مى خوانيم: (كسانى كه به اين ذكر [قرآن] هنگامى كه به سراغشان آمد كافر شدند [نيز بر ما مخفى نخواهند ماند]! و اين كتابى است قطعاً شكست ناپذير، ـ كه هيچ گونه باطلى، نه از پيش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمى آيد؛ چرا كه از سوى خداوند حكيم و شايسته ستايش نازل شده است)؛ «إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالذِّكْرِ لَمَّا جَاءَهُمْ وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ * لاَ يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلاَ مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِنْ حَكِيم حَمِيد».(6)
باطل در آيه فوق به معناى چيزى است كه آن را ابطال يا منسوخ نمايد، بنابراين چنين كتابى جاودانى و ابدى خواهد بود؛ و اين خود دليلى است بر خاتميت آيينى كه اين كتاب به آن تعلق داد، همان گونه كه دلالت بر عدم تحريف قرآن نيز مى كند.
در آيه بعد مى فرمايد: (زوال ناپذير و پربركت است كسى كه قرآن را بر بنده اش نازل كرد تا بيم دهنده جهانيان باشد)؛ «تَبارَكَ الَّذى نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى عَبْدِه لِيَكُونَ لِلْعالَمينَ نَذيراً».(7)
واژه «عالَمين» كه تمام جهانيان را شامل مى شود، با توجه به اين كه هيچ قيدى ندارد شامل مردم همه اعصار تا پايان دنيا مى شود، نه فقط از نظر مكانى محدود نيست كه از نظر زمانى نيز نامحدود است و آيندگان را نيز در بر مى گيرد، به همين دليل بسيارى از مفسّران هم جهانى بودن اسلام را از آن استفاده كرده اند و هم جاودانى بودنش را.(8)
به هر حال استدلال به آيه سوم نيز از همين طريق است، چرا كه طبق اين آيه پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: (و اين قرآن به من وحى شده تا شما و تمام كسانى را كه اين (قرآن) به آنها مى رسد با آن بيم دهيم). «وَ اُوحِىَ اِلَىَّ هذا الْقُرْآنُ لاُِنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ».(9)
گستردگى مفهوم جمله «وَمَنْ بَلَغَ»؛ (هر كس قرآن به او برسد) بر كسى پوشيده نيست و همه انسان ها را تا پايان جهان شامل مى شود و دليلى بر جهانى و جاودانى بودن اسلام و قرآن است.
مرحوم طبرسى در مجمع البيان ذيل اين آيه تصريح مى كند: «منظور اين است كه «مَنْ بَلَغَهُ الْقُرْآنُ اِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ»؛ (تمام كسانى كه تا روز قيامت قرآن به آنها مى رسد) مشمول آيه هستند.(10)
بسيارى از مفسران قديم و جديد نيز در ذيل اين آيه دلالت آن را بر مسأله خاتميت با صراحت بيان كرده اند، از جمله ابوالفتوح رازى كه از دانشمندان قرن سوم است، و نويسنده تفسير روح البيان و علامه طباطبائى در الميزان و غير آنها.
آيات 28 سوره سبأ، 158 سوره اعراف، 90 سوره انعام و 107 سوره انبياء نيز به همين طريق بر خاتميّت پيامبر(صلى الله عليه وآله) دلالت دارند زيرا در يک آيه تعبير به کافّه للناس» شده که عموم مردم را شامل مي شود و در آيه ديگر «انّي رسول الله اليکم جميعاً»؛ ( من فرستاده خدا به سوي همه شما هستم) و دو آيه ديگر نيز تکيه بر عالميان و جهانيان شده که مفهومي گسترده از نظر زمان و مکان دارد.(11)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.