پاسخ اجمالی:
در تاریخ نگاری نقلی حوادث به صورتی خشک و ساده نقل می شود و علل و نتایج آن وقایع و چگونگی ارتباط و تاثیرگذاری های شان بر یکدیگر، تبیین نمی گردد. تاریخ نگاری عقلی نیز اگرچه برای پاسخ دادن به این نیاز، از دانش هایی چون روان شناسی، جامعه شناسی، باستان شناسی و... بهره می برد اما از آسیب دیگری نیز رنج می برد و آن هم دستخوش قرار گرفتن برای نظرورزی های مغرضانه و تفسیرهای غلط است. امری که می تواند مانع دستیابی به علل کلی پیدایش وقایع و قوانین عمومی تکامل جامعه، از دل وقایع تاریخی باشد.
پاسخ تفصیلی:
تاریخ گذشته، تومار بازى است در برابر تومار بسته آینده. به وسیله این تومار باز باید بخش بسته را گشود و خطوط حرکت آینده را ترسیم کرد و از زندگانى گذشتگان درس هایى فراوان آموخت.
تا چندى پیش، تاریخ نگاران بیشتر بازگو کننده حوادث و یاد آور متن رویدادها بوده و غالباً روى علل حوادث و یا نتایج تلخ و شیرین آن انگشت نمى گذاشتند، انگار تاریخ را براى سرگرمى و وقت گذرانى افراد مى نوشتند و یا حمل این بار سنگین را بر دوش خود خوانندگان مى گذاردند.
نوپردازى در نگارش تاریخ که آن را از نقل وقایع خشک، به صورت تحلیل حوادث در آورد، گام بزرگى بود که در قلمرو یکى از علوم انسانى برداشته شد، این روش آنچنان فاصله اى میان دو نوع تاریخ: نقلى و تحلیلى پدید آورد که گویى این دو شیوه نگارش، دو نوع دانش جدا از همند. در این نوع نگارش، علاوه بر متون تاریخ و گفتار شاهدان و راویان، از علوم چندى مانند: روان شناسى، جامعه شناسى، جغرافیا شناسى، باستان شناسى و غیره بهره گرفته مى شود، و حوادث تاریخى به صورتى مسلسل - که هر کدام، دیگرى را پشت سر مى آورد- همراه با ریشه ها و آثار و نتایج آنها، ترسیم مى گردد.
نقطه ضعفى که در این نوع از نگارش تاریخ وجود دارد، این است که غالباً تاریخ از تصرف هاى بی جا و تفسیر به رأی هاى غلط، مصون نمانده و حوادث تاریخى با اغراض و افکار شخصى و انگیزه هاى خود نویسنده به هم آمیخته مى شود، و چهره واقعیت در پرده ضخیمى از نظر ورزی ها پوشیده مى گردد.
البته نمى توان همه نویسندگان تاریخ را به پیش داورى متهم کرد، ولى باید پذیرفت که بسیارى از آنان از این نقطه ضعف پیراسته نیستند. همچنانکه نمى توان همه تاریخ نگاران نقلى را، نویسندگانى با هدف و واقع گرا انگاشت، زیرا برخى از آنان نیز از اغراض شخصى دور نبودند و به نقل آنچه مؤید افکار و اندیشه ها و عقاید دینى و منافع ملى آنها بوده مى پرداختند، و از رویه دیگر حوادث، چیزى ترسیم نمى کردند. منتها، در مقام مقایسه، باید گفت: میزان خطا در تاریخ تحلیلى به مراتب فزونتر از تاریخ نقلى مى باشد.
در عصر ما، چیزى که به تاریخ تحلیلى رونق بیشترى بخشیده، تدوین فلسفه تاریخ است که خود مانند دیگر فلسفه هاى هر علمى، جدا از علم تاریخ است. فلسفه تاریخ، علل کلى پیدایش وقایع، و تکامل جامعه را روشن مى سازد و قوانین عمومى تکامل را به ما مى آموزد. به دیگر سخن: فلسفه تاریخ، ارتباط و پیوند میان وقایع گوناگون را مورد تحقیق و بررسى قرار داده و علل و معالیل را در وقایع تاریخى کشف مى کند. هر نوع کاوش و جستجو در پیدا کردن قوانین عمومى تکامل جامعه انسانى، گامى در راه تکامل فلسفه تاریخ یا «علم جامعه انسان» است. (1)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.