پاسخ اجمالی:
ظهور سفیانی در بسیاری از منابع شیعه و سنی یکی از نشانه های ظهور معرفی شده است. در اینکه منظور از سفیانی شخص معینی از آل ابوسفیان است یا اینکه منحصر به شخصی معین نبوده و برای اشاره به برنامه های او از این تعبیر استفاده شده، در روایات، دلالت هایی بر هر دو معنا می توان یافت. ظهور سفیانی برای خنثی کردن تلاشهای انقلابی حضرت ولیعصر(عج)، اندکی قبل از زمان ظهور امری مسلم است. تفاوت آن با دجال در این است که دجال مأموریت اخلال در انقلاب حضرت را با حیله و تزویر دنبال می کند اما سفیانی با تخریب و سلطه.
پاسخ تفصیلی:
ظهور «سفیانى» همانند ظهور «دجّال» در بسیارى از منابع حدیث شیعه و اهل تسنّن به عنوان یکى از نشانه هاى ظهور مصلح بزرگ جهانى و یا به عنوان یکى از حوادث آخر زمان، آمده است.(1)
گرچه از بعضى روایات بر مى آید که «سفیانى» شخص معیّنى از آل ابوسفیان و فرزندان او است؛ ولى از پاره اى دیگر استفاده مى شود که سفیانى منحصر به یک فرد نبوده بلکه اشاره به صفات و برنامه هاى مشخّصى است که در طول تاریخ افراد زیادى مظهر آن بوده اند.
از جمله در روایتى از امام على بن الحسین(علیه السلام) نقل شده:
«امر السّفیانى حتم من اللّه ولایکون قائم الاّ بسفیانى»(2)؛ (ظهور سفیانى از مسائل حتمى و مسلّم است: و در برابر هر قیام کننده اى یک سفیانى وجود دارد!)
از این حدیث به خوبى روشن مى شود که سفیانى جنبه «توصیفى» دارد نه «شخصى» و اوصاف او همان برنامه ها و ویژگی هاى او است و نیز استفاده مى شود که در برابر هر مرد انقلابى و مصلح راستین یک (یا چند) سفیانى قد علم خواهد کرد.
در حدیث دیگرى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم:
«انا و آل ابى سفیان اهل بیتین تعادینا فى اللّه: قلنا صدق اللّه و قالوا کذب اللّه: قاتل ابوسفیان رسول اللّه(صلى الله علیه وآله وسلم) و قاتل معاویة على بن ابى طالب(علیه السلام) و قاتل یزید بن معاویة الحسین بن على(علیه السلام) و السّفیانى یقاتل القائم»(3)؛ (ما و خاندان ابوسفیان دو خاندانیم که در مورد برنامه هاى الهى با هم مخالفت داریم: ما گفته هاى پروردگار را تصدیق کرده ایم و آنها تکذیب کردند. ابوسفیان با رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) مبارزه کرد؛ و معاویه با على بن ابیطالب(علیه السلام)؛ و یزید با حسین بن على(علیه السلام)؛ و سفیانى با امام قائم مبارزه خواهد کرد.)
اکنون باید با نقشه هاى شیطانى سفیانى آشنا شویم؛ زیرا براى تحقّق بخشیدن به مفهوم انتظار راستین شناخت همه «طرفداران» و «مخالفان» طرح اصلاح جهانى نهایت لزوم را دارد.
ابوسفیان که سر سلسله سفیانى ها بود مشخّصات زیر را داشت:
1ـ سرمایه دارى بود که از طریق غارتگرى و غصب حقوق دگران و ربا خوارى و مانند آن به نوایى رسیده بود.
2ـ قدرتمندى بود که از طرق شیطانى کسب نفوذ و قدرت نموده، نقش رهبرى احزاب جاهلى را در مکّه و اطراف آن برعهده داشت؛ و همه شخصیّتش در این دو خلاصه مى شد.
پیش از ظهور اسلام براى خود ریاست و حکومتى قابل ملاحظه داشت، امّا پس از ظهور اسلام همه ارکان قدرتش متزلزل گردید، چرا که اسلام دشمن سرسخت همان ها بود که قدرت شیطانى ابوسفیان ها بر آن قرار داشت؛ و جاى تعجّب نیست که او دشمن شماره یک اسلام شد.
3ـ او مظهر نظام ظالمانه جامعه طبقاتى مکّه به شمار مى رفت و حمایت بى دریغش از بت و بت پرستى نیز به همین خاطر بود؛ زیرا بتها بهترین وسیله براى «نفاق افکندن و حکومت کردن» و «تحمیق و تخدیر توده هاى به زنجیر کشیده» و در نتیجه تحکیم پایه هاى قدرت ابوسفیانها بودند.
مخالفت سرسختانه او با اسلام به همین دلیل بود که اسلام تمام پایه هایى را که شخصیّت جهنمى او بر آن قرار داشت ویران مى کرد؛ لذا از هیچگونه تلاش و کوشش براى خفه کردن انقلاب اسلام فرو گذار نکرد. امّا سرانجام در جریان فتح مکّه آخرین سنگر قدرتش فرو ریخت و براى همیشه به کنار رفت و گوشه نشین شد؛ هر چند دست از تحریکات پنهانى برنداشت.
او تمام این صفات را ـ از طریق تربیت و توارث ـ به فرزندش معاویه و از او به نوه اش یزید منتقل ساخت، و آن دو نیز برنامه هاى پدر را ـ منتها در شکل دیگر ـ تعقیب کردند هر چند سرانجام با ناکامى مواجه گشتند.
ابوسفیان یک مرد به تمام معنى ارتجاعى بود که از جنبش انقلابى پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) سخت بیمناک بود؛ چرا که اسلام طرحى همه جانبه براى دگرگون ساختن آن جامعه عقب افتاده، و به تمام معنى فاسد داشت؛ طرحى که با اجراى آن محلّى براى زالوهائى همچون ابوسفیان و دار و دسته اش باقى نمى ماند.
و از این جا مى توانیم درک کنیم چرا فرزندان و اعقاب او کوشش داشتند رشته هاى اسلام را پاره کنند و مردم را به آئین هاى جاهلى باز گردانند، هر چند در زیر چرخ هاى آن سرانجام خرد شدند؛ ولى به هر حال، ضربه هاى سنگینى بر پیشرفت اسلام و مسلمین وارد ساختند.
از اصل سخن دور نشویم، در احادیث گذشته خواندیم که پیدا شدن ابوسفیان با این مشخّصات بر سر راه پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) از ویژگی هاى انقلاب اسلامى نبود، در برابر هر قائم و مصلحى، ابوسفیانى با مشخّصاتِ سرمایه دار غارتگر، قدرتمند و ظالم، ارتجاعى و مروّج خرافات، وجود داشته، و دارد که مى کوشد، تلاشهاى انقلابى قائم و مصلح را خنثى کند؛ در راه او سنگ بیندازد و حدّاقل تاریخ انقلابش را به عقب بکشاند.
در برابر قیام مصلح بزرگ جهانى «مهدى» نیز «سفیانى» یا سفیانیها قرار خواهند داشت که با قدرت جهنّمى شان سعى دارند در مسیر انقلاب راستین مهدى وقفه ایجاد کنند؛ زمان را به عقب برگردانند یا لااقل متوقّف سازند؛ از بیدارى و برچیده شدن نظام هاى ظالمانه طبقاتى به نفع استثمار کنندگان جلوگیرى کنند.
تفاوتى که «سفیانى» با «دجّال» دارد شاید بیشتر در این است که دجّال از طریق حیله و تزویر و فریب، برنامه هاى شیطانى خود را پیاده مى کند، امّا سفیانى از طریق استفاده از قدرت تخریبى وسیع خود این کار را انجام مى دهد؛ همان گونه که در اخبار آمده است که او نقاط آبادى از روى زمین را زیر پرچم خود قرار خواهد داد.(4) که نظیر آن را در حکومت ابوسفیان و معاویه و یزید در تاریخ خوانده ایم.
هیچ مانعى ندارد که سفیانى آخر زمان که در برابر مصلح بزرگ جهانى «مهدى» قیام مى کند از نواده هاى ابوسفیان باشد و شجره نامه و نسبش به او منتهى گردد، همانطور که در اخبار آمده است؛ ولى مهمتر از مسأله نسب این است که برنامه هاى او و صفات و مشخّصات و تلاشها و کوششهایش همه مانند ابوسفیان است و روشى همسان او دارد.
این «سفیانى» مانند همه ابوسفیان ها و همه سفیانی هاى دیگر، سرانجام در برابر جنبش انقلاب جهانى مهدى(علیه السلام) به زانو در خواهد آمد و تلاش ها و کوشش ها و نقشه هایش نقش بر آب خواهد شد.
از همه مهم تر آن است که باید مردم «دجّال ها» و «سفیانی ها» را بشناسانند. این سفیانی ها گذشته از نشانه هایى که قبلا گفتیم نشانه دیگرى نیز دارند که نمونه اش در تاریخ اسلام به روشنى دیده مى شود و آن این که: صلحا و شایستگان را از صحنه اجتماع کنار مى زنند و افراد ناصالح و مطرود را به جاى آنها قرار مى دهند.
«بیت المال» را ـ چنانکه در حکومت دودمان ابوسفیان آمده ـ میان حواشى و طرفداران خود تقسیم مى کنند؛ طرفدار انواع تبعیض ها، تحمیق ها و پراکندگی ها هستند و با این مشخّصات مى توان آنها را شناخت و شناساند.(5)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.