پاسخ اجمالی:
حضرت علی(ع) در توصیف انبیاء می فرماید: آنان مردمانی بودند که کمی پیروان و کثرت دشمنانشان، آنها را از انجام وظایف خود بازنمی داشت. آنها شهامت بالایی برای مواجهه با اقوام لجوج و جاهل و رساندن پیام حق الهی به آنها داشتند و در راه هدف مقدس خود، در برابر همه موانع ایستادگی می کردند.
پاسخ تفصیلی:
امام علی (علیه السلام) در خطبه اول نهج البلاغه به ویژگیهاى پیامبران پرداخته، مى فرماید: (پیامبرانى که کمى نفراتشان و فزونى دشمنان و تکذیب کنندگانشان، آنها را از انجام وظایف باز نمى داشت)؛ «رُسُل لا تُقَصِّرُ بِهِمْ قِلَّةُ عَدَدِهِمْ وَلا کَثْرَةُ الْمُکَذِّبینَ لَهُمْ».
آرى، مردان با شهامتى بودند که گاه یک تنه در برابر هزاران هزار دشمن مى ایستادند، در دریاى آتش فرو مى رفتند و به فرمان خدا و تأییدات الهى سالم بیرون مى آمدند، بتخانه ها را درهم مى کوبیدند و در برابر فریاد خشم آلود بت پرستان، با دلایلى کوبنده مى ایستادند و آنها را شرمسار مى کردند. به دریا فرو مى رفتند و از سوى دیگر بیرون مى آمدند و گاه در مقابل گروه عظیم دشمنان لجوج، که با شمشیرهاى برهنه، آنها را محاصره کرده بودند، قرار مى گرفتند ولى خم به ابرو نمى آوردند.
جالب این که از میان صفات ویژه پیامبران، در این جا، روى استقامت و شهامت و پایمردى آنان تکیه شده است.
آری آنها شهامت در حدّ بالا براى ابلاغ رسالت در برابر اقوام جاهل و لجوج، و ایستادگى در مقابل همه موانع تا سر حدّ شهادت را دارا بودند . و این همان است که امام(علیه السلام) در این فراز به آن اشاره فرموده که: کمى نفرات و فراوانى دشمنان و تکذیب کنندگان، هرگز مانع انجام وظیفه آنها نبود. و هرگاه تاریخ انبیا را مطالعه کنیم (مخصوصاً تاریخ پیامبر اسلام را) صدق این سخن به وضوح در آن دیده مى شود.
قرآن مجید نیز این صفت را یکى از ویژگیهاى مبلّغان رسالت الهى شمرده، مى فرماید: «اَلَّذینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللهِ وَ یَخْشُونَهُ وَلایَخْشَوْنَ اَحَداً اِلاّ اللهَ»؛ (پیامبرانى که تبلیغ رسالتهاى الهى مى کردند و [تنها] از او مى ترسیدند و از هیچ کس جز خدا بیم نداشتند). (1)
از تعبیر امام(علیه السلام) در این فراز ـ به گفته نویسنده منهاج البراعة ـ روشن مى شود که تقیّه بر انبیا جایز نیست و اگر مى بینیم فخر رازى به شیعه امامیّه این معنا را نسبت داده است که «آنها حتّى اظهار کفر را بر انبیا در مقام تقیّه جایز مى شمرند» سخنى باطل و بى اساس است. (2)
بلکه مطلب از این بالاتر است، زیرا تقیّه کردن براى امامان و حتّى افراد عادى در آن جا که اصل دین در خطر بوده باشد حرام مى باشد، به تعبیر دیگر: تقیّه، گاه واجب است و گاه حرام، آن جا که ترک تقیّه سبب هدر دادن نیروها بدون دلیل است، تقیّه واجب است، مثل این که جمعى از مسلمانان بر اثر پیشامدى در دست دشمنان اسلام گرفتار شوند و به گونه اى باشد که اگر اظهار اسلام کنند دشمن، همه را نابود کند و مسلمانان به ضعف و شکست کشیده شوند، در این جا باید عقیده خود را کتمان نمایند تا نیروها را بیهوده هدر ندهند، ولى گاه مى شود که مکتوم داشتن عقیده باعث ضعف و زبونى و ذلّت است، در این جا واجب است عقیده را شجاعانه اظهار داشت و لوازم آن را هر چه هست تحمّل نمود (برنامه امام حسین(علیه السلام) و یارانش در کربلا یکى از مصداقهاى روشن این مطلب است).
از آن جا که انبیا در موضعى بودند که اگر کتمان عقیده مى کردند به رسالت آنها لطمه وارد مى شد موظّف بودند تقیّه را ترک کنند.
ذکر این نکته نیز لازم است که این تقیّه نه منحصر به شیعه است و نه منحصر به مسلمانان، بلکه یکى از اصول اساسى عقلاست که هر جا اظهار عقیده باعث به هدر رفتن نیروها بدون هیچ گونه فایده باشد از آن خوددارى مى کند. (3)، (4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.