پاسخ اجمالی:
انسان تا در این دنیا هست و رشته حیاتش باقى است و تا وقتى که مرگ مستقیماً به او روى نیاورده است، مهلت براى توبه کردن دارد. تنها در وقتى که انسان در چنگال مرگ گرفتار است و هیچ امیدى به نجات ندارد، توبه مورد قبول واقع نمى شود.
پاسخ تفصیلی:
شهید مطهری (ره) در جواب به این سؤال با اشاره به حدیث «انینُ الْمُذْنِبینَ احَبُّ الَىَّ مِنْ تَسْبیحِ الْمُسَبِّحین» چنین پاسخ می دهد: خداى تبارک و تعالى، این رحمت مطلقه و کامله فرمود: ناله گنهکاران در نزد من محبوبتر است از تسبیح تسبیح کنندگان. بروید به درگاه خداى خودتان ناله کنید. فکر کنید تا گناهان به یادتان بیاید. به کسى نگویید؛ اقرار به گناه پیش دیگران گناه است، ولى در دل خودتان گناهانتان را در نظر بگیرید.
انسان تا در این دنیا هست و رشته حیاتش باقى است و تا وقتى که مرگ مستقیماً به او روى نیاورده است، مهلت براى توبه کردن دارد. تنها در وقتى که انسان در چنگال مرگ گرفتار است و هیچ امیدى به نجات ندارد، توبه مورد قبول واقع نمى شود. قبل از آن ساعات و لحظات آخر که در تعبیرات حدیثى «ساعت معاینه» نامیده شده است (یعنى لحظه اى که انسان مرگ را و جهان دیگر را معاینه مى کند و به چشم مى بیند؛ در عین اینکه هنوز زنده است) توبه انسان قبول است ولى در آن لحظات توبه مقبول نیست. همچنان که در عالم آخرت هم توبه معنى ندارد. نه انسان در آنجا حال توبه پیدا مى کند و نه فرضاً اگر بخواهد توبه کند- که قطعاً توبه واقعى نخواهد بود و فقط یک عمل ظاهرى است- توبه او پذیرفته است. اما چرا در این مورد اینطور است؟
قرآن تصریح مى کند که: «فَلَمّا رَاوْا بَأْسَنا قالوا امَنّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَ کَفَرْنا بِما کُنّا بِهِ مُشْرِکینَ»، یعنى همین که انتقام ما را دیدند مى خواهند توبه کنند و توبه شان را نمى پذیریم. در ساعتى که آن انتقام ما رسید، اظهار ایمان کردن و اظهار توبه کردن فایده ندارد، چرا؟ براى اینکه توبه تنها پشیمانى و بازگشت نیست؛ یعنى اگر انسان تحت هر عاملى فقط از راه کج خود بازگردد، این توبه شمرده نمى شود. توبه آن وقت است که یک انقلاب درونى در وجود انسان پیدا مى شود، یعنى نیروهاى مقدسى که در درون انسان نهفته است علیه نیروهاى شهوانى و غضبى و شیطانى وجود انسان و تبهکاریهاى او قیام کنند و زمام مملکت وجود انسان را در دست بگیرند. این معناى توبه است. توبه یعنى انقلاب درونى در انسان.
انسان وقتى به مرحله اى مى رسد که احساس مى کند در چنگال مرگ گرفتار است و عذاب الهى را مى بیند، بدیهى است که در آنجا اظهار ایمان مى کند. اما این اظهار ایمان، انقلاب مقدس درونى نیست. قرآن در مورد فرعون مى گوید: «حَتّى اذا ادْرَکَهُ الْغَرَقُ قالَ امَنْتُ انَّهُ لاالهَ الَّا الَّذى امَنَتْ بِهِ بَنوا اسْرائیلَ»، فرعون تا در دنیاست و باد دنیا به تنش مى خورد، فرعونى مى کند؛ با هیچ استدلالى قانع نمى شود، هیچ نصیحت و موعظه اى را نمى پذیرد؛ بین ساحران و موسى معارضه درست مى کند، خود ساحران ایمان مى آورند و او بیشتر طغیان مى کند؛ درصدد کشتن موسى و قومش برمى آید، آنها را تعقیب مى کند. هنگامى که در دریا غرق مى شود، آب او را فرا مى گیرد و خود را در لحظات آخر عمر مى بیند و یقین مى کند که دیگر راه نجات ندارد مى گوید: «امَنْتُ انَّهُ لاالهَ الَّا الَّذى امَنَتْ بِهِ بَنوا اسْرائیل»؛ (من به خداى موسى ایمان آوردم). اینجا دیگر قبول نمى شود. خدا چرا قبول نمى کند؟ مگر خدا بخل مى ورزد؟ نه، توبه باشد قبول مى کند. این، توبه نیست. توبه یعنى انقلاب مقدس درونى. این، انقلاب مقدس درونى نیست. آدمى که در قعر دریا آب تمام اطرافش را گرفته و به هر طرف که نگاه مى کند آب مى بیند و در این حال اظهار توبه مى کند، وجدانش منقلب نشده است، فطرتش زنده نشده است، خودش علیه خودش قیام نکرده است، بلکه حالا که خودش را مضطر و بیچاره مى بیند، از روى اضطرار اظهار تسلیم مى کند. لهذا به او مى گویند: «الْانَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ» چرا یک ساعت پیش که آزاد بودى این حرف را نزدى؟ اگر یک ساعت پیش در حالى که آزاد بودى این حرف را مى گفتى، معلوم بود که در درون تو انقلاب مقدس پیدا شده. اما حالا که این حرف را مى زنى حاکى از انقلاب مقدس نیست، ناشى از اضطرار و بیچارگى است.
اینکه چرا توبه انسان در دنیاى دیگر قبول نیست؟ اولًا چون در آن دنیا انسان همه چیز را مى بیند. در آنجا وقتى که ادّعاى توبه مى کند و مى گوید خدایا پشیمانم، آن اظهار پشیمانى انقلاب مقدس درونى نیست، انقلاب آزاد نیست. بلکه ثانیاً انسان همینکه از این دنیا رفت، در حکم میوهاى است که روى یک درخت بوده و پس از آنکه رسیده است یا به صورت کال و نیم رس (به هر شکلى)، از درخت جدا شده و افتاده است. میوه تا روى درخت است تابع نظام درخت است؛ اگر رشد مى کند از طریق درخت رشد مى کند، اگر آب به آن مى رسد از طریق ریشه هاى درخت است، اگر ماده غذایى به آن مى رسد از طریق درخت مى رسد، اگر از هوا استفاده مى کند از طریق درخت استفاده مى کند، اگر طعمش شیرین مى شود به دلیل فعل و انفعالى است که در درخت صورت مى گیرد، اگر رنگش تغییر مى کند باز به وسیله درخت است. همینکه میوه از درخت افتاد، تمام امکاناتى که براى آن موجود بود از بین مى رود. تا ساعتى قبل که مثلًا سیبى که روى زمین افتاده است روى درخت به صورت نیم رس و کال بود، این امکان وجود داشت که رسیده شود، یک مرحله جلو بیاید، رنگش تغییر کند، حجمش بیشتر شود، طعمش مطبوعتر شود، شیرینتر شود، معطرتر شود. ولى همین که از درخت افتاد، تمام امکانات از بین مى رود؛ یعنى آخرین فعلیتش، آخرین حالتش، در همان لحظه اى است که از درخت مى افتد.
انسان میوه درخت طبیعت است، میوه درخت دنیاست. تمام امکاناتى که براى ما انسانها موجود است، در طبیعت و در دنیا موجود است. براى ما خوب شدن در دنیا امکان دارد، وسایل بد شدن و بدتر شدن هم باز در دنیا موجود است. ما که در این دنیا هستیم، روى درخت طبیعت و دنیا هستیم، میوه این درخت هستیم.
این جهان همچون درخت است اى گرام***ما بر آن چون میوه هاى نیم خام
تا ما روى درخت طبیعت هستیم، همه امکانات برایمان هست؛ اگر عبادت کنیم، مثل میوهاى که مى رسد رسیده مى شویم؛ اگر گناه کنیم، مانند میوهاى که آفت زده مى شود آفت زده مى شویم مثل اینکه کرمى یا شته اى از راه درخت به این میوه برسد. توبه هم یکى از امکانات است، مثل آب و غذایى است که از راه درخت طبیعت باید به ما برسد. لذا وقتى مردیم دیگر به ما نمى رسد، چرا؟ چون عرض کردم توبه یک انقلاب مقدس است و همه تغییرها و انقلابها و حرکتها مال این دنیاست، همه تغییر مسیردادن ها و تغییر جهت دادن ها مال این دنیاست، بالا رفتن و پایینرفتن در این دنیاست. همین که پا به آن دنیا گذاشتیم، در هر حد و درجه اى که هستیم، در هر مسیرى که هستیم، به سوى هر چیزى که هستیم، در همان جا متوقف مى شویم. آخرین حد فعلیت تمام شده است.
یک مثال دیگر: یک طفل تا در رحم مادر است وابسته به وجود مادر است؛ غذایش از ناحیه مادر است، مایع و آب بدنش از وجود مادر است، سلامت و بیمارى اش از ناحیه مادر است. اما همین که از مادر متولد شد، دیگر وابستگى اش به او تمام مى شود، یک نظام دیگر بر زندگى او حکومت مى کند و دیگر یک لحظه نمى تواند با نظام پیشین که نظام رحم است زندگى کند. انسان پس از آنکه از این دنیا رفت، نظام زندگى اش بکلى تغییر مى کند و عوض مى شود و امکان ندارد کوچکترین استفاده اى از نظاماتى که در این دنیا هست بکند. عمل و توبه، پیشروى و پسروى، بالا رفتن و پایین رفتن و تغییر مسیر و جهت دادن، همه مال این دنیاست.
این کلام على علیه السلام است: «الْیَوْمَ عَمَلٌ وَ لا حِسابٌ وَ غَداً حِسابٌ وَ لا عَمَلٌ» مى گوید: ایّهاالناس! امروز روز عمل است و روز حساب نیست، دنیا محل مجازات و رسیدن به حساب نیست. نه اینکه بخواهد بگوید هیچ مکافاتى در دنیا نیست.
بعضى از احوال در دنیا مکافات است، و بعضى از بدبختیهایى که در دنیا به انسان مى رسد نتیجه عمل انسان است. اما نه خیال کنید که حساب هر عمل بدى را خدا در این دنیا مى رسد، و نه خیال کنید که هر حالت بدى که انسان پیدا مى کند در نتیجه یک عمل گذشته اوست، اینجور نیست. بنابراین آیا اگر انسانى در این دنیا هیچ گونه مجازاتى نشد، دلیل بر این نیست که حسابش پاک بوده است؟ نه. آیا اگر کسى در دنیا سختى اى دید، دلیل بر بدى عمل اوست؟ مثلًا این که سیلى آمد و پاکستانی ها را از بین برد، دلیل بر بدى عمل آنهاست؟ یعنى خدا به حساب آنها در این دنیا رسیده است؟ نه، اینجور نیست. درس اسلام به ما این است: «الْیَوْمَ عَمَلٌ وَ لا حِسابٌ وَ غَداً حِسابٌ وَ لا عَمَلٌ». دنیا، دار عمل است، دار رسیدگى و حساب کردن نیست. برعکس، آخرت، دار عمل نیست، منحصراً دار حساب است و بس.
پس سرّ اینکه توبه انسان محدود است به قبل از معاینه موت و آثار آن، و پس از آنکه انسان موت را معاینه کرد نظیر فرعون، دیگر توبه او قبول نیست، و همچنین سرّ اینکه در عالم آخرت توبه اى نیست، همینها بود که براى شما عرض کردم. (1)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.