پاسخ اجمالی:
از تخلفات عثمان، تبعید خشونت آمیز ابوذر به سرزمین بد آب و هواى ربذه است که باعث مرگ او شد. دلیل آن تنها ریخت و پاش های بی حساب خلیفه از بیت المال بود. کسانى که مى خواهند عثمان را تبرئه کنند می گویند: ابوذر عقیده اشتراکى داشت و مالکیت شخصى را انکار مى کرد لذا ماندنش در مدینه، مفسده داشت. راستى آیا شاگرد پیامبر(ص) از آیات مربوط به تجارت و ارث و مانند آن بى خبر بود و یا باز گرداندن مردم به سنت پیامبر(ص) مفسده است؟ و چرا او به خلیفه اول و دوم که در امور مالى میانه رو بودند، ایراد نکرد.
پاسخ تفصیلی:
مى دانیم: از ایرادهاى مهمى که به خلیفه سوم گرفته شده، مسأله تبعید خشونت آمیز «ابوذر» به سرزمین بد آب و هواى «ربذه» است که منتهى به مرگ این صحابى بزرگ و این مجاهد فداکار راه اسلام گردید.(1) همان کسى که از پیامبر(صلى الله علیه وآله) درباره او نقل کرده اند: «آسمان سایه نیفکند و زمین در روى خود حمل نکرد کسى را که راستگوتر از ابوذر باشد».(2)
این را نیز مى دانیم که اختلاف «ابوذر» با «عثمان» بر سر تمناى مال و مقام نبود، چه این که او مردى از هر نظر پارسا و وارسته بود، بلکه سرچشمه اختلاف تنها ریخت و پاش خلیفه سوم از بیت المال و بذل و بخشش بى حساب او به اقوام و بستگانش بود.
«ابوذر» در مسائل مالى مخصوصاً آنجا که به «بیت المال» مربوط مى شد، بسیار سختگیر بود و مى خواست همه مسلمانان روش پیامبر(صلى الله علیه وآله) را در این زمینه تعقیب کنند، اما در عصر خلیفه سوم جریان امور طور دیگرى بود.
به هر صورت هنگامى که سخنان صریح و قاطع این صحابى بزرگ بر خلیفه سوم سخت آمد، نخست او را به «شام» تبعید کرد، اما «ابوذر» این بار صریح تر و قاطع تر در برابر اعمال «معاویه» به پاخاست تا آنجا که «ابن عباس» مى گوید: «معاویه» به «عثمان» نوشت:
اگر نیازى به شام دارى «ابوذر» را باز گردان که اگر در «شام» بماند، این منطقه از دست تو خواهد رفت.
«عثمان» نامه اى نوشت و «ابوذر» را احضار کرد و طبق بعضى از تواریخ به «معاویه» دستور داد: او را با مأموران خشن، که شب و روز او را راه ببرند و لحظه اى راحت نگذارند، به سوى «مدینه» بفرستد. به گونه اى که «ابوذر» به هنگام ورود به «مدینه» بیمار شد و چون حضور او در «مدینه» نیز قابل تحمل براى دستگاه خلافت نبود، وى را به «ربذه» تبعید کرد و در همان جا از دنیا رفت.(3)
کسانى که مى خواهند از خلیفه سوم در این باره دفاع کنند گاهى «ابوذر» را متهم مى کنند که: او عقیده اشتراکى داشت و تمام اموال را مالِ خدا مى دانست و مالکیت شخصى را انکار مى کرد!
و این تهمت بسیار عجیبى است، آیا با این که قرآن با صراحت تمام مالکیت شخصى را با شرائطى محترم شمرده؛
و با این که «ابوذر» از نزدیک ترین افراد به پیامبر(صلى الله علیه وآله) بود و در دامان قرآن پرورش یافته بود، و در زیر آسمان راستگوتر از او پیدا نمى شد، چگونه مى توان چنین نسبتى را به او داد؟!
بیابان نشین هاى دور افتاده این حکم اسلامى را مى دانستند، آیات مربوط به تجارت و ارث و مانند آن را شنیده بودند، آیا باورکردنى است که نزدیک ترین شاگردان پیامبر(صلى الله علیه وآله) از این حکم بى خبر باشد؟
آیا جز این است که متعصبان لجوج، براى تبرئه خلیفه سوم، و از آن عجیب تر براى تبرئه دستگاه «معاویه» چنین تهمتى را بر او بسته اند، و هنوز هم گروهى چشم و گوش بسته آن را تعقیب مى کنند؟!(4)
آرى، «ابوذر» با الهام از آیات قرآن مخصوصاً آیه «کنز» معتقد بود، و صریحاً این عقیده خود را اظهار مى داشت، که: بیت المال اسلام نباید به صورت ملک خصوصى اشخاص در آید، و نباید از این اموال ـ که حق محرومان و نیازمندان در آن است و باید در راه تقویت اسلام و مصالح مسلمین به کار افتد ـ حاتم بخشى کرد، و یا افسانه کاخ هاى «کسرى» و «قیصر» را از نو زنده نمود.
به علاوه «ابوذر» عقیده داشت در آن روز که گروهى از مسلمانان سخت در مضیقه هستند، ثروتمندان جمعیت نیز به زندگى ساده ترى قانع شوند و از اموال خود در راه خدا انفاق نمایند.
اگر «ابوذر» گناهى داشته همین بوده است، ولى مورخان مزدور «بنى امیه» و راویان چاپلوس، متملق و دین فروش براى دگرگون ساختن چهره این مرد مجاهد چنین تهمت هاى ناروائى را به او بسته اند.
گناه دیگر «ابوذر» این بود که عشق و علاقه خاصى به امیر مؤمنان على(علیه السلام) داشت این گناه نیز به تنهائى کافى بود که دروغ پردازان «بنى امیه» قدرت جهنمى خود را براى لکه دار ساختن حیثیت «ابوذر» به کار گیرند.
ولى دامان او آن چنان پاک بود و راستگوئى و آگاهى او نسبت به مسائل اسلامى آن چنان روشن که همه این دروغ پردازان را رسوا ساخت!
از جمله دروغ هاى عجیبى که براى تبرئه خلیفه سوم در اینجا به «ابوذر» بسته اند این است که: طبق نقل «ابن سعد» در «طبقات» مى گویند:
جمعى از اهل «کوفه» به «ابوذر» در همان زمان که در «ربذه» بود، گفتند: این مرد (یعنى عثمان) این همه کارها را با تو کرد، آیا حاضرى پرچمى برافرازى و ما در زیر آن با او به نبرد برخیزیم؟
«ابوذر» گفت: نه، اگر عثمان مرا از مشرق به مغرب بفرستد، مطیع فرمانش خواهم بود!(5)
این دروغ پردازان هیچ توجه نکردند که اگر او این چنین تسلیم فرمان خلیفه بود، این قدر مزاحم او نمى شد که حضورش در «مدینه» بار سنگینى بر خاطر خلیفه باشد و به هیچ وجه نتواند او را تحمل کند.
و عجیب تر از آن سخنى است که نویسنده «المنار» در ذیل آیه 34 سوره «توبه» ضمن اشاره به جریان «ابوذر» مى گوید: داستان «ابوذر» نشان مى دهد: در عصر صحابه (مخصوصاً عثمان) چه اندازه اظهار عقیده آزاد بود! و دانشمندان محترم بودند! و خلفاء محبت داشتند! تا آنجا که «معاویه» جرأت نکرد به «ابوذر» چیزى بگوید، بلکه به بالاتر از خود یعنى خلیفه نوشت و از او دستور خواست!
به راستى تعصب چه کارها که نمى کند، آیا تبعید به سرزمین گرم و خشک و سوزان «ربذه» سرزمین مرگ و آتش، نمونه احترام به آزادى فکر و محبت به علماء بود؟
آیا سپردن این صحابى بزرگ به دست مرگ، دلیل بر حریت عقیده محسوب مى شد؟
آیا اگر «معاویه» از ترس سیل افکار عمومى به تنهائى نقشه اى براى «ابوذر» نکشید دلیل بر این است که نسبت به او احترام مى گذاشت؟
و باز از عجائب این داستان این است که: مدافعان از خلیفه مى گویند: تبعید «ابوذر» به حکم قانون «تقدیم دفع مفسده بر جلب مصلحت» صورت گرفت؛ زیرا گر چه بودن «ابوذر» در «مدینه» مصالح بزرگى داشت و مردم از علم و دانش او بهره فراوان مى بردند؛
ولى «عثمان» عقیده داشت:
ماندن «ابوذر» در «مدینه» به خاطر طرز تفکر انعطاف ناپذیر و خشنى که درباره اموال داشت، سرچشمه مفاسدى خواهد شد و لذا از منافع وجود او چشم پوشیده و او را به خارج از «مدینه» فرستاد و چون هم «ابوذر» مجتهد بود و هم «عثمان»، در اینجا ایرادى به عمل هیچ کدام وارد نخواهد شد!(6)
راستى چه مفسده اى بر وجود «ابوذر» در «مدینه» مترتب مى شد؟ آیا باز گرداندن مردم به سنت پیامبر(صلى الله علیه وآله) مفسده است؟
چرا «ابوذر» به خلیفه اول و دوم که در امور مالى برنامه هاى عثمان را نداشتند، ایراد نکرد؟
آیا باز گرداندن مردم به برنامه هاى مالى صدر اسلام، منشأ فساد بود؟
آیا تبعید «ابوذر» و بریدن زبان حقگوى او سرچشمه اصلاح شد؟
آیا ادامه کار «عثمان»، مخصوصاً در مسائل مالى به انفجارى عظیم که خود او هم قربانى آن شد، نیانجامید؟
آیا این مفسده بود و ترک آن مصلحت؟!
ولى چه مى توان کرد؟ هنگامى که تعصب از در وارد مى شود، منطق از در دیگر فرار مى کند.
به هر حال، راه و رسم این صحابى بزرگ بر هیچ محقق منصفى پوشیده نیست و نیز هیچ راه منطقى براى تبرئه خلیفه سوم از آزارى که به «ابوذر» رسانید، وجود ندارد.(7)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.