پاسخ اجمالی:
اتفاق علما، بلکه ضرورت دین، بر مشروعیت ازدواج موقت در آغاز اسلام است و مسلمانان نیز به آن عمل کرده اند. امّا مخالفان، مدعى نسخ این حکم هستند و روایاتی را شاهد می آورند که کاملاً مختلف و پریشان است؛ بعضى پیامبر(ص) را و بعضى دیگر آیه طلاق را ناسخ این حکم می داند. جمله مشهور عمر در مورد حرام کردن دو متعه (زنان و حج)، نیز گواه روشنى بر مشروعیت آن تا زمان وی می باشد. بدیهى است هیچ کس جز پیامبر(ص) حق نسخ احکام را ندارد و بعد از رحلت پیامبر(ص) باب نسخ به کلى مسدود مى شود.
پاسخ تفصیلی:
اتفاق عموم علماى اسلام، بلکه ضرورت دین بر این است که: ازدواج موقت در آغاز اسلام مشروع بوده، و گفتگو درباره دلالت آیه «فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَریضَة»(1) بر مشروعیت متعه هیچ گونه منافاتى با مسلّم بودن اصل حکم ندارد.
حتى مسلمانان در آغاز اسلام به آن عمل کرده اند و جمله معروفى که از «عمر» نقل شده: «مُتْعَتانِ کانَتا عَلى عَهْدِ رَسُولِ اللّهِ وَ أَنَا مُحَرِّمُهُما وَ مُعاقِبٌ عَلَیْهِما مُتْعَةُ النِّساءِ وَ مُتْعَةُ الْحَجِّ»؛
(دو متعه در زمان پیامبر(صلى الله علیه وآله) بود که من آنها را حرام کردم و بر آنها مجازات مى کنم، متعه زنان و متعه تمتع) - که نوع خاصى از حج است -، دلیل روشنى بر وجود این حکم در عصر پیامبر(صلى الله علیه وآله) است منتها مخالفان این حکم، مدعى هستند بعداً نسخ و تحریم شده است.
جالب توجه این که: روایات مورد ادعا درباره نسخ حکم مزبور، کاملاً مختلف و پریشان است.
بعضى مى گویند: خود پیامبر(صلى الله علیه وآله) این حکم را نسخ کرده و بنابراین ناسخ آن، سنت و حدیث پیامبر(صلى الله علیه وآله) است.
و بعضى مى گویند: ناسخ آن، آیه طلاق است: «اِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ»؛ (هنگامى که زنان را طلاق دادید باید طلاق در زمان مناسب عده باشد) در حالى که این آیه ارتباطى با مسأله مورد بحث ندارد؛ زیرا این آیه درباره طلاق بحث مى کند، در حالى که ازدواج موقت طلاق ندارد و جدائى آن به هنگام پایان مدت آن است.
قدر مسلّم این است که: اصل مشروع بودن این نوع ازدواج در زمان پیامبر(صلى الله علیه وآله) قطعى است و هیچ گونه دلیل قابل اعتمادى درباره نسخ شدن آن در دست نیست.
بنابراین، طبق قانون مسلّمى که در علم اصول به ثبوت رسیده، باید حکم به بقاء این قانون کرد.
جمله مشهورى که از «عمر» نقل شده نیز، گواه روشنى بر این حقیقت است که این حکم در زمان پیامبر(صلى الله علیه وآله) هرگز نسخ نشده است.
بدیهى است هیچ کس جز پیامبر(صلى الله علیه وآله) حق نسخ احکام را ندارد، و تنها او است که مى تواند به فرمان خدا پاره اى از احکام را نسخ کند، و بعد از رحلت پیامبر(صلى الله علیه وآله) باب نسخ به کلى مسدود مى شود، و گرنه هر کسى مى تواند به اجتهاد خود قسمتى از احکام الهى را نسخ نماید و دیگر چیزى به نام شریعت جاودان و ابدى باقى نخواهد ماند. و اصولاً اجتهاد در برابر سخنان پیامبر(صلى الله علیه وآله) اجتهاد در مقابل نص است، که فاقد هر گونه اعتبار مى باشد.
جالب این که: در «صحیح ترمذى» که از کتب صحاح معروف اهل تسنن است و همچنین از «دارقطنى» چنین مى خوانیم: کسى از اهل شام از «عبداللّه بن عمر» درباره حج تمتع سؤال کرد، او در جواب صریحاً گفت: این کار، حلال و خوب است.
مرد شامى گفت: پدر تو از این عمل نهى کرده است.
«عبداللّه بن عمر» برآشفت و گفت: اگر پدرم از چنین کارى نهى کند و پیامبر(صلى الله علیه وآله) آن را اجازه دهد، آیا سنت مقدس پیامبر(صلى الله علیه وآله) را رها کنم و از گفته پدرم پیروى کنم؟ برخیز و از نزد من دور شو!
نظیر این روایت درباره ازدواج موقت از «عبداللّه بن عمر» از «صحیح ترمذى» به همان صورت که در بالا خواندیم نقل شده است.(5)
و نیز از «محاضرات راغب» نقل شده که: یکى از مسلمانان اقدام به ازدواج موقت مى کرد از او پرسیدند:
حلال بودن این کار را از چه کسى گرفتى؟
گفت: از «عمر»!
با تعجب گفتند: چگونه چنین چیزى ممکن است با این که «عمر» از آن نهى کرد و حتى تهدید به مجازات نمود؟
گفت: بسیار خوب، من هم به همین جهت مى گویم؛ زیرا «عمر» مى گفت: پیامبر(صلى الله علیه وآله) آن را حلال کرده و من حرام مى کنم.
من مشروعیت آن را از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى پذیرم، اما تحریم آن را از هیچ کس نخواهم پذیرفت!(6)
مطلب دیگرى که در اینجا لازم به یادآورى است، این است که: ادعا کنندگان نسخ این حکم با مشکلات مهمى رو به رو هستند:
نخست این که: در روایات متعددى از منابع اهل تسنن تصریح شده که این حکم در زمان پیامبر(صلى الله علیه وآله)هرگز نسخ نشد، بلکه در زمان «عمر» از آن نهى گردید، بنابراین طرفداران نسخ باید پاسخى براى این همه روایات پیدا کنند.
این روایات بالغ بر بیست و چهار روایت است، که «علامه امینى» در «الغدیر»، جلد ششم، آنها را مشروحاً بیان کرده است، که به دو نمونه آن ذیلاً اشاره مى شود:
1 ـ در «صحیح مسلم» از «جابر بن عبداللّه انصارى» نقل شده که مى گفت: ما در زمان پیامبر(صلى الله علیه وآله) به طور ساده اقدام به ازدواج موقت مى کردیم و این وضع ادامه داشت تا این که «عمر» در مورد «عمرو بن حریث» از این کار [به طور کلى] جلوگیرى کرد.(7)
2 ـ و در حدیث دیگرى در کتاب «موطّأ» مالک و «سنن کبراى بیهقى» از «عروة بن زبیر» نقل شده که: زنى به نام «خوله بنت حکیم» در زمان «عمر» بر او وارد شد و خبر داد که یکى از مسلمانان به نام «ربیعة بن امیه» اقدام به متعه کرده است.
او گفت: اگر قبلاً از این کار نهى کرده بودم، او را سنگسار مى کردم [ولى از هم اکنون از آن جلوگیرى مى کنم!].(8)
در کتاب «بدایة المجتهد» تألیف «ابن رشد اندلسى» نیز مى خوانیم: «جابر ابن عبداللّه انصارى» مى گفت: «ازدواج موقت در میان ما در عهد پیامبر(صلى الله علیه وآله) و در خلافت ابوبکر و نیمى از خلافت عمر، معمول بود سپس عمر از آن نهى کرد».(9)
مشکل دیگر این که: روایاتى که حکایت از نسخ این حکم در زمان پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى کند، بسیار پریشان و ضد و نقیضند.
بعضى مى گوید: در جنگ خیبر نسخ شده.
بعضى دیگر در روز فتح «مکّه».
بعضى در جنگ تبوک.
و بعضى در جنگ اوطاس، و مانند آن.
بنابراین، به نظر مى رسد: روایات نسخ، همه مجعول بوده باشد، که این همه با یکدیگر تناقض دارند.
از آنچه گفتیم روشن مى شود: این که نویسنده تفسیر «المنار» مى گوید: «ما سابقاً در جلد سوم و چهارم مجله المنار، تصریح کرده بودیم که عمر از متعه نهى کرد، ولى بعداً به اخبارى دست یافتیم که نشان مى دهد در زمان پیامبر(صلى الله علیه وآله) نسخ شده نه در زمان عمر، و لذا گفته سابق خود را اصلاح کرده و از آن استغفار مى کنیم».(10)
سخنى تعصب آمیز است؛ زیرا در برابر روایات ضد و نقیضى که نسخ حکم را در زمان پیامبر(صلى الله علیه وآله) اعلام مى کند روایاتى داریم که صراحت در ادامه آن تا زمان عمر دارد.
بنابراین، نه جاى عذر خواهى است، و نه استغفار، و شواهدى که در بالا ذکر کردیم نشان مى دهد: گفتار اول او مقرون به حقیقت بوده است نه گفتار دوم!
ناگفته پیدا است، نه «عمر» و نه هیچ شخص دیگر و حتى ائمه اهل بیت(علیهم السلام) که جانشینان اصلى پیامبرند، نمى توانند احکامى را که در عصر پیامبر(صلى الله علیه وآله) بوده، نسخ کنند و اصولاً نسخ بعد از رحلت پیامبر(صلى الله علیه وآله) و بسته شدن باب وحى، مفهوم ندارد، و این که بعضى کلام «عمر» را حمل بر اجتهاد کرده اند، جاى تعجب است؛ زیرا اجتهاد در برابر «نص» ممکن نیست.
و عجیب تر این که: جمعى از فقهاى اهل تسنن آیات مربوط به احکام ازدواج ـ مانند آیه 6 سوره «مؤمنون» ـ را ناسخ آیه فوق که درباره متعه است دانسته اند، گویا تصور کرده اند: ازدواج موقت اصلاً ازدواج نیست، در حالى که به طور مسلّم یکى از اقسام ازدواج است.(11)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.