پاسخ اجمالی:
خداوند در بیان اوصاف قیامت می فرماید: «آنها را از روز نزدیک بترسان! در آن روز، از شدت هول و ترس، دلها به گلوگاه مى رسد!». بر اساس این آیه هنگامى که انسان در تنگناهاى سخت قرار مى گیرد، احساس مى کند قلبش مى خواهد از حنجره اش بیرون آید. سپس می فرماید: «براى ستمکاران دوستى وجود ندارد و نه شفاعت کننده اى، و خداوند به حق داورى مى کند». در واقع قیامت، روز داورى خداوند است، و خداوند به حق داورى مى کند، زیرا داورى به ظلم، جهل و ناآگاهى ناشى مى شود، و خداوند بر همه چیز، حتى اسرار ضمائر اِحاطه دارد.
پاسخ تفصیلی:
در حقیقت در این آیات هفت ویژگى، از ویژگی هاى قیامت و حوادث حول انگیز و دهشتزاى آن که هر انسان مؤمنى را عمیقاً در فکر فرو مى برد بیان شده است.
نخست مى گوید: (آنها را از روز نزدیک بترسان!)؛ «وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الآزِفَةِ».
«آزفه» در لغت به معنى «نزدیک» است، و چه نام گذارى عجیبى است که به جاى «یوم القیامة»، «یوم الازفه» بیان شده، تا بى خبران نگویند: هنوز تا قیامت، زمان بسیار زیادى است، فکر خود را مشغول قیامت نکنید که وعده اى است نسیه!
دومین توصیف این که: (در آن روز، از شدت هول و ترس، دلها به گلوگاه مى رسد!)؛ «إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الحَناجِرِ».
به هنگامى که انسان در تنگناهاى سخت قرار مى گیرد، احساس مى کند گوئى قلبش دارد از جا کنده مى شود، مى خواهد از حنجره اش بیرون آید، عرب از این حالت، تعبیر به «بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الحَناجِرَ» مى کند، و شاید معادل آن در فارسى این باشد: «جانش به لب رسید»، و گرنه روشن است که قلب به معنى مرکز پخش خون، هرگز از جاى خود حرکت نمى کند و به گلوگاه نمى رسد.
و نیز ممکن است «قلب» کنایه از «جان» باشد، یعنى، جانش به گلوگاه رسیده بود، گوئى روح از بدنش تدریجاً خارج شده، و تنها کمى از آن باقیمانده است.
در توصیف سوم مى گوید: (وجود آن ها مملو از غم و اندوه مى شود اما توانائى اظهار آن را ندارد)؛ «کاظِمِینَ».
کاظم از ماده «کظم» در اصل به معنى «بستن دهان مشکى است که پر از آب باشد» سپس در مورد کسانى که از خشم و غضب پر مى شوند، اما به دلائل مختلفى آن را اظهار نمى دارند، اطلاق شده است.
چهارمین توصیف این که: (براى ستمکاران دوستى وجود ندارد)؛ «ما لِلظّالِمینَ مِنْ حَمیم».
آن گروه از دغل دوستان، که همچون مگسان گرد شیرینى، به هنگام قدرت اطراف آنها را گرفته بودند، و با تملّق و چاپلوسى خود را یارانى وفادار و جانثار، و یا غلامانى خانه زاد، معرفى مى کردند، همه گرفتار کار خویشند، و به دیگرى نمى پردازند، آرى در آن روز نه دوستى براى انسان وجود دارد، و نه غمخوارى براى درد دل کردن.
در پنجمین توصیف مى فرماید: (و نه شفاعت کننده اى که شفاعتش پذیرفته شود)؛ «وَ لا شَفیع یُطاعُ».
چرا که شفاعت شافعان راستین، مانند انبیاء و اولیاء نیز به اذن پروردگار است، و به این ترتیب، قلم بطلان بر پندار بت پرستان که بتها را شفعاى خود در پیشگاه خدا مى دانستند مى کشد.
در ششمین توصیف، یکى از اوصاف خدا را بیان مى کند که در ضمن، توصیفى براى چگونگى قیامت است، مى گوید: (خدا چشمهائى را که به خیانت گردش مى کند مى داند، و از آنچه در سینه ها پنهان است با خبر است)؛ «یَعْلَمُ خائِنَةَ الاَْعْیُنِ وَ ما تُخْفِى الصُّدُورُ». (1)
آرى خدائى که از حرکات مخفیانه چشمها، و اسرار دورن سینه ها، آگاه است در آن روز، درباره خلائق دادرسى و قضاوت مى کند و با این علم و آگاهى دقیق او، روز گنهکاران سیاه و تاریک است.
در هفتمین توصیف از قیامت، که آن نیز به صورت توصیف خداوند مطرح شده مى فرماید: (خداوند، به حق داورى مى کند)؛ «وَ اللهُ یَقْضى بِالْحَقِّ».
آرى، آن روز مقام داورى، مخصوص به خداست، و او هم جز به حق داورى نمى کند، چرا که داورى به ظلم، یا از جهل و عدم آگاهى ناشى مى شود، که او بر همه چیز، حتى اسرار ضمائر اِحاطه دارد، و یا از عجز و نیاز است، که همه اینها از ساحت مقدسش دور است. (2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.