پاسخ اجمالی:
کسانی که فکر مى کنند: انسان ممکن است به جائى برسد که نیازى به عبادت نداشته باشد یا تکامل انسان را محدود پنداشته اند، و یا مفهوم عبادت را درک نکرده اند. این که بگویند: هدف از تکلیف، تکمیل انسان است، بنابراین، هنگامى که انسان به کمال خود رسید، بقاء تکلیف معنى ندارد، مغالطه اى بیش نیست؛ چرا که اگر انسان دست از انجام تکالیف بردارد فوراً رو به فساد خواهد گذاشت و اگر با داشتن ملکات فاضله، دست از عبادت و بندگى خدا بردارد، مفهومش تخلف این ملکات از آثار قطعى آنها است.
پاسخ تفصیلی:
مى دانیم انسان موجودى است که بالاترین استعداد تکامل را دارد، از نقطه عدم آغاز به حرکت کرده و به سوى بى نهایت همچنان پیش مى رود و هرگز چرخ تکامل او (هرگاه در مسیر باشد) متوقف نخواهد شد.
از طرفى مى دانیم: عبادت مکتب عالى تربیت است، اندیشه انسان را بیدار و فکر او را متوجه بى نهایت مى سازد، گرد و غبار گناه و غفلت را از دل و جان مى شوید، صفات عالى انسانى را در وجود او پرورش می دهد، روح ایمان را تقویت و آگاهى و مسئولیت به انسان مى بخشد.
و به همین دلیل ممکن نیست انسان لحظه اى در زندگى از این مکتب بزرگ تربیتى بى نیاز گردد، و آنها که فکر مى کنند: انسان ممکن است به جائى برسد که، نیازى به عبادت نداشته باشد، یا تکامل انسان را محدود پنداشته اند و یا مفهوم عبادت را درک نکرده اند.
«علامه طباطبائى» در تفسیر «المیزان» در این زمینه بیانى دارد که فشرده و خلاصه آن را ذیلاً مى آوریم: «همه موجودات این جهان به سوى تکامل مى روند و نوع انسان تکاملش در دل اجتماع صورت مى گیرد، به همین دلیل ذاتاً اجتماعى آفریده شده است.
از طرفى اجتماع، در صورتى مى تواند پرورش و تکامل انسان را تضمین کند که داراى احکام و قوانین منظمى باشد و افراد مجتمع در پرتو احترام به آن قوانین، امور خود را سامان دهند، از تصادم ها پیشگیرى کنند و حدود مسئولیت ها را مشخص نمایند.
و به تعبیر دیگر، اگر جامعه انسانى صالح گردد، افراد مى توانند، به هدف نهائى خویش در آن برسند و اگر فاسد شود، افراد از این تکامل باز مى مانند.
این احکام و قوانین، اعم از قوانین اجتماعى و یا عبادى، در صورتى مؤثر خواهد بود که، از طریق نبوت و وحى آسمانى، گرفته شود.
این را نیز مى دانیم که احکام عبادى بخشى از این تکامل فردى و اجتماعى را تشکیل مى دهد:
و از اینجا روشن مى شود، تا جامعه انسانى بر پا است و زندگى او در این جهان ادامه دارد، تکالیف الهى هم ادامه خواهد داشت و بر چیده شدن بساط تکلیف از انسان مفهومش فراموش کردن احکام و قوانین و نتیجه اش فساد مجتمع انسانى است!.
این نکته نیز قابل توجه است که اعمال نیک و عبادات، سرچشمه حصول ملکات فاضله نفسانى است، و هنگامى که این اعمال به حدّ کافى انجام گرفت و آن ملکات فاضله در نفس انسان قوت یافت، آن ملکات نیز به نوبه خود سرچشمه اعمال نیک بیشتر و اطاعت و بندگى خدا خواهد شد.
بدین گونه معلوم مى شود آنها که گمان کرده اند هدف از تکلیف، تکمیل انسان است، بنابراین، هنگامى که انسان به کمال خود رسید، بقاء تکلیف معنى ندارد، مغالطه اى بیش نیست؛ چرا که اگر انسان دست از انجام تکالیف بردارد فوراً جامعه رو به فساد خواهد گذاشت و در چنان جامعه اى چگونه یک فرد کامل مى تواند زندگى کند؟ و اگر با داشتن ملکات فاضله، دست از عبادت و بندگى خدا بردارد، مفهومش تخلف این ملکات از آثار قطعى آنها است».(1)،(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.