پاسخ اجمالی:
آنها جمعیتى در جنوب جزیره «عربستان» و داراى حکومتى عالى، و تمدنى درخشان بودند که با ایجاد سدها توانستند قریه هاى آباد ایجاد کنند، ولی مستى نعمت و کمى ظرفیت، باعث شد که راه ناسپاسى در برابر خداوند پیش گیرند، در نتیجه توسط سیل نابود شدند.
پاسخ تفصیلی:
به طورى که از قرآن و روایات اسلامى و همچنین تواریخ استفاده مى شود، آنها جمعیتى بودند، در جنوب جزیره «عربستان»، داراى حکومتى عالى، و تمدنى درخشان!
خاک «یمن» گسترده و حاصلخیز بود، اما على رغم این آمادگى، چون رودخانه مهمى نداشت از آن بهره بردارى نمى شد، باران هاى سیلابى در کوهستان ها مى بارید، و آب هاى آن در دشت ها به هدر مى رفت، مردم با هوش این سرزمین به فکر استفاده از این آبها افتادند، و سدهاى زیادى در نقاط حساس ساختند، که از همه مهمتر و پر آب تر، سد «مأرب» بود.
«مأرب» (بر وزن مغرب) شهرى بود که در انتهاى یکى از این دره ها قرار داشت، و سیلهاى عظیم کوههاى «صراة» از کنار آن مى گذشت، در دهانه این دره، و دامنه دو کوه «بلق»، سد عظیم و نیرومندى بنا، و مجارى مختلف آب در آن ایجاد کرده بودند، به قدرى ذخیره آب پشت سد زیاد شد که، با استفاده از آن توانستند باغ هاى بسیار زیبا، و کشتزارهاى پر برکت، در دو طرف مسیر رودخانه اى که به سد منتهى مى شد ایجاد کنند.
قریه هاى آباد این سرزمین، تقریباً به هم متصل بود، و سایه هاى گسترده درختان دست به دست هم داده بود، میوه هاى فراوان بر شاخسار آنها ظاهر شده بود، که مى گویند: هر گاه کسى سبدى روى سر مى گذاشت و از زیر آنها مى گذشت، پشت سر هم میوه در آن مى افتاد، و در مدت کوتاهى پر مى شد.
وفور نعمت، آمیخته با امنیت، محیطى بسیار مرفه براى زندگى پاک، آماده ساخته بود، محیطى مهیا براى اطاعت پروردگار، و تکامل در جنبه هاى معنوى.
اما این مردم ناسپاس، در برابر آن همه نعمتهاى بزرگ الهى، که سرتاسر زندگانى آنها را فراگرفته بود ـ مانند بسیارى دیگر از اقوام متنعم ـ گرفتار غرور و غفلت شدند، مستى نعمت و کمى ظرفیت، آنها را بر آن داشت که راه ناسپاسى پیش گیرند، از مسیر حق منحرف شوند، و به دستورات الهى بى اعتنا گردند.
از جمله تقاضاهاى جنون آمیز آنها این که: از خداوند تقاضا کردند: در میان سفرهاى آنها فاصله افکند، (گفتند: پروردگارا! میان سفرهاى ما دورى بیفکن) تا بینوایان نتوانند دوش به دوش اغنیاء سفر کنند! «فَقالُوا رَبَّنا باعِدْ بَیْنَ أَسْفارِنا».(1)
منظورشان این بود که: در میان این قریه هاى آباد، فاصله اى بیفتد و بیابانهاى خشکى پیدا شود، به این جهت که اغنیاء، و ثروتمندان مایل نبودند، افراد کم در آمد همانند آنها سفر کنند، و به هر جا مى خواهند، بى زاد و توشه و مرکب بروند! گوئى سفر از افتخارات آنها و نشانه قدرت و ثروت بود، و مى بایست این امتیاز و برترى، همیشه براى آنان ثبت شود!
در بعضى از تواریخ، آمده، موشهاى صحرائى دور از چشم مردم مغرور، و مست، به دیواره این سد خاکى روى آوردند، و آن را از درون، سست کردند، ناگهان باران شدیدى بارید، و سیلاب عظیمى حرکت کرد، دیواره هاى سد که قادر به تحمل فشار سیلاب نبود، یک مرتبه در هم شکست، و آبهاى بسیار زیادى که پشت سد متراکم بود، ناگهان بیرون ریخت، و تمام آبادیها، باغها، کشتزارها، زراعتها، و چهار پایان را تباه کرد، قصرها و خانه هاى مجلل و زیبا را یک باره ویران نمود، و آن سرزمین آباد را به صحرائى خشک و بى آب و علف مبدل ساخت، و از آن همه باغهاى خرم و اشجار بارور، تنها چند درخت تلخ «اراک» و «شور گز» و اندکى درختان «سدر» به جاى ماند، مرغان غزلخوان از آنجا کوچ کردند، و بوم ها و زاغان جاى آنها را گرفتند.(2)
آرى، هنگامى که خداوند مى خواهد قدرت نمائى کند، تمدنى عظیم را با چند موش! بر باد مى دهد، تا بندگان به ضعف خود آشنا گردند، و به هنگام قدرت مغرور نشوند!(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.