پاسخ اجمالی:
«سَبت» در لغت، به معنى تعطیل عمل براى استراحت است؛ و روز شنبه را از این جهت«یوم السَّبت» نامیده اند که برنامه هاى کسب و کار معمولى در آن تعطیل شده بود. «اصحاب سبت» به جمعى از بنى اسرائیل گفته می شود که در ساحل دریاى احمر در بندرى به نام«ایله» زندگى مى کردند، وقتی که از طرف خداوند صید ماهى در روز شنبه ممنوع شد، آنها با فریب از آن دستور سرباز زده و لذا گرفتار مجازات دردناکى شدند و فقط عده کمی که آنها را امر به معروف و نهی از منکر می کردند نجات یافتند.
پاسخ تفصیلی:
پاسخ این سؤال در آیات 163ـ 166 سوره «اعراف» آمده است، در این آیات صحنه اى از تاریخ پرماجراى بنى اسرائیل، که مربوط به جمعى از آنها است که در ساحل دریائى زندگى مى کردند، آمده است، منتها روى سخن در آن به پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) است، و به او مى فرماید:
از یهود معاصر خویش درباره این جمعیت سوال کند، یعنى این خاطره را به وسیله سؤال در ذهن آنان مجسم ساز، تا از آن پند گیرند، و از سرکشى و کیفرى که در انتظار سرکشان است بپرهیزند.
این سرگذشت ـ چنان که در روایات اسلامى به آن اشاره شده ـ مربوط به جمعى از بنى اسرائیل است که در ساحل یکى از دریاها (ظاهراً دریاى «احمر» بوده که در کنار سرزمین «فلسطین» قرار دارد) در بندرى به نام «ایله» (که امروز به نام بندر «ایلات» معروف مى باشد) زندگى مى کردند، و از طرف خداوند به عنوان آزمایش و امتحان دستورى به آنها داده شد و آن این که:
صید ماهى را در آن روز تعطیل کنند اما آنها با آن دستور مخالفت کردند و گرفتار مجازات دردناکى شدند که شرح آن را در این آیات مى خوانیم.
در نخستین آیه مى فرماید: (از قوم یهود معاصر خویش ماجراى شهرى را که در کنار دریا قرار داشت سؤال کن)؛ «وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتی کانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْرِ».
و به یاد آنها بیاور زمانى را که (در روز شنبه از قانون پروردگار تجاوز مى کردند)؛ «إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ».
زیرا روز شنبه روز تعطیل آنها بود و وظیفه داشتند، دست از کار و کسب و صید ماهى بکشند و به مراسم عبادت آن روز بپردازند، اما آنها این دستور را زیر پا گذاردند.
پس از آن، قرآن آنچه را در جمله قبل سربسته بیان کرده بود، چنین شرح مى دهد: (به خاطر بیاور آن هنگام را که ماهیان در روز شنبه در روى آب آشکار مى شدند و در غیر روز شنبه ماهى کمتر به سراغ آنها مى آمد)؛ «إِذْ تَأْتیهِمْ حیتانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَ یَوْمَ لایَسْبِتُونَ لاتَأْتیهِمْ».
«سَبت» در لغت، به معنى تعطیل عمل براى استراحت است و این که: در قرآن در سوره «نبأ» مى خوانیم: «وَ جَعَلْنا نَوْمَکُمْ سُباتاً»؛ (خواب شما را مایه راحت شما قرار دادیم) نیز اشاره به همین موضوع است.
روز شنبه را از این جهت «یوم السَّبت» نامیده اند که برنامه هاى کسب و کار معمولى در آن تعطیل مى شد، سپس این نام بر این روز باقى ماند.
بدیهى است، جمعیتى که در کنار دریا زندگى مى کنند، قسمت مهمى از تغذیه و درآمدشان از طریق صید ماهى است، و گویا به خاطر تعطیلى مستمرى که قبلاً در روز شنبه در میان آنها معمول بود، ماهیان در آن روز احساس امنیت مى کردند و دسته دسته به روى آب ظاهر مى شدند.
اما در روزهاى دیگر که صیادان در تعقیب آنها بودند، در اعماق آب فرو مى رفتند!
این موضوع، خواه جنبه طبیعى داشته، و یا یک جنبه فوق العاده و الهى، وسیله اى بود براى امتحان و آزمایش این جمعیت، لذا قرآن مى فرماید: (ما این چنین آنها را به چیزى که در برابر آن مخالفت مى کردند آزمایش مى کردیم)؛ «کَذلِکَ نَبْلُوهُمْ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ».
در حقیقت جمله «بِما کانُوا یَفْسُقُونَ» اشاره به آن است که: آزمایش آنها به چیزى بود که آنها را به سوى خود جلب و به نافرمانى دعوت مى کرد و همه آزمایش ها همین گونه است; زیرا آزمایش باید میزان مقاومت افراد را در برابر کشش گناهان مشخص کند، و اگر گناه، کششى به سوى خود نداشت، آزمایش مفهومى نمى داشت.
هنگامى که این جمعیت از بنى اسرائیل در برابر این آزمایش بزرگ که با زندگى آنان کاملاً آمیخته بود قرار گرفتند، به سه گروه تقسیم شدند:
گروه اول که اکثریت را تشکیل مى دادند، به مخالفت با این فرمان الهى برخاستند.
گروه دوم که قاعدتاً اقلیت کوچکى بودند، در برابر گروه اول به وظیفه امر به معروف و نهى از منکر قیام کردند.
گروه سوم، ساکتان و بى طرفان بودند، که نه همگامى با گناهکاران داشتند و نه وظیفه نهى از منکر را انجام مى دادند.
در آیه دوم مورد بحث، گفتگوى این گروه را با نهى کنندگان شرح مى دهد و مى فرماید: (به خاطر بیاور هنگامى که جمعى از آنها به جمع دیگرى گفتند: چرا قومى را اندرز مى دهید که خداوند سرانجام آنها را هلاک مى کند و یا به عذاب دردناکى کیفر خواهد داد)؛ «وَ إِذْ قالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدیداً».
و (آنها در پاسخ گفتند: ما به خاطر این نهى از منکر مى کنیم که وظیفه خود را در پیشگاه پروردگارتان انجام داده و در برابر او مسئولیتى نداشته باشیم، به علاوه شاید سخنان ما در دل آنها مؤثر افتد و دست از طغیان و سرکشى بردارند)؛ «قالُوا مَعْذِرَةً إِلى رَبِّکُمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ».
از جمله بالا چنین استفاده مى شود: اندرزدهندگان براى دو هدف این کار را انجام مى دادند:
یکى به خاطر این که در پیشگاه خدا معذور باشند و دیگر این که: شاید در دل گنهکاران مؤثر افتد.
آیه بعد مى فرماید: سرانجام، دنیاپرستى بر آنان غلبه کرد (و هنگامى که فرمان خدا را به دست فراموشى سپردند، آنها که از گناه نهى مى کردند را رهائى بخشیدیم، ولى ستمکاران را به کیفر سختى به خاطر فسق و گناهشان مبتلا ساختیم)؛ «فَلَمّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ أَنْجَیْنَا الَّذینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَ أَخَذْنَا الَّذینَ ظَلَمُوا بِعَذاب بَئیس بِما کانُوا یَفْسُقُونَ».
شک نیست این فراموشى، فراموشى حقیقى که موجب عذر است نبود، بلکه آن چنان بى اعتنائى به فرمان خدا کردند که گوئى به کلى آن را فراموش نموده اند.
سپس مجازات آنها را چنین شرح مى دهد: هنگامى که (در برابر آنچه از آن نهى شده بودند، سرکشى کردند به آنها گفتیم: به شکل میمون هاى طرد شده در آئید)؛ «فَلَمّا عَتَوْا عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ قُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خاسِئینَ».
روشن است امر کُونُوا: «بوده باشید» در اینجا یک فرمان تکوینى است، همانند: «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُون».(1)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.