پاسخ اجمالی:
يكى از بافتههاى عاميانه، سورهاى ساختگى به نام «سوره ولایت» است كه صاحب كتاب «دبستان المذاهب» به نام تشيع، به افراد ناشناسى نسبت داده و مدعى شده است که شیعیان بر این باورند که: عثمان مصاحف را سوزاند و سورههايى كه درباره فضيلت اهل بيت(ع) بود حذف نمود؛ که از جمله اين سوره ها، سوره «ولایت» است!
پاسخ تفصیلی:
سوره ساختگى «ولايت»
يكى از بافتههاى عاميانه، سورهاى ساختگى است كه صاحب كتاب «دبستان المذاهب» به نام تشيع، به افراد ناشناسى نسبت داده و مدعى شده است كه ايشان قايل به تحريفاند. او مىگويد: برخى از آنان مىگويند: عثمان مصاحف را سوزاند و سورههايى كه درباره فضيلت اهل بيت(علیهم السلام) بود حذف نمود؛ از جمله اين سوره است:
«يا أيّها الذين آمنوا آمنوا بالنورين. أنزلناهما يتلوان عليكم آياتى و يحذّرانكم عذاب يوم عظيم. نوران بعضهما من بعض و أنا السميع العليم. إنّ الذين يوفون بعهد الله ورسوله في آيات لهم جنات نعيم... واصطفى من الملائكة والرسل وجعل من المؤمنين اولئک في خلقه يفعل الله ما يشاء... قد خسر الذين كانوا عن آياتى وحكمى معروضون... وأنّ عليّآ من المتقين. وإنّا لنوفّيه حقّه يوم الدين. ما نحن عن ظلمه بغافلين... يا أيّها الرسول قد أنزلنا إليک آيات بيّان فيها من يتوفّاه مؤمنآ و من يتولّيه من بعدک يظهرون... ولقد أرسلنا موسى و هارون بما استخلف فبغوا هارون. فصبر جميل... ولقد آتيناک بک الحكم كالذين من قبلک من المرسلين. وجعلنا لک منهم وصيّآ لعلّهم يرجعون... إنّ عليّآ قانتآ بالليل ساجدآ يحذر الآخرة ويرجوا ثواب ربّه. قل هل يستوى الّذين ظلموا وهم بعذابي يعلمون».(1)
محدث نورى مىگويد: «اثرى از اين سوره در كتب شيعه نيافتم، امّا به ابنشهرآشوب نسبت دادهاند كه در كتاب «المثالب» گفته است تمام سوره ولايت را حذف كردهاند. شايد مقصود او همين سوره باشد».(2) محقق آشتيانى صاحب حاشيه(3) (م 1319) نيز همين سوره ادعايى را ذكر كرده و در پى آن آورده است: «در غير كتاب دبستان المذاهب اثرى از آن نيافتم اما گفته شده كه در كتاب المثالب ابنشهرآشوب از آن ياد شده است». وى افزوده است: «خود آگاهيد كه اين سوره هيچ شباهتى به آيههاى قرآن حكيم كه در اوج اعجاز بر قلب پيامبر(صلی الله علیه واله وسلم) فرود آمد ندارد و قطعآ هر كسى مىداند كه اين گونه الفاظ ناهمگون هيچ پيوستگى انسجامى ندارد تا چه رسد به آن كه معنا داشته باشد.
اكنون اين سؤال پيش مىآيد كه اين مطلب كه محدث نورى، آن را از كتاب مثالب حكايت مىكند، از چه كسى گرفته است؛ چون با لفظ «حُكِىَ» از آن ياد مىكند؟
ظاهرآ اين هم يكى از دسيسههاى ديگران است كه بر شيعه تحميل شده است. در تفسير روح المعانى محمود آلوسى بغدادى (م 1270) اين نسبت به كتاب مثالب داده شده است و جز او و صاحب دبستان المذاهب فرد ديگرى اين نسبت را نداده است. آلوسى نيز همچون صاحب دبستان المذاهب به دروغ اين نسبت را روا داشته است.(4)
در كتاب «مثالب النواصب» نيز كه اخيرآ در هند به دست آمد و اينجانب دو نسخه خطى آن را(5) مورد دقت قرار دادم نه تنها اثرى از اين سوره ساختگى وجود ندارد، بلكه دلايل فراوان بر عدم تحريف قرآن آورده و همچون سيد مرتضى اثبات كرده است كه قرآن همين گونه كه هست و بدون هيچ تغييرى از زمان پيامبر(صلی الله علیه واله وسلم) تا كنون محفوظ و مصون مانده است. در كتاب متشابهات القرآن نيز بر اين أمر تأكيد شده است.(6) لذا چگونه مىتوان باور كرد كه صاحب مثالب با اين تأكيد فراوان، سورهاى به نام ولايت را در كتاب خود بياورد و اكنون يافت نشود.
روشن است كه سوره مورد ادعا، سخنى است ساختگى و از حد بافتههاى ركيك و تعبيرهاى ناراست تجاوز نمىكند و اصل و اساس درستى ندارد. اين سوره با قواعد اوليه اِعراب نيز ناسازگار است تا چه رسد به آن كه از اسلوب بلندى ـ مانند سبك قرآن ـ بهره داشته باشد. اين موضوع، بر غرابت انتساب اين سوره به گروهى از شيعيان مىافزايد؛ زيرا شيعيان با وجود اختلافاتى كه در بين برخى از گروههاى آنان وجود دارد، همواره به عنوان نقد و بررسى و استادان ادب و بيان و آگاهان به قواعد و ساختار زبان عربى شناخته شدهاند و شكى نيست كه اين جملات، نزهات بىارزشى است كه ساخته و پرداخته انديشههاى خام است و صاحبان انديشه درست از آن بيزارند امّا كينههاى جاهلى باعث شده است كه چنين دروغهايى را به شيعه نسبت دهند.
خداى تعالى مىفرمايد: «إنَّما يَفْتَري الْكَذِبَ الَّذينَ لايُؤْمِنونَ بِاياتِ اللهِ»(7)؛ (آنان كه به آيات الهى ايمان ندارند دروغ مىبافند). سفاهت و حماقت و آلودگى باطن در وجود كسانى چون صاحب دبستان المذاهب جمع شده و ميوهاى چنين تلخ بار آورده است. از اينها گذشته، معناى «دو نورى كه در اين سوره ادعا شده است از آسمان فرود مىآيند و آيات الهى را تلاوت مىكنند و مردم را از عذاب بر حذر مىدارند» چيست؟
معناى جمله «آنان كه به عهد خداوند و پيامبر او ـ در آيات ـ وفا كردهاند» چيست؟ معناى «و برگزيد از فرشتگان و قرار داد از مؤمنان آنان را كه در خلق اويند» چيست؟ و چگونه است كه خبر «كان» در جمله «كانوا معرضون» منصوب نشده است؟ جمله «ما از ستم او غافل نيستيم» به چه معناست؟ و چگونه ممكن است در آيات بينات كسى مؤمن بميرد؟ معناى «بر هارون بغى كردند» چيست؟ جمله «هر آينه ما به تو حكم داديم مثل كسانى كه پيشتر بودند» به چه معناست؟ و جمله «از ايشان براى تو وصى قرار داديم» يعنى چه؟ چرا خبر «انّ» در جمله إنّ عليّآ قانتآ ساجدآ» منصوب است؟ و چرا آنان كه ستم روا داشتند برابرند؟
علامه بلاغى مىگويد: «شايد معنا در بطن شاعر نهفته باشد. اين بخشى از گفتارى است كه مىتوان درباره اين عبارات مسخرهآميز به ميان آورد. صاحب فصل الخطاب از جمله محدثان پر كار است و حديث فراوان روايت مىكند و در گردآورى شواذّ بسيار كوشاست. او گمشده خود را در امثال اين گونه منقولات در كتاب دبستان المذاهب جستجو مىكند و با اين حال مىگويد: اثرى از اين سخنان در كتب شيعه يافت نمىشود. صاحب دبستان از كجا اين نسبت را به شيعه داده و در كدام كتاب شيعه چنين مطلبى را يافته است؟ اينان چه بسيار گفتههاى دروغين را به شيعه نسبت دادهند».(8)
استاد رحيم، محقق كتاب دبستان المذاهب مىگويد: «مطالبى كه مؤلف دبستان درباره اديان و مذاهب، طرح و در آن زمينهها بحث كرده است، بيشتر جنبههاى عوامانه آن اديان و فرق است كه از زبان عامه معتقدان اديان و مذاهب شنيده و با چيرهدستى سرهم كرده است. مؤلف دبستان براى فراهم آوردن مطالب تأليفش به جمع چرتيان و بنگيان درمىآيد و آن چه را كه در عالم وهم و خيال بر زبان ايشان مىرود به عنوان اصول اعتقادى آيين آنان رقم مىزند. او ضمن مسافرتهاى خود، در راهپيمايىهاى طولانى و ملالآور ـ براى وقتكشى ـ با همراهان، قاطرچى، حمّال، درويش، قهوهچى، فروشنده، دوره گرد، زاير و جز آن به گفتوگو مىپردازد و آن چه را از آنان مىشنود به عنوان عقيده و باور معتقدان فلان دين و آيين ثبت و ضبط مىكند... من گمان مىكنم برخى افراد كه شوق او را به شنيدن مطالب و مباحث بديع و غريب درباره اديان و مذاهب، تشخيص مىدادند، براى آن كه شايد از طرف او به نوايى برسند، آن اديان و مذاهب و مطالب مذكور را جعل و براى مؤلف دبستان نقل مىكردهاند و او سادهدلانه ـو عوامانه ـ آنها را باور و به نام همان شيّادان و جاعلان به عنوان معتقدان به آن اديان ثبت كرده است».(9)
نويسنده اين كتاب كيست؟
«سرجان ملكم» در كتاب خود تاريخ ادبيات ايران(10) او را «محسن كشميرى» متخلّص به «فانى» دانسته است و در كتاب «ايضاح المكنون فى الدليل على كشف الظنون»(11) موبد شاه(12) هندى معرفى شده است. «ملا فيروز» در حاشيه كتاب «دساتير»(13) او را «ميرذوالفقار على» اعلام داشته است. آخرين نظريهاى كه محققان به آن دست يافتهاند اين است كه او موبد كيخسرو اسفنديار از فرزندان آذركيوان، بنيانگذار فرقه كيوانيه در هند در دوره اكبرشاه تيمورى (963ـ1014) بوده است.
مؤلف در اواسط دهه سوم قرن يازدهم هجرى در شهر «پتنه» از نواحى هند به دنيا آمده است. او ـ چنان كه از تواريخى كه درباره كتابش نگاشته شده به دست مىآيد ـ تا بعد از دهه هفتم زنده بوده است. او مردم را به مذهب كيوانى كه قايل به وحدت وجود بود فرا مىخواند و مذهبهاى ديگر را طرد مىكرد اما از مردم مىخواست تا بر كتاب دساتير كه آن را «امالكتب» و جامع تمام شرايع مىدانست و به پيامبرى به نام ساسان نسبت مىداده گرد آيند. از اين رو در كتاب دبستان مىكوشد عقايد تمام مذاهب را تضعيف كند و در نهان مذهب تازه به دوران رسيده پدرش آذر كيوان را ترويج نمايد.
اول كسى كه از اين كتاب تمجيد كرده، «فرنسيس گلادوين» است كه آن را در سال 1789م به انگليسى ترجمه كرده است. اين كتاب در سال 1809 (ذيقعده سال 1224) براى اولين بار به فرمان نماينده انگلستان ويليام بيلى در كلكته چاپ و منتشر شد. اين كتاب به دست عمال استعمار در هند و ايران چاپ و منتشر شده و ترجمه آن نيز در ديگر كشورها منتشر شده است. سرّ اين چاپها و انتشارهاى وسيع و پياپى، بر افراد تيزبين پوشيده نيست.(14)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.