پاسخ اجمالی:
اگرچه قرآن کریم درباره طعام جهنّميان در يك آيه از «ضَريع»؛ (خار خشك) و در آيه ديگر از «غِسلين»؛ (چركابه) سخن به ميان آورده است ولی اين دو با يكديگر تناقض ندارند؛ چراكه جهنّم درجاتى دارد و مجازات هر انسانى نيز به مقدار گناهان اوست. از اين رو غذاى گروهى از دوزخيان «زقّوم» و غذاى گروهى ديگر «چركابه» و نوشيدني برخى از آنان «آب جوش» و گروهى ديگر «صَديد» است.
پاسخ تفصیلی:
طعام جهنّميان؟!
برخی سؤال می کنند که: خداوند از يك سو مىفرمايد: «لَّيْسَ لَهُمْ طَعَامٌ إِلّا مِن ضَرِيعٍ»(1) و از سوى ديگر: «فَلَيْسَ لَهُ الْيَوْمَ هَاهُنَا حَمِيمٌ . وَ لَا طَعَامٌ إِلّا مِنْ غِسْلِينَ»(2)؛ در آيه نخست از «ضَريع»؛ (خار خشك) به عنوان غذاى اهل دوزخ ياد شده و در آيه دوم از «غِسلين»؛ (چركابه) سخن به ميان آمده است. چگونه مىتوان ميان اين دو آيه جمع كرد؟
پاسخ: بهشت و جهنّم درجاتى دارند؛ و پاداش و مجازات هر انسانى نيز به مقدار نيكيها و گناهان وى است. از اين رو غذاى گروهى از دوزخيان «زقّوم» و غذاى گروهى ديگر «چركابه» و نوشيدنىِ برخى از آنان «آب جوش» و گروهى ديگر «صَديد» است.
واژه «ضَريع» نام گياهى است كه در سرزمين حجاز مىرويد و به جوانه آن «شِبرِق» گفته مىشود. اين گياه هيچ گونه خاصيّت غذايى ندارد. امرء القيس در بيتى مىگويد:
فَأتبعتهم طرفي و قد حال دونهم *** غواربُ رمل ذي ألاء و شِبرِق(3)
و واژه «غِسلين» از فعل «غَسَلتُ» و گويا به معناى «غُسالة» است. برخى مفسّران گفته اند «غِسلين» به معناى چركابهاى است كه از بدن شكنجه شدگان بيرون مىآيد و مانند قيح و خونابه است.
دو آيه مذكور مانند آيه «سَرَابِيلُهُم مِّن قَطِرَان»(4) است. يكى از قاريان كلمه «قَطِران» را «قِطر آن» قرائت كرده است.(5) در اين صورت، «قِطر» به معناى «مس» و «آن» يعنى مسى كه به بالاترين درجه حرارت رسيده يا در حال ذوب شدن است. گويا پوشش برخى از دوزخيان قير داغ و پوشش برخى ديگر مس گداخته است و مىتوان چنين نيز گفت كه پوشش برخى از دوزخيان، گاهى قير مذاب و گاهى مس گداخته است.(6)
شايد كسى بپرسد: آتش، درخت و گياه را مىسوزاند؛ با اين حال چگونه در دوزخ درخت و گياه وجود دارد؟ پاسخ اينكه از گفتههاى اهل نظر چنين استفادهاى نمىشود كه «ضَريع»؛ (گياه خشك) خود در آتش برويد و دوزخيان از آن بخورند؛ زيرا اين گياه يكى از خوراكيهاى چارپايان است نه انسانها و خاصيّت آن به گونهاى است كه اگر شتران از آن بخورند، هرگز سير نمىشوند و پس از مدّتى، بر اثر لاغرى مىميرند؛ چنان كه هذلىِ شاعر در وصف شترى كه سير نشده و از لاغرى مرده است، مىگويد:
و حُبِسن في هزم الضّريع فكلّها *** حَدباء دامية اليدين حَرود(7)
يعنى شتران در ميان خارهاى خشك و شكسته حبس شدند و در نتيجه، دست و پاى همه آنان خونين و بدنها بسيار لاغر و بى شير شده است.
با اين توضيح، گويا مراد خداوند از تعبير ياد شده اين است كه دوزخيان در دوزخ هرگز سير نمىشوند و همواره احساس گرسنگى و تشنگى دارند و اين خود نوعى شكنجه است؛ لذا ضريع را به عنوان مَثَل و براى تقريب به ذهن به كار برده است؛ والله أعلم.
از سوى ديگر، ممكن است ضريع و درخت زقّوم نيز از جنس آتش باشد و در اين صورت، آتش آن را نخواهد سوزاند؛ چنان كه غُلهاى زنجير، عقربها و مارها و ساير ابزارهاى شكنجه دوزخيان اگر از نوع متعارف باشد، در آتش پايدار نخواهد بود؛ لذا شايد خداوند خواسته است با ذكر ابزارهاى متعارف شكنجه در نزد انسانها گوشهاى از حقايق پنهان بهشت و دوزخ را به ما بنماياند. بنابراين مىتوان گفت: گرچه نامها مشترك است، ولى معانى آن ابزارها در دنيا و آخرت متفاوت است. مسئله بهشت و درختان ميوه و فرشها و ساير توصيفات آن نيز از همين قبيل است.(8)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.