احیای ارزشهای اخلاقی
حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛ مجله معارف جعفری، خرداد 1349، شماره 10.
احیای ارزشهای اخلاقی
- «اسرار عقبماندگی شرق» نام آخرین کتابی است که توسط جناب آقای ناصر مکارم شیرازی نوشته شده و به زودی به وسیله «مؤسسه انتشارات بعثت» در تهران منتشر می گردد.
- «احیای ارزشهای اخلاقی» به عنوان آخرین بحث این کتاب نوشته شده و ما برای آشنائی خوانندگان محترم با این کتاب نفیس این مقاله را در اینجا نقل میکنیم و امیدواریم که پس از انتشار کتاب، از متن کامل استفاده نمائید.
شرق در گذشته سرچشمه اخلاق بود
پیامبران و ادیان بزرگ و مصلحان اخلاقی همچون حضرت مسیح(علیه السلام) پیامبر بزرگی که غربیها معمولا پیرو آئین او هستند همه از شرق برخاسته اند. در آن روزها که شرق مرکز بزرگترین تمدنهای جهان بود و عصر طلائی تاریخ شرق محسوب میشد یک سلسله اصول اخلاقی بر افکار مردم این سامان حکومت میکرد. شرق کم کم به خواب فرو رفت و هنگامی از این خواب سنگین چشم باز کرد که غرب با سرعت تمام بسوی یک زندگی صنعتی میشتافت و میراث علمی شرق را بهتر از خود او حفظ نموده و از آن در این نهضت صنعتی و علمی مایه میگرفت.
شرق خواب آلود که دستپاچه شده بود هیچ چیز را نقدتر از این ندید که به دنبال قافله غرب بدود و همه چیز حتی اخلاق و مذهب را از او بخواهد. در حالی که خود غرب، به همان نسبت که در زندگی ماشینی فرو میرفت عواطف و ارزشهای اخلاقی خود را _جز اصولی که ترک آن موجب لنگی زندگی صنعتی او میشد _ از دست داد. فجایع دردناک دوران استعمار که هنوز نمونه هائی از آن در جنوب آفریقا در کشور نژادپرست «یان اسمیتها» و کشورهای دیگری بچشم میخورد، و جنایات جنگهای جهانی وجنگهای محلی طولانی و وحشتناکی در «ویتنام» و «بیافرا» و «خاورمیانه» که آتش افروز همه آنها غربیها هستند، مقیاسی برای احترام آنها به اصول اخلاقی است!
به گفته خود دانشمندان غرب _آنها که در میان این هیاهوی گیج کننده توانسته اند ارزش انسانی خود را حفظ کنند_ غرب علی رغم ظاهر آراسته ای که دارد از درون بیمار است. امنیت و آرامش روحی را از دست داده، ترس از جنگ مانند یک کابوس وحشتناک او را آزار میدهد، در محیط زندگی داخلی و اجتماعی خود احساس امنیت نمیکند. غوغای ماشینی و زندگی یکنواخت و بی روح ماشینی، روح او را سیراب نمی سازد. دائماً برای ایجاد تنوعی در این زندگی حتی به قیمت پاره کردن تمام قیود و رسوم اجتماعی _که زندگی «هیپیها» نمونه ای از آن است_ می کوشد، بازهم گمشده خود را نمی یابد. سعی میکند خود را به عالم بیخبری بکشاند _آنجا که سخنی از هیچ نیست!_ و از مواد کشنده خطرناکی همچون «هروئین» و «ال. اس. دی» برای رسیدن به آن عالَم کمک می گیرد؛ خلاصه نمیداند خلاء موجود در این زندگی تو خالی را چگونه پر کند.
حادثه ای که در این اواخر در شهر رویا پرستان یعنی «هالیوود» روی داد، همان شهری که می کوشد دنیائی را سرگرم کند و به اصطلاح نشاط و شادی برای جهانیان بیافریند، پرده از روی این واقعیت دردناک برداشت و گوشهای از این تراژدی درونی غرب را نشان داد. پس از کشته شدن «شارون تیت» یکی از ستارگان معروف «هالیوود» و عده دیگری از این ثروتمندان این شهر سینمائی _آن هم به طرز فجیع و بسیار وحشیانه_ یکی از مخبران جرائد آمریکا با همسر او که فیلم سازی لهستانی بنام «پولانسکی» است، مصاحبه ای به عمل آورد و در آن شرایط مخصوص که بر اثر این حادثه تکان دهنده آمیخته با هوشیاری و روشن بینی خاصی شده بوده جمله های جالبی گفت که ترجمان واقعیت و مفهوم نهائی زندگی در محیطهای ماشینی امروز است؛ او گفت: «من میبینم که انسانیت در کوچه تاریکی میدود که انتهای آن چیزی جز نگرانی مطلق نیست! به گمان من انسان در مسابقه ای است برای نابودی خود و دنیائی که در آن زیست می کند. ما همه از درون خود بیماریم و این بیماری در ساده ترین شکل خود که همان نداشتن ظرفیت برای دوست داشتن و دوست داشته شدن است، نمود میکند...!».
هنگامی که امثال پولانسکی که از پول و شهرت کافی و زندگی مرفه بهره مندند و در یک محیط رویائی از زیبائی ها زندگی میکنند، به عنوان یک واقعیت محسوس و ملموس ناله سر میدهند، تکلیف دگران روشن است. آری سرانجام این زندگی همان است که این آقای فیلم ساز ثروتمند شخصا در «انتهای کوچه» به آن رسیده است، و آن نگرانی مطلق است، آری «نگرانی مطلق!». و اگر او فیلمی از زندگی خود و میلیونها افرادی که در مراکز تکامل تمدن ماشینی امروز به سر می برند و برای رسیدن به انتهای این کوچه به مسابقه خطرناکی دست زده اند، بسازد، و این فیلم برخلاف معمول بر اساس واقعیتهای لخت و عریان _و نه رویاها_ پی ریزی شود، صحنه های آخر آن جز ناکامیها، شکستها، ناامنیها، اضطرابها و بالاخره «بدبختی مطلق» چیزی نخواهد بود. این همان است که «نگرانی مطلق» به آن نام داده اند، و مانند خوره از درون، انسان را میخورد و میتراشد و ازبین میبرد. این همان حالتی است که به زندگی سه هزار میلیون نفر انسان، رنگ جنگ و رنگ مرگ داده است و آنان را به طرز وحشتناکی تو خالی و بی ارزش جلوه گر ساخته!
بشریت امروز اگر از درون بیمار نبود، آیا معنی داشت که آنچنان انبار زرادخانه اتمی خود را _به گفته خبرگزاریها_ مملو از خطرناکترین وسائل نابودی خود کند، که یک پنجاهم آن برای نابود کردن تمام آبادیهای روی کره زمین کافی باشد؟! درحالیکه هنوز بیش از دو سوم مردم دنیا _طبق آمارهای موجود_ در گرسنگی به سر می برند.
اینها و دهها نمونه دیگر که همه میدانیم، شاهد گویائی از بیماری درونی است؛ همان بیماری که برای درمان آن راهی جز احیای ارزشهای اخلاقی و انسانی، و استفاده از همه امکانات و بسیج همه وسائل تبلیغاتی و فرهنگی به این منظور وجود ندارد.
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.