پاسخ اجمالی:
دوران فَترَت به معنای انقطاع آثار وحى و اخبار رسالت، با وجود کسانی که راه پیامبران قبلی را ادامه می دادند و حجت خدا بر روی زمین بودند، هیچ گاه محقق نشده و معنا ندارد. پس از عيسي(ع) علاوه بر 3 یا 4 پیامبر که در منابع آمده و پیامبرانی که ممکن است بوده اند و ما اطلاع نداریم، 12 تا 13 نفر حواريون و نيز پس از آنان كشيشاني كه شايستگي ابلاغ پيام مسيح را داشته اند، بوده اند و از اين جهت مردم بدون حجت نبوده اند.
وجود نقیب های دوازده گانه بنی اسرائیل بعداز موسی و نیز انبیای فراوانی که بعداز آنها تا صدها سال بودند، به این امر دلالت می کند که زمین هیچ گاه خالی از حجت نبوده است. ضمن اینکه حضور حجت الهی در زمین، نه لزوما با وجود رسل که با حضور اوصیای انبیا نیز محقق می شود. برای مثال می بینیم که وجود امامان معصوم بعد از پیامبر اسلام، خود دلیل روشنی بر وجود حجج الهی در زمین می باشد که در آیه انذار نیز به آن اشاره شده است.
پاسخ تفصیلی:
دوران فَترَت در قرآن
در آیه 19 سوره مائده می خوانیم: «يا أَهْلَ الْكِتابِ قَدْ جاءَكُمْ رَسُولُنا يُبَيِّنُ لَكُمْ عَلى فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ...»؛ (اى اهل كتاب! رسول ما به سوى شما آمد در حالى كه بدنبال فترت ميان پيامبران، حقايق را براى شما بيان مى كند...).
«فَترَت» در اصل بمعنى سكون و آرامش بعد از جنبش و حرکت است و به فاصله ميان دو جنبش و حركت يا دو كوشش و نهضت و انقلاب نيز گفته می شود.(1)
از آنجا كه در فاصله ميان «موسى» و «مسيح» (علیهما السلام) پيامبران و رسولانى وجود داشتند، اما در ميان حضرت مسيح(علیه السلام) و پيغمبر اسلام(صلی الله علیه وآله) به اين شكل نبود و پیامبری مبعوث نشد، قرآن اين دوران را دوران «فَترَت رسل» ناميده است.
البته مي دانيم كه در ميان دوران مسيح و بعثت پيامبر(صلی الله علیه وآله) حدود ششصد سال فاصله بود(2). طبق آنچه در قرآن به آن اشاره شده (در سوره يس آيه 14) و طبق آنچه مفسران اسلامى گفته اند حداقل در ميان اين دو پيامبر، سه نفر از رسولان آمده اند و بعضى عدد آنها را چهار نفر مي دانند، اما در هر حال ميان وفات آن رسولان و پيامبر اسلام(ص) فاصله اى وجود داشت و به همين دليل در قرآن از آن به عنوان دوران «فترت» ياد شده است.(3) با این وجود جای این پرسش وجود دارد که گفته شود چگونه ممکن است در این دوران زمين خالى از حجت شده باشد؟!
دلالت پژوهش های تاریخی بر وجود حجت های الهی - اعم از رسل و اوصیاء - در همه زمان ها
اینکه حجت خدا در این دوران کیست و چگونه ممكن است چنين فَترَتى وجود داشته باشد با بررسي تاريخ اديان مشخص مي گردد. چنین بررسی هایی نشان می دهد كه هيچ گاه زمين خالی از حجت نبوده است و فترت به معنای انقطاع آثار وحى و اخبار رسالت، با وجود کسانی که راه پیامبران قبلی را ادامه می دادند و حجت خدا بر روی زمین بودند، هیچ گاه محقق نشده و معنا ندارد.
طبق بيان نبىّ مكرّم اسلام، صد و بيست و چهار هزار پيامبر مبعوث شده اند و هر پیامبری هم اوصیاء و جانشینانی داشته است و ما امروز جز تعداد اندكى از آنها را نمى شناسيم، پس اين احتمال هست كه اين تعداد انبياء در كلّ جهان و در زمان های مختلفی مبعوث شده باشند و فقط زمان و مکان بعثت شان بر ما پوشیده باشد و بدیهی است که این بی خبری به معنای نبودن پیامبر یا وصی او به عنوان حجج الهی در روی زمین نیست.
به عنوان مثال در منابع قرآنی و تاريخی پس از مرگ موسی دوازده نفر بر بني اسرائيل حكومت كردند، اين دوازده نفر قدرت سياسی نداشتند و رهبر معنوی بنی اسرائيل بودند. قرآن به اين دوازده نفر اشاره آشكار دارد و از دوازده نقيب ياد مي كند.(4)
حتی علماء يهود معتقدند كه پس از حضرت موسي، چهل و هفت پيامبر برای قوم اسرائيل آمده و شريعت حضرت موسي را ترويج كرده اند كه هفده نفر از آنان دارای كتاب بوده اند. در قرآن نیز به چند نفر از انبياء بني اسرائيل كه پس از موسي آمده اند اشاره شده است. «داوود» كه صاحب كتاب آسماني «زبور» بود، يكي از آنهاست و نيز سليمان كه در قرآن شرح رسالت و سلطنت او آمده است.(5) انبيائی چون عاموس، هوشع بن ئبری، ميخابن مورئين، يوشی، اشعياء بن عاموس، ناحوم بن القوشی و... .(6)
پس از عيسی مسيح نيز علاوه بر سه یا چهار پیامبری که اشاره شد، حواريون كه تعداد آنها به 12 تا 13 نفر مي رسد و نيز پس از آنان كشيشانی كه شايستگی لازم را در ابلاغ پيام مسيح به مردمان داشته اند، بوده اند و از اين جهت هيچ گاه مردم بدون حجت نبوده اند.(7) لذا فاصله 600 سال بین حضرت عیسی(علیه السلام) و پیامبر اکرم(ص) به معنی نبود حجت خدا در بین مردم نیست و حتی ممکن است در همین دوران، به جز مواردی که اشاره شد، پیامبران یا وصی پیامبرانی هم بوده اند که ما از آنها اطلاعی نداریم.
تحقق حضور حجت الهی در زمین، با وجود «اوصیاء» و محدود نبودن معنای حجت الهی به «رسل»
وقتی به آیه مورد اشاره در صدر بحث مراجعه می کنیم می بینیم که گفته شده: «عَلى فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ» يعنى رسولان [ و پیامبرانی که به آنها وحی شود] در اين دوران نبودند، اما هيچ مانعى ندارد كه اوصياى آنها وجود داشته باشند.
به تعبير بهتر «رسولان»، آنهايى بودند كه دست به تبليغات وسيع و دامنه دارى می زدند، مردم را بشارت و انذار می دادند، سكوت و خاموشى اجتماعات را در هم مى شكستند، و صداى خود را به گوش همگان می رساندند، ولى اوصياى آنها همگى چنين ماموريتى را نداشتند و حتى گاهى ممكن است آنها بخاطر يك سلسله عوامل اجتماعى در ميان مردم بطور پنهان زندگى داشته باشند. با این حال آنچه اهمیت داشته و به وقوع پیوسته است، وجود همیشگی یکی از حجت های الهی روی زمین و در میان مردم بوده است.
امام على(علیه السلام) در يكى از بياناتش در نهج البلاغه مي فرمايد: «اللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّنَاتُهُ...، يَحْفَظُ اللَّهُ بِهِمْ حُجَجَهُ وَ بَيِّنَاتِهِ حَتَّى يُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ وَ يَزْرَعُوهَا فِي قُلُوبِ أَشْبَاهِهِم»(8)؛ (آرى روى زمين هرگز از كسى كه قيام به حجت الهى كند خالى نخواهد ماند خواه آشكار و مشهور باشد يا پنهان و ناشناخته، براى اينكه احكام و دستورات و دلائل و نشانه هاى خداوند از ميان نرود [و آنها را از تحريف و دستبرد مصون دارند] ... خداوند بوسيله آنها دلائل و نشانه هاى خود را حفظ مى كند تا به افرادى همانند خود بسپارند و بذر آن را در دلهاى كسانى شبيه خود بيفشانند...).
روشن است هنگامى كه رسولان انقلابى و مبلغان موج افكن در ميان جامعه نباشند تدريجا خرافات و وسوسه هاى شيطانى و تحريفها و بى خبرى از تعليمات الهى گسترش مي يابد، اينجا است كه ممكن است جمعى وضع موجود را عذر و بهانه اى براى فرار از زير بار مسئوليتها بپندارند، در اين موقع خداوند بوسيله مردان آسمانى اين عذر و بهانه ها را قطع می نمايد.(9)
ائمه اهل بیت(علیهم السلام) برجسته ترین مصداق حجت های غیررسول
علاوه بر آنچه گفته شد، وجود امامان معصوم بعد از پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) که آخرین پیامبر الهی می باشد خود دلیل واضح و روشنی بر وجود حجج الهی در زمین می باشد و نبود پیامبر هرگز به معنی خالی بودن زمین از حجت نمی باشد، لذا در آیه انذار می خوانیم: «انَّما انْتَ مُنْذِرُ وَ لِكُلِ قَوْمٍ هادٍ»(10)؛ (تو تنها انذار كننده و بيم دهنده اى، و براى هر قوم و ملتى، هدايت كننده اى است).
این آیه نشان مى دهد كه هر قومى در هر عصر و زمانى هدايت گرى دارند- هدايت گر به معناى واقعى كلمه كه هدايت كامل و خالى از هر گونه خطا را ارائه مى دهد- به همين دليل در حديثى از امام باقر(عليه السلام) مى خوانيم كه در تفسير اين آيه فرمود: «الْمُنْذِرُ رَسُولُ اللَّهِ وَ عَلِيٌّ الْهَادِي وَ فى كُلِّ زَمانٍ امامُ مِنّا يَهْديهِمْ الى ما جاءَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ»(11)؛ (منذر رسول الله می باشد و امام علی هادی و هدایت کننده است، و در هر زمانى امامى از ما است كه مردم را هدايت مى كند به سوى چيزى كه رسول خدا آورده است).
در تفسير نورالثقلين حدود پانزده حديث، در اين زمينه نقل شده(12)، از جمله از امام باقر(عليه السلام) و امام صادق(عليه السلام) نقل شده است كه فرمودند: «كُلّ امامٍ هادِىُ كُلِّ قَوْمٍ فى زَمانِهِ» و در تعبير ديگرى: «كُلُّ امامٍ هادٍ لِلْقَرْنِ الَّذى هُوَ فيه»(13) (هر امام [معصومى] هدايت گر براى زمان خود است) يا (هدايت گر اقوامى است كه در زمان او زندگى مى كنند).(14)
در نتیجه ممکن است برخی از دوران ها پیامبری وجود نداشته باشد؛ اما اینگونه نیست که در آن دوران حجت بر مردم تمام نشده باشد و هیچ هدایت گری وجود نداشته باشد.
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.