پاسخ اجمالی:
نقش اقتصاد در جامعه مانند خون است در بدن، يك اقتصاد سالم همانند خون سالم است، و يك اقتصاد ناسالم همانند خون كثيف و آلوده، تمام بدن را آلوده مى كند. اهمّيّت مسئله تحريم ربا به خاطر همين موضوع است؛ زیرا ربا در حقيقت جامعه را به سرطان اقتصادى كه بى شباهت به سرطان خون نيست مبتلا مى سازد. از سویی يكى از فلسفه هاى تحريم ربا، ارتباط آن با بروز بحران هاى اقتصادى است. محمد ابوزهره استاد دانشگاه قاهره مى گويد: «در سال 1931 تا 1939 بحران عظيمى در اقتصاد جهان پيدا شد كه مطالعات دانشمندان نشان می دهد عامل اصليش مسئله رباخوارى است... ».
پاسخ تفصیلی:
نقش اقتصاد در هر جامعه اى مانند خون است در بدن، يك اقتصاد سالم همانند خون سالم است، و يك اقتصاد ناسالم همانند خون كثيف و آلوده، كه تمام بدن را آلوده مى كند. گرچه خون، تمام وجود انسان را تشكيل نمى دهد؛ ولى يك ركن مهمّ حيات و هستى ما است و همان گونه كه نوسانات سلامت! و بيمارى ما، در خون مان منعكس مى شود و از طريق ميزان فشار خون و تركيبات مختلف آن قابل تشخيص است، هم چنين نوسانات سلامت و بيمارى يك جامعه با بررسى وضع اقتصادى آن جامعه از جهات زيادى قابل پيش بينى است!، و اهمّيّت مسئله تحريم ربا درست به خاطر همين موضوع است؛ چراكه ربا در حقيقت جامعه را به سرطان اقتصادى كه بى شباهت به سرطان خون نيست مبتلا مى سازد.
خطر ديگرى كه رباخوارى براى اقتصاد جامعه دارد و درست يكى از فلسفه هاى تحريم ربا محسوب مى شود ارتباط آن با بروز بحران هاى اقتصادى است. محمد ابوزهره (استاد دانشگاه قاهره) در رساله اى كه در اين زمينه نگاشته است مى گويد: در سال 1931 تا 1939 بحران عظيمى در اقتصاد جهان پيدا شد كه بررسى و مطالعات دانشمندان پيرامون آن نشان داد عامل اصليش مسئله رباخوارى بوده است.
به اين ترتيب كه شركت هاى مختلف وام هاى نزولى كلانى از بانك هاى رباخوار گرفتند، و به دنبال آن عرضه اجناس مختلف از حدّ فزون گشت، و تقاضا نسبت به آن كم شد، بيكارى عجيبى همه جا را فرا گرفت، «روزولت» رئيس جمهورى وقت آمريكا براى مقابله با اين وضع دستور چاپ اسكناس بدون پشتوانه داد، و به اصطلاحِ امروز تزريق پول به بازار از اين طريق شروع شد. اين پول ها را كه بايد پول مصنوعى نام نهاد به شركت ها دادند تا بتوانند قرض هاى خود را بپردازند، و اين كار خود ضرر تورّم و ترقّى سرسام آور نرخ ها را به دنبال داشت.(1) در حالى كه اگر مسئله وام هاى نزولى مطرح نبود بانك هاى رباخوار براى دادن وام و اعتبار با هم مسابقه نمى گذاردند، و سيستم پولى اين چنين گرفتار بحران نمى شد و نظام عرضه و تقاضا به هم نمى خورد.
اصولا يك اقتصاد سالم بايد بر اساس حكومت كار بنيان شود، نه بر اساس حكومت سرمايه! در صنعت، كشاورزى، دامدارى و تجارت سالم همه جا كار بايد حكومت كند؛ در حالى كه چيزى كه در رباخوارى مطرح نيست حكومتِ كار است؛ چرا كه درآمد و سود تنها بر محور احتكار سرمايه و استفاده از گذشت زمان دور مى زند. جالب اينكه در حديثى از امام صادق(عليه السلام) چنين مى خوانيم: شخصى خدمتش عرض كرد «كسى را مى شناسم كه ربا مى خورد و نام آن را «لبا» مى گذارد»! فرمود: «لَئِنْ أَمْكَنَنِي اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ [مِنْهُ] لَأَضْرِبَنَّ عُنُقَهُ»(2)؛ (اگر خدا توفيق دهد و دستم به او برسد دستور نابودى او را خواهم داد).
«لبا» همان شير آغوز يعنى نخستين شير انسان يا حيوان را مى گويند، كه اثر فوق العاده حياتى دارد، و معروف است اگر نوزاد از آن ننوشد حياتش به خطر مى افتد، و شايد به همين دليل در فقه اسلامى دادن اين شير به نوزاد از فرائض شمرده شده است. اكنون فكر كنيد كسى كه ربا بخورد، و نه تنها احساس گناه نكند؛ بلكه آن را چون شير آغوز مادر حلال و مباح و گوارا بشمرد، چنين شخصى با چنين طرز تفكرى مسلّماً مايه فساد جامعه و بيچارگى قشرهاى مستضعف مى باشد.(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.