پاسخ اجمالی:
در «مکتب اسلام»، هدف نهائى زندگى، اصالت انسان، استقلال مفاهيم اخلاقى و ... است كه به اقتصاد اسلامى رنگ خاصى مى دهد و آنرا از مكاتب ديگر جدا مى سازد. انسان در بینش اقتصاد سرمایه داری يك موجود اصيل نيست؛ بلكه جزئى از وسايل توليد است؛ اما در مكتب اسلام، انسان يك موجود اصيل و چند بُعدى است كه نيازهاى اقتصادى يكى از ابعاد وجود او را تشكيل مى دهند. در مكاتب اقتصادى، مفاهيم انسانى و اخلاقى تا آنجا قابل قبولند كه به يك انقلاب اقتصادى كمك كنند؛ اما در مکتب اسلام مسائل اخلاقى اصالت داشته و در بسيارى از موارد مسائل اقتصادى فداى آن مى شوند و ...
پاسخ تفصیلی:
هدف نهائى زندگى، اصالت انسان، استقلال مفاهيم اخلاقى، و مفهوم آزادى مسائلى است كه به اقتصاد اسلامى رنگ خاصى مى دهد و آنرا از مكاتب ديگر جدا مى سازد؛ در حالى كه راهبان و تاركان دنيا، و يا «قدماى متصوّفه» وجود مال و ثروت، و بطور كلى پيوندهاى مادى و دنيوى، را مانعى بر سر راه سعادت انسان مى پنداشتند، تا آنجا كه گاه براى وارستگى و آزادگى از اين تعلّقات اموال خود را به دريا فرو مى ريختند.(1) «اقتصاددانان ماترياليست» نقطه اوج تكامل انسان را وصول به هر چه افزونتر فرآورده هاى صنعتى و اقتصادى مى دانند؛ ولى بينش اقتصادى اسلام با هيچ يك از اين دو موافق نيست. توضيح اينكه: در تمام مكتب هاى اقتصادى جديد اعم از «سوسياليسم» و «كمونيسم» و «سرمايه دارى» و يا ساير مكتب هاى غير معروف سخن از سه مسئله مطرح است: 1. چه نوع كالاهائى را بايد توليد كرد و چه اندازه (كيفيت و كميت كالا). 2. چگونه بايد نوع كالاهاى مورد نظر و مقدار آنرا توليد نمود (طرز توليد) و وسايل و ابزار و نيروى انسانى لازم براى آن. 3. چگونه بايد مجموع اين كالاها به دست افرادى كه براى آنها توليد شده برسد (نحوه توزيع) و بنابراين يك سيستم اقتصادى ايده آل، سيستمى است كه بتواند بهترين پاسخ عملى را به سؤالات سه گانه بالا بدهد.
امّا اينكه مجموعه نظام «توليد و توزيع و مصرف» چه هدفى را دنبال مى كند در علم اقتصاد و مكتب ها و سيستم هاى اقتصادى سخنى از آن نيست. ممكن است بگوئيد اين ديگر مربوط به علم اقتصاد نيست، مربوط به فلسفه است! مى گوئيم صحيح است؛ ولى در مكتب هاى «ماترياليستى» كه فلسفه آنها نيز فراتر از مكتب اقتصادى آنها نيست پاسخى براى اين سؤال نمى يابيم جز اينكه بگوئيم هدف نهائى آن است كه بشر زنده بماند و زندگى مرفهى داشته باشد. امّا اين زنده ماندن براى چيست؟ پاسخى براى آن ندارند. منتها بعضى مانند «اگزيستانسياليستها» با صراحت مى گويند زندگى پوچ است و بى هدف؛ در حالى كه بعضى ديگر اصولا در برابر اين سؤال سكوت اختيار مى كنند، و از اينجاست كه مثلث معروف به «مثلث پوچى و بيهودگى» به ميان مى آيد: 1. «كار كنيد» تا «نان بخوريد» 2. «نان بخوريد» تا «زنده بمانيد» 3. زنده بمانيد براى هيچ؛ يعني «كار كردن» و «نان خوردن» و «زنده ماندن» و سرانجام هيچ! ...
آنها گمان مى كنند مسئله مهم زندگى انسانها را كه مسأله «نظام اقتصادى ايده آل» است، حل كرده اند؛ در حالى كه مهمتر از آن يعنى هدف نهائى زندگى را به صورت كاملا تاريك و مبهم رها كرده و گذشته اند، درست همانند كسى كه يك كشتى مدرن و محكم بسازد و تمام وسايل لازم را با دقّت و دلسوزى در آن فراهم آورده مخزن آذوقه را پر از آذوقه كافى و نيرو بخش كند و مردمى را بر آن سوار كرده و به وسط اقيانوسى ببرد و رها سازد، خود او هم با آنان در ميان امواج سرگردان شود!
البته در ميان بينش اقتصادى «سرمايه دارى» و «سوسياليسم» در اينجا يك تفاوت محسوس به چشم مى خورد و آن اينكه در بينش اقتصادى سرمايه دارى حتى در ميان سرنشينان و مسافران اين كشتى سرگردان و بى هدف، تبعيض يك امر حتمى است. آنها هيچ گاه اين امر را كتمان نمى كنند كه حتى اگر كليه منابع زمين و نيروهاى فعال انسانى به بهترين وجهى مورد بهره بردارى قرار گيرند، حدّ متوسط سطح زندگى از آنچه ما خوشمان مى آيد و به آن «طرز زندگى آمريكائى»! مى گوئيم و اعلان هاى پر آب و رنگ مجلات هم آنرا به رخ مردم مى كشند بسيار پائين تر خواهد بود ... حتى اگر از انرژى اتمى هم استفاده كنيم باز نخواهيم توانست به مرحله اى قرين خوشبختى (البته منظور از خوشبختى يكنوع زندگى مرفّه آمريكائى است) نائل آئيم.(2) و مفهوم اين سخن اين است كه براى بدست آوردن اين زندگى راهى جز اين نيست كه عده اى از سرنشينانِ اين كشتى قربانى ديگران شوند.
در حالى كه در بينش اقتصاد «كمونيسم» و «سوسياليسم» مساوات و برابرى و رفع تبعيض ميان افراد توصيه شده، اگر چه خواهيم ديد آنهم در عمل از دايره «شعار» فراتر نرفته است. امّا با وجود همه اينها، در بيهودگى زندگى و نامشخص بودنِ هدف كاملا يكسان و مساوى هستند!. امّا در بينش اقتصادى اسلام نخست، هدف و خط سير اين كشتى مشخص شده و به تناسب آن طرح تازه اى براى زندگى اقتصادى رهبران و سرنشينان و مسافران كشتى و همچنين محتويات و محموله هاى آن تعيين شده است.
انسان در مكتب هاى اقتصادى عصرى، يك موجود يك بُعدى است؛ در حالى كه در مكتب اقتصادى اسلام چند بُعدى است. نتيجه اينكه:
1. در مكتب هاى اقتصادى عصرى هيچ سدّ و مانعى بر سر راه توليد بيشتر با كار كمتر و بهره بردارى فزونتر از توليد نمى تواند و نبايد وجود داشته باشد، و در اين رابطه هيچ قيد و شرطى را نمى توان به رسميت شناخت؛ مگر قيود و شروطى كه بالمآل و به طور غير مستقيم به اين هدف يعنى توليد بيشتر با كار كمتر كمك مى كند.
2. «انسان» در اين مكتب ها يك موجود اصيل نيست؛ بلكه جزئى از وسايل توليد است، و يك نيروى انسانى در صورتى سازنده و مفيد توصيف مى شود كه مستقيما يا به طور غير مستقيم بازده چشمگير اقتصادى داشته باشد.
3. (مفاهيم انسانى و اخلاقى) تا آنجا قابل قبولند كه بتوانند به يك انقلاب اقتصادى كمك كنند در منطق كمونيسم و يا يك رشته امور شخصى و غير الزامى است كه هرگز نمى تواند پشتوانه اى در قوانين عمومى براى خود پيدا كند و به صورت يك قانون لازم الاجرا باشد؛ مگر اينكه نقش مؤثرى در توليد و توزيع و مصرف پيدا كند (در منطق اقتصاد سرمايه دارى).
4. «آزادى» در يكى از دو مكتب قربانى تعميم آب و نان مى شود و يا حداقل تحت الشعاع آن قرار مى گيرد، و در مكتب ديگر دو شعبه پيدا مى كند: «آزادي هاى اجتماعى» كه مفهومش رقابت آزاد در زمينه مسائل اقتصادى يا آنچه به آن كمك كند مى باشد و «آزادي هاى فردى» كه معنايش آزادى مطلق در تمتّع از لذّت مادّى است مشروط بر اينكه مزاحم ديگران نباشد!
امّا در مكتب اسلام با توجّه به هدف والائى كه براى زندگى انسانها بيان شده، تمام اين اصول چهارگانه نفى مى گردد و جاى خود را به اصول زير مى دهد:
1. در اين مكتب، انسان يك موجود اصيل و چند بُعدى است كه مسائل و نيازهاى اقتصادى با تمام اهميتى كه دارند يكى از ابعاد وجود او را تشكيل مى دهند، نه همه وجود او را، يكى از سرمايه هاى او است، نه همه سرمايه هاى او يكى از نيازهاى او است، نه همه نيازهاى او، بلكه نيازهاى مادى او مقدّمه اى براى رسيدن به هدف بالاترى است.
2. در اين مكتب، بهره بردارى بيشتر تحت ضوابطى قرار مى گيرد كه به ساير ابعاد وجود انسان لطمه نزند. انسان يك موجود اصيل است و اقتصاد، زائيده او و در خدمت او.
3. مسائل اخلاقى و انسانى در اين مكتب كاملا اصالت دارد و در بسيارى از موارد مسائل اقتصادى فداى آن مى شوند.
4. آزادى مفهومى والاتر از آزادي هاى فردى و اجتماعى دارد كه همه ابعاد وجودى انسان را در بر مى گيرد، يك نوع آزادى مشروط كه اين ابعاد را بارور مى سازد، و اين بينش خاصى است كه «اقتصاد اسلامى» را از مكتب هاى ديگر جدا مى سازد.(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.