پاسخ اجمالی:
«تحدّي» به معناى هم آورد خواستن است، و قرآن بارها ناباوران را به مبارزه و هم آوردى خوانده است. در مرحله اول به طور مطلق گفته سخنى مانند قرآن بياورند سپس به اندازه ده سوره را مطرح کرده، و با قاطعيّت هرچه تمام تر، ناتوانى نهايى آنان را إعلام کرده و می گوید يك سوره همانند قرآن بياورند، و در پایان، اَبديّت اعجاز و تحدّي قرآن را اعلام کرده و می فرماید: «اگر تمامى انس و جنّ گرد هم آيند و بخواهند همانند اين قرآن بياورند، هرگز نتوانند». در واقع تحدّي قرآن فراگير بوده و همه جهانيان را شامل مى شود.
پاسخ تفصیلی:
«تحدّي» به معناى هم آورد خواستن است. قرآن مكرّرا ناباوران را به مبارزه و هماوردى خوانده، گويد: «اگر باور نداريد كه اين قرآن سخن خدا باشد و گمان مى بريد ساخته و پرداخته دست بشر است، هرآينه آزمايش آن آسان است، سخن دانان و سخنورانِ خود را واداريد تا در اين راستا نيروى خود را به كار گيرند و سخنى همچون قرآن، زيبا و شيوا، محكم و استوار، و حكمت وار، بسازند و ارائه دهند؛ ولى هرگز چنين اقدامى نتوانيد كرد؛ زيرا به خوبى مى دانيد كه قرآن همانند سخن بشر نيست ...».
مراحل تحدّي
قرآن در چند مرحله، تحدّي و هم آورد خواستن خود را مطرح كرده است:
1. نخست به طور مطلق سخنى همانند قرآن بياورند: «أَمْ يَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَل لَّا يُؤْمِنُونَ * فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِّثْلِهِ إِن كَانُوا صَادِقِينَ»(1)؛ (آيا مى گويند: آن را بر بافته؟ [نه]؛ بلكه باور ندارند! پس سخنى همانند آن بياورند، اگر راست مي گويند).
2. سپس به اندازه ده سوره را مطرح نمود هرچند كوچك باشند: «أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِّثْلِهِ مُفْتَرَيَاتٍ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ»(2)؛ (آيا مىگويند كه آن را به دروغ به ما نسبت داده است؟ بگو: پس همانند ده سوره آن، حتى اگر افترا گونه باشد بياوريد و هر كس را كه خواهيد [به شهادت و داورى] بخوانيد، اگر راست مى گوييد).
3. آنگاه، براى آنكه از اعتبار مدّعيان بكاهد، پيشنهاد كرده كه يك سوره همانند قرآن بياورند: «أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِّثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ»(3)؛ (... اگر راست مى گوييد، همانند يك سوره آن بياوريد ...).
4. و براى آخرين بار، با قاطعيّت هرچه تمام تر، عجز و ناتوانى نهايى آنان را إعلام نمود: «وَ إِن كُنتُمْ فِي رَيْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَىٰ عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَدَاءَكُم مِّن دُونِ اللهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ * فَإِن لَّمْ تَفْعَلُوا وَ لَن تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ»(4)؛ (اگر ناباوريد نسبت به آنچه بر بنده خويش فرو فرستاده ايم، پس همانند يك سوره آن بياوريد، يا سوره اى از همچون فردى بياوريد ... و اگر [چنين كارى را] نكرديد و هرگز نتوانيد كرد، پس پروا كنيد از آتشى كه فروزنده آن آدميان و سنگ خارا مى باشد و براى كافران آماده گرديده است). در اين آيه ذكر آدميان در كنار سنگ خارا كنايه از آن است كه آدميان فاقد شعور و تهى از خرد و انديشه، هم چون سنگ خارا بوده و در كنار آن قرار دارند و در آتشِ سرسختى مى سوزند.
5. آن گاه و پس از اين تجربه تلخ و ناگوار براى ناباوران، روى سخن را به توده بشريت كرده، برابر اَبديّت اعجاز و تحدّي قرآن را اعلام نموده است: «قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَ الْجِنُّ عَلَىٰ أَن يَأْتُوا بِمِثْلِ هَٰذَا الْقُرْآنِ لَا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً»(5)؛ (بگو: اگر تمامى انس و جنّ [كه در بستر تاريخ قرار گرفتهاند] گرد هم آيند و بخواهند همانند اين قرآن بياورند، هرگز نتوانند، گرچه همگى پشت در پشت يكديگر قرار گيرند).
نكته جالب
در آيات تحدّى به ويژه دو آيه اخير، نكته جالبى وجود دارد كه سرّ اعجاز را بيش از هر چيز روشن و مُبَرهَن مى سازد. در آيه 24 سوره «بقره» عبارت «وَ لَنْ تَفْعَلوا» اِخبار از آينده به صورت مطلق است بدين معنا كه هرگز و براى ابديّت هم آوردى با قرآن نيايد؛ در سوره «اسراء» آيه 88 نيز همه جهانيان را از هم آوردى با قرآن ناتوان دانسته است. اين يك اِخبار غيبى است كه جز از زبان «عالم الغيب و الشهادة» امكان صدور ندارد. هر نيرومند و صاحب هنرى كه در مقام تحدّى و هم آوردى برآيد، حداكثر مى تواند هم آوردانِ معاصر و مجاورِ خويش را تا حدودى بشناسد و با شناخت اندازه توانايى آنان و مقايسه با توانايى خويش، خود را برتر بداند؛ ولى هرگز كسى جرأت آن را ندارد كه براى آينده و براى همه جهانيان، خود را برتر شمارد؛ زيرا شناختى به آيندگان و همه جهانيان نمى تواند داشته باشد؛ ولى قرآن اين شهامت را نشان داده و با كمال جرأت ناتوانى بشريت را در مقابله با قرآن براى هميشه و براى همه جهانيان در پهناى تاريخ اعلام نموده، كه اين جرأت و شهامت بزرگترين دليل اعجاز قرآن است. علاوه بر آنكه خود يكى از بزرگترين اِخبار غيبى قرآن به شمار مى رود، چنان كه گذشت.
دامنه تحدّى
همان گونه كه متذكّر شديم تحدّى و هم آورد خواستنِ قرآن فراگير است، همه جهانيان را شامل مى شود و دامنه آن براى هميشه گسترده است، همان گونه كه براى ديروز بوده براى امروز و فردا نيز پابرجا است؛ ولى برخى را گمان است كه تحدّى قرآن مخصوص همان دوره اول بوده، مخاطبين آن عهد مورد تحدّى قرار گرفته اند و اين امر تا امروز گسترش ندارد؛ گرچه دليل اعجاز قرآن ـ كه همان عجز عربِ آن روز است ـ براى هميشه است. يعنى امروزه براى اثبات اعجاز قرآن، به عجز فُصَحاى عربِ معاصرِ نزول - كه از مقابله و معارضه با آن ناتوان بودند - استدلال بايد كرد؛ و هرگز فصحا و سخن دانان همه دوره ها مورد تحدّى قرار نگرفته اند. نويسنده مصرى معروف «بنت الشاطى» چنين مى گويد: «معيار تحدّى قرآن همان عجز فُصَحاى عرب در عصر بعثت است؛ ولى دليل اعجاز آن براى هميشه است و عرب و عجم را شامل مى باشد. عجز سخن سنجان عصر اول ـ كه اصل بلاغت و فصاحت اند ـ برهان قاطعى است براى روشن شدن مسأله تحدّى ...»(6) يعنى عجز سخنورانِ آن روز كفايت مى كند و نيازى به پا برجا بودنِ موضع تحدّى قرآن تا امروز نيست.
شايد نويسنده يادشده بيم آن داشته كه اگر گفته شود قرآن هم چنان در موضع تحدّى خود پابرجا است، به ناگاه آتش كفر و اِلحاد ـ كه در ميان سخن دانان عرب كم نيست ـ زبانه كشد، در صدد مقابله برآمده و همانند قرآن سخنى موزون و استوار اِرائه دهند و در پى آن بزرگترين پايه و ستون استوار دعوت اسلامى، از هم فرو ريزد؛ ولى او بايد مطمئن باشد كه چنين اتفاقى نخواهد افتاد؛ زيرا قرآن بر اسلوب ويژه اى استوار است كه هرگز سخن بشرى نمى تواند به آن برسد و حتى نمى تواند نزديك آن گردد؛ چون كه اعجاز قرآن تنها بر شيوه بيانى آن استوار نيست، بلكه مجموعه لفظ و معنا، معيار اعجاز مى باشد. جمال لفظ و كمال معنا، زيبايى و فريبايى عبارات، در كنار بلنداى افق محتوا قرار گرفته است. كدام دانشور و سخنور توانايى است كه بتواند چنين مفاهيم عاليه و نوآورى هاى وسيع و گسترده را در همه زمينه هاى معرفتى و شناختى، در چنين قالب هاى موزون و دلكش و داراى جذبه معنوى و روحانى در آورد و ساختارى چنين مستحكم و استوار در عين زيبايى منظر ارائه دهد؟! تلاش در اين راه سرانجامى جز رسوايى نخواهد داشت!
در عرصه تاريخ، مواضعِ عبرت فراوانى وجود دارد. كسانى در صدد معارضه با قرآن برآمده اند، امّا آنچه ارائه كرده اند نه تنها همانند قرآن نبوده؛ بلكه از درجه كلام معمولى هم فروتر افتاده است و جز عار و ننگ دستاوردى براى خود فراهم نساخته اند. هر كه با خود بيانديشد تا اين تجربه هاى تلخِ تاريخ را تكرار نمايد، و مواضع عبرت آن را درست ننگرد، پس اگر شرمنده خويش نگشت هرچه خواست انجام دهد. «مَنْ جَرَّبَ المُجرَّبَ حَلَّتْ بِهِ النَدامَةُ»؛ (هر كه آزمون شده اى را آزمون كند، جز پشيمانى دستاوردى نخواهد داشت).
دكتر «عبدالله درّاز» در اين زمينه گويد: «هر كه شكّ و ترديدى دارد و گمان مى برد كه در ميان سخن دانان كسانى هستند كه توانايى هم آوردى با قرآن را دارند، مى تواند به آسانى آن را آزمايش كند؛ به ادَباء و سخن دانان عصر خويش مراجعه و از آنان پرسش نمايد: آيا كسى از شما توانايى هم آوردى با قرآن را دارد؟ اگر گفتند: آرى «لَوْ نَشَاءُ لَقُلْنَا مِثْلَ هَٰذَا»(7)؛ (اگر بخواهيم مى توانيم همانند آن بياوريم)! پس به آنان بگويد: «هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ»(8)؛ (شاهد صدق اين مدّعى را اِرائه دهيد). و اگر گفتند: «لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ»(9)؛ (ما را توانايى آن نيست). پس به آنان بگويد: چه شهادتى بر اعجاز بالاتر از اظهار ناتوانى است؟ آن گاه به تاريخ رجوع كند و از آن بپرسد: «مَا بَالُ الْقُرُونِ الْأُولَىٰ»(10)؛ (حال گذشتگان چگونه بوده است؟). هرآينه تاريخ پاسخ خواهد داد كه هيچ كس سر خود را در مقابل قرآن نيفراشته است و آن گروه ناچيزى كه سر به سوى قرآن تافتند، با رسوايى و بار ننگ بازگشتند و روزگار بر آثارِ آنان خطّ بطلان كشيد و به دست فراموشى سپرد».(11)
تحدّى در برترى سخن
گاه گفته مى شود كه توانايى در صنعت سخنورى و قدرت بيان در همه مردم يكسان نيست و اين قدرت بر حسب ذوق و سليقه و نحوه انديشه و بينش هر انسان تفاوت مى كند. هر فرد از افراد انسانى مواهب و يافته هايى ويژه خود دارد كه ساختار و شخصيّت درونى او را تشكيل داده است. هر نويسنده يا صاحب سخنى گوشه اى از يافته هاى شخصى خويش را ـ كه ويژه خود او است ـ ارائه مى دهد. «از كوزه همان برون تراود كه در اوست». از اين رو شيوه هاى گفتارى و نوشتارى هر نويسنده با ديگرى هم سان نخواهد بود. لذا چگونه مى توان مردم را به تحدّى (هم آوردى با قرآن) خواند: «فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِّثْلِهِ»(12) در صورتى كه آنان از هم آوردى با يكديگر نيز عاجزند؟!
ولى پوشيده نباشد كه هم آوردى خواستن (تحدّى) در آن نيست كه سخنى همسان و همانند سخن خدا بياورند گونه اى كه در شيوه بيان و نحوه تعبير كاملا همانند باشد؛ زيرا اين گونه همانندى جز با تقليد امكان پذير نيست.(13) بلكه مقصود از «تحدّى»، آوردن سخنى است كه هم چون قرآن از نظر معنويّت داراى جایگاهى ارجمند و والايى بوده و در درجه اعلاى بلاغت و فصاحت قرار گرفته باشد؛ سخنى توانا و قدرتمند، رسا و گويا، با محتوايى بلند و متين و استوار باشد. علماى بيان طبق معيارهاى مشخّص، درجات رفعت و انحطاط هر كلامى را معيّن ساخته اند و برترى كلامى بر كلام ديگر با همين معيارها مشخّص مى گردد. در علم «بلاغت» به تفصيل از آن معيارها سخن گفته شده است.
ما هرگز منكر آن نيستيم كه سخن هر كس زاييده نهاد و ساختار درونى او است و كسى را ياراى آن نيست كه با ديگرى در آنچه ساختار ذهنيّت او بر او اِلقا مى كند، همسان باشد؛ ولى آنچه در اينجا مطرح است همسان بودن در درجه و رتبه فضيلت كلام است. همان گونه كه ميان دو قصيده شعرى يا نوشته أدبى مقايسه مى شود و برترى يكى بر ديگرى روشن مى گردد، چنين مقايسه اى بر پايه قدرت بيان و رسايى سخن و اِعمال نُكات و دقايق سخنورى و سخن سنجى استوار است. اين معيارها سخن يك شاعر يا سخنور را با سخن ديگرى نزديك يا دور مى نماياند و نشست هاى ادبى و مسابقات هنرى بر اساس همين معيارها انجام مى گيرد.
سكّاكى ـ در كتاب «مفتاح العلوم» ـ پس از بر شمردن معيارهاى سنجش كلام، گويد: «ارتفاع و انحطاط شأن كلام به مراعات همين نكات و ظرايف بستگى دارد. هرچه اين نكات بيشتر رعايت شود، كلام بيشتر اوج مى گيرد و هرچه كمتر، موجب انحطاط».(14) آنگاه گويد: «البلاغة تتزايد إلى أن تبلغ حدّ الإعجاز، و هو الطرف الأعلى و ما يقرب منه»(15)؛ (بلاغت حالت تصاعدى دارد تا به مرتبه اعجاز پايان يابد و آن، درجه بالاى بلاغت و نزديك به آن است). از اين سخن استفاده مى شود كه «حدّ اعجاز» نيز درجات متفاوتى دارد. ولى اين حد در مرتبه اى قرار دارد كه دست بشر به آن نمى رسد.(16)
خلاصه آنكه برترى يا همانندى دو كلام به مراعات نكات بلاغى و ظرافت هاى سخنورى بستگى دارد. معيارهاى بلاغت در علم «معانى و بيان» آمده است و بيشتر اين معيارها به معنا و محتوا بيش از لفظ و عبارت اهميّت مى دهد، چنانكه شيخ «عبدالقاهر جرجانى» به اين مطلب تصريح دارد. او در اين باره گويد: «إذا رأيت البصير بجواهر الكلام يستحسن شعرا أو يستجيد نثرا، ثمّ يجعل الثناء عليه من حيث اللفظ فيقول: حُلْوٌ رشيق، و حَسَنٌ أنيق، و عَذْبٌ سائغ، و خَلُوبٌ رائع، فاعلم أنّه ليس ينبئک عن أحوالٍ ترجع إلى أجراس الحروف، و إلى ظاهر الوضع اللّغوي، بل إلى أمرٍ يقع من المرء في فؤاده، و فضلٍ يقتدحه العقل من زناده»(17)؛ اگر ديدى صاحب بينشى كه گوهر شناس سخن است، شعرى را مى ستايد يا نثرى را به خوبى توصيف مى كند، آن گاه ستودن آن را در جهت لفظ قرار داده و مى گويد: شيرين و لطيف است، زيبا و ظريف است، زلال و گوارا است، جالب و دلربا است، پس بدان كه اين توصيف از نواى ناقوسى حروف آن حكايت ندارد، و به وضع لغوى آن بستگى ندارد؛ بلكه در رابطه با جنبه اى است كه بر دل آدمى اثر دارد و برترى است كه عقل آن را فروزان مي سازد).
«إنّ الكلام لفى الفؤاد و إنّما جُعِلِ الكلام على الفؤاد دليلا»؛
(حقيقت هر سخن چيزى است كه در دل مى گذرد و هر سخنى از آن چه در دل مى گذرد حكايت دارد).(18)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.