پاسخ اجمالی:
قرآن در سوره «زمر» شفاعت را منحصر به خداوند كرده است؛ اما اين انحصار شفاعت، منافاتى با مشروعيت شفاعت ديگران به اذن او ندارد، همان طور كه مالكيّت و حاكميّت ذاتاً از آن اوست و ديگران مى توانند به اذن و فرمان او در محدوده خاصى مالك و حاكم گردند. بنابراين پيامبران و اولياء الله همگى مشروعيّت شفاعت خود را از خدا مى گيرند و تنها به اذن او شفاعت مى كنند.
پاسخ تفصیلی:
خداوند در سوره «زمر» آیه 44 بعد از اشاره به خلقت آسمان ها و زمين و حاكميّت خدا بر همه چيز مى فرمايد: (هيچ ولى و شفاعت كننده اى براى شما جز او وجود ندارد [خالق اوست، مدبّر عالَم نيز ذات پاك اوست، بنابراين مقام ولايت و شفاعت نيز مخصوص ذات مقدس او مى باشد])؛ «مَا لَكُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لَا شَفِيعٍ».
به اين ترتيب شفيع على الاطلاق و بالذّات، خالق و مدبّر عالم هستى است؛ زيرا شفاعت نيز نوعى تدبير و ربوبيّت و تربيت است، بنابراين نبايد دست به دامان بت ها زنند و به غير ذات پاك او پناه برند و اگر كسى از انبياء و اولياء مقام شفاعت را پيدا كنند حتماً از ناحيه اوست، همان گونه كه مقام حاكميت و هدايت و مربى بودن آنها نيز از سوى خدا اعطا مى شود.
همين معنا به شكل ديگرى آمده، آنجا كه در پاسخ بت پرستانى كه بت ها را به عنوان شفيعان خود برگزيده بودند، مى فرمايد: (به آنها بگو تمام شفاعت از آن خداست)؛ «قُلْ للهِ الشَّفَاعَةُ جَمِيعاً». سپس دليل آن را چنين ذكر مى كند: (مالكيت و حاكميت آسمانها و زمين از آنِ اوست، سپس همه شما به سوى او باز مى گرديد)؛ «لَهُ مُلْكُ السَّمَواتِ وَ الْأَرْضِ ثُمَّ اِلَيْهِ تُرْجَعُونَ».
بديهى است كسى حق بخشش و عفو گنهكاران دارد و كسى مى تواند شفاعت كند يا شفاعت را پذيرا گردد كه خالق و مالك همه موجودات است، در آغاز از سوى او به وجود آمدند و سرانجام نيز به سوى او باز مى گردند.
به اين ترتيب در اصل، صاحبِ شفاعت خداست و هيچ كس همتاى او نيست؛ بلكه ديگران مشروعيتِ شفاعت خود را از او مى گيرند، روشن است انحصار شفاعت ذاتاً و به طور استقلال در وجود خداوند، هيچ گونه منافاتى با مشروعيت شفاعت ديگران به اذن خدا ندارد، همان گونه كه مالكيّت و حاكميّت ذاتاً از آنِ اوست؛ ولى ديگران مى توانند به اذن و فرمان او در محدوده خاصى مالك و حاكم گردند.
جالب اينكه در آيه قبل از آن هنگامى كه از نفى شفاعت بتها خبر مى دهد مى فرمايد: (بگو چگونه از آنها شفاعت مى طلبند در حالى كه آنها مالك چيزى نيستند و عقل و شعورى ندارند؟)؛ «قُلْ اَوَ لَوْ كانُوا لَا يَمْلِكُونَ شَيْئاً وَ لَا يَعْقِلُونَ».
اين تعبير، دليل روشنى است بر اينكه شفاعت از شئون مالكيّت و حاكميّت است و اختصاصِ آن به خدا نيز از همين رهگذر مى باشد؛ چرا كه مالك و حاكمِ اصلى در عالمِ هستى اوست و ديگران ريزه خواران خوانِ نعمت او هستند.
اما در کنار این آیات، آیات دیگری هست که با يك استفهام انكارى مى فرمايد: (چه كسى مى تواند نزد خدا شفاعت كند جز به اذن او؟)؛ «مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ اِلَّا بِاِذْنِهِ».
بنابراين پيامبران و اولياء الله و شافعان روز جزا همگى مشروعيّت شفاعت خود را از خدا مى گيرند و تنها به اذن او شفاعت مى كنند و مسلّم است كه اذن او نيز از حكمت او سرچشمه مى گيرد؛ يعنى روى حساب و كتابى است و تا كسى شايسته شفاعت نباشد، اذن براى شفاعت او داده نمى شود.
قابل توجه اينكه در آيه فوق (آية الكرسي) اين جمله بعد از آن گفته شده كه مقام قيّوميّت و مالكيت را نسبت به تمام آنچه در آسمانها و زمين است براى خدا تثبيت مى كند، بنابراين شفاعت از مالكيّت و حاكميّت و قيّوميّت او سرچشمه مى گيرد، و به اين ترتيب خط بطلان بر عقائد بت پرستان مى كشد كه پرستش بت ها را به بهانه شفاعت آنها در درگاه خدا مى دانستند.
همين معنا در سوره «طه»، آيه 109 به صورت ديگرى آمده، مى فرمايد: (در آن روز [روز قيامت] شفاعت سودى نمى بخشد، جز كسى كه خداوندِ رحمان اجازه براى او داده و از گفتار او راضى است)؛ «يَوْمَئِذٍ لَا تَنْفَعُ الشَّفَاعَةُ اِلَّا مَنْ اَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَ رَضِيَ لَهُ قَوْلاً».
در اينكه منظور از «مَنْ اَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ» كيست؟ دو احتمال وجود دارد: نخست اينكه منظور شفاعت كنندگان است كه به اذن خدا عهده دار اين مقام مى شوند و ديگر اينكه شفاعت شوندگان است كه به اذن خداوند مشمول شفاعت مى گردند.
ولى احتمال اوّل صحيح تر به نظر مى رسد؛ چرا كه هماهنگ با آيه گذشته (آية الكرسي) است، در آنجا نيز سخن از اذن براى شفيعان بود آيه اى كه بعد مى آيد نيز شاهد ديگرى بر اين مدعاست و لذا در اينجا بسيارى از مفسّران همين معنا را برگزيده اند.
جمله «وَ رَضِيَ لَهُ قَوْلاً» نيز تاب دو معنا را دارد نخست اينكه به شفيعان برگردد؛ يعنى شفاعت كسانى پذيرفته مى شود كه خداوند از گفتار و شفاعت آنها راضى است و به اين ترتيب هر دو جمله، مؤكّد يكديگرند.
ديگر اينكه منظور شفاعت شوندگانى كه خداوند از قول آنها راضى است و به تعبير ديگر داراى سخن يا اعتقاد يا عمل صالحى بوده اند كه جلب رضاى خدا را براى اذن شفاعت كرده اند؛ ولى با توجه به اينكه جمله اول ناظر به كار شفيعان است مناسب اين است كه جمله دوّم نيز اشاره به همان باشد تا مرجع ضميرها يكسان و يكنواخت گردد.
در هر صورت آيه، دليل روشنى است بر وجود شفاعت با اذن پروردگار نسبت به گروهى از خطاكاران.
در سوره «یونس»، آيه 3 نيز همين معنا به صورت ديگر بيان شده، مى فرمايد: (هيچ شفاعت كننده اى جز به اذن او وجود ندارد)؛ «مَا مِنْ شَفِيعٍ اِلَّا مِنْ بَعْدِ اِذْنِهِ». سپس مي فرمايد: (بنابراين چرا براى شفاعت به سراغ عبادت بت ها مى رويد؟ فقط پروردگارتان را عبادت كنيد، نه غير او را، چرا متذكر نمى شويد؟!)؛ «ذلِكُمُ اللهُ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ اَفَلَا تَذَكَّرُونَ».
همين معنا در سوره «نجم» آيه 26 در مورد شفاعت فرشتگان آمده است كه تأكيد مى كند شفاعت آنها نيز به اذن خدا است، مى فرمايد: (چه بسيار فرشتگان آسمانى كه شفاعت آنها سودى نمى بخشيد مگر بعد از آنكه خدا براى هركس بخواهد و راضى باشد اجازه دهد)؛ «وَ كَمْ مِنْ مَلَكٍ فِي السَّمَاوَاتِ لَا تُغْنِي شَفَاعَتُهُمْ شَيْئاً اِلَِّا مِنْ بَعْدِ اَنْ يَأذَنَ اللهُ لِمَنْ يَشَاءُ وَ يَرْضَى».
جايى كه فرشتگان آسمان با آن همه عظمت، جز به اذن و رضاى پروردگار قادر بر شفاعت نيستند، چه انتظارى از بت هاى بى شعور و فاقد هرگونه ارزش مى توان داشت؟ آيا شرم آور نيست كه بگويند ما بت ها را از اين جهت مى پرستيم كه شفيعان ما در درگاه خدا باشند؟!
جالب اينكه براى بيان اهميت مطلب، تعبير به «كَمْ» شده است كه معمولا به معناى كثرت است و در اينجا معناى عموم دارد و نيز تعبير به «فِي السَّمَاواتِ»؛ (در آسمان ها) شده كه آن نيز دليل بر علوّ مقام آنها است و نيز تعبير به «شَفَاعَتُهُمْ»؛ (شفاعت آنان) به صورت جمعى آمده تا معلوم شود شفاعتِ همه آنها نيز بدون اذن و رضاى خداوند اثرى ندارد.(1)
گردآوري از كتاب: پيام قرآن، مكارم شيرازى، ناصر، تهيه و تنظيم: جمعى از فضلاء، دار الكتب الاسلامية، تهران، 1386 شمسی، چاپ: نهم، ج 6، ص 511.
مطالعه کتاب: http://mk6.ir/OwRbU
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.