پاسخ اجمالی:
برای اثبات وجوب رمی ستون به چند روايت در مورد جمره استدلال می شود از جمله: «آن را از طرف مقابل رمى كن نه از طرف بالا». تعبير به «وجه» نشان می دهد كه در آنجا ستونى وجود داشته است. در پاسخ می توان گفت که جمره عقبه در يك سراشيبى تند قرار داشته، به طورى كه در بعضى از روايات از آن به «درّه» تعبير شده است. لذا در روايات آمده است كه پيامبر(ص) در طرف پايين درّه ايستاده و جمره را رمى كرد و از رفتن به طرف بالاى جمره نهى می کردند و براى اين كه مردم به طرف بالا نروند در آنجا ديوارى ساخته شد و بعداً نيز مسجدى ساختند تا راه را بر كسانى كه مى خواهند به طرف بالا بروند، ببندند.
پاسخ تفصیلی:
بعضى اظهار مى دارند: در چند روايت در مورد جمره عقبه آمده است: «فَارْمِهَا مِنْ قِبَلِ وَجْهِهَا لَا تَرْمِهَا مِنْ أَعْلَاهَا»(1)؛ (آن را از طرف مقابل رمى كن نه از طرف بالا). تعبير به «وجه» دليل بر اين است كه در آنجا ستونى وجود داشته است. در پاسخ به اين گونه استدلالها، و همچنين سؤالات ديگرى كه درباره جمره عقبه مطرح شده، روشن مى شود. و آن اين كه: جمره عقبه در يك سراشيبى تند قرار داشته، يك طرف آن بلند و طرف ديگر پايين بود، به طورى كه در بعضى از روايات از آن به «وادى» (درّه) تعبير شده است.
همچنین در روايات آمده است كه پيغمبر اكرم(صلى الله عليه و آله) در طرف پايين درّه ايستاد و جمره را رمى كرد و از رفتن به طرف بالاى جمره نهى فرمود حتّى از روايات استفاده مى شود براى اين كه مردم به طرف بالا نروند در آنجا ديوارى ساخته شد و بعداً نيز مسجدى ساختند تا راه را بر كسانى كه مى خواهند به طرف بالا بروند ببندند (و شايد فلسفه اين حكم آن بوده كه اگر گروهى بالا و گروهى پايين قرار مى گرفتند خطر اصابت سنگ براى پايينى ها زياد بود). به هر حال كسى كه در طرف پائين مى ايستاد، جمره (يعنى محلّ اجتماع سنگها) رو به روى او بود و تعبير به وجه نيز به همين جهت است و تعبير به «من اعلاها» مفهومش اين است از تپّه بالا بروند و از بالا سنگ به درون جمره پرتاب كنند.
از اينجا نكته ديگرى كه براى بعضى شگفت آور شده است نيز روشن مى شود و آن اين كه مرحوم «علاّمه حلّى» در «منتهى» فرمود: «عن الجمهور ان عمر جاء و الزحام عند الجمرة فصعد فرماها من فوقها»(2)؛ (اهل سنّت نقل كرده اند كه عمر نزد جمره آمد درحالى كه اطراف آن ازدحام بود عمر بالا رفت و از بالا آن را رمى كرد). تعجّب آنها از اين نظر است كه لابد آنجا ستونى بوده و عمر بالاى ستون رفته و زير پاى خود را رمى كرده است و حال آن كه معنى حديث اين است: «نظر به اين كه در طرف پايين جمره (در كنار درّه) ازدحام بوده، عمر براى راحتى به طرف بالاى تپّه رفت و از بالا آن را رمى كرد يعنى سنگ را به مركز اجتماع سنگها پرتاب كرد درحالى كه سنّت اين بوده كه پايين بايستند و از روبه رو رمى كنند».
اين كه بعضى تصوّر كرده اند مفهومش اين است كه عمر از ستون بالا رفت و روى ستون ايستاد و از بالا زير پاى خود را رمى كرد، چيزى است كه اگر درست بيانديشيم تصديق مى كنيم كه هيچ عاقلى دست به چنين كارى نمى زند. زيرا فرض بر اين است كه انبوه جمعيّت در اطراف جمره ازدحام كرده اند (و جمره را ستون فرض مى كنيم) و مرتباً سنگها به سوى آن پرتاب مى شود حال يك نفر به كنار ستونها بيايد و بخواهد بالاى آن بايستد و هفت سنگ بزند سپس پايين بيايد و برگردد و به سراغ كار خود برود. به يقين بدن اين شخص كاملاً مجروح خواهد شد حال كدام عقل اجازه مى دهد كه كسى به چنين كار خطرناكى دست بزند. به يقين چنين نبوده بلكه عمر براى اين كه از ازدحام نجات يابد به بالاى سراشيبى رفت و از آن جا به راحتى سنگها را در جمره يعنى همان مجتمع سنگها پرتاب كرد كارى كه خيلى آسان و راحت بود.(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.