پاسخ اجمالی:
انسان بخشى از معلومات خود را از طريق فطرت يا عقل به دست مى آورد؛ لکن اين معلومات گاه دچار فراموشى و بى اعتنايى مي شود و يا وسوسه ها به آن ها راه پيدا مى كند، اينجاست كه لطف خدا ايجاب مى كند، پيامبرانى بفرستد تا ضمن دعوت مردم به سوى خدا، ادراكات عقلى را تاييد كند و دست وسوسه گران را كوتاه سازد.
پاسخ تفصیلی:
انسان بسيارى از حقايق موجود عالم هستى و همچنين بايدها و نبايدها را با عقلش درك مى كند؛ ولى هميشه وسوسه هايى در اين ادراكات عقلى نهفته است، مخصوصاً نق زدن هاى سوفسطايى ها يا گروه هاى منكر حُسن و قُبح عقلى و مانند آنها در بعضى افكار تزلزل ايجاد مى نمايد و آنها را نسبت به همين ادراكات ضرورى و مستقلاّت عقلى نيز بدبين مى سازد. اينجاست كه لطف خدا ايجاب مى كند، پيامبرانى بفرستد تا ضمن دعوت به سوى خدا، بر اين ادراكات عقلى نيز صحّه بگذارند و يا فتنه هاى واقعى خرد انسانى را با بيان خود _كه از وحى آسمانى سرچشمه مى گيرد_ تأييد و تأكيد كنند و دست وسوسه گران را از دامان اين ادراكات كوتاه سازند. اين چيزى است كه قرآن از آن تعبير به «تذكر»؛ (يادآورى) كرده است.
خداوند در سوره ابراهيم، آيه 52 مى فرمايد: (اين [قرآن] ابلاغى براى عموم مردم است؛ تا بوسیله آن انذار شوند، و بدانند او خداى یکتاست؛ و تا خردمندان پند گیرند)؛ «هَذَا بَلاَغٌ لِلنَّاسِ وَ لِيُنْذَرُوا بِهِ وَ لِيَعْلَمُوا اَنَّمَا هُوَ اِلهٌ وَاحِدٌ وَ لِيَذَّكَّرَ اُولُوا الاَلْبَابِ». تعبير به «ذكر» در آيات قرآن، بسيار فراوان است؛ از جمله پنجاه و دو بار اين تعبير در آيات مختلف آمده كه در بسيارى از موارد، اشاره به قرآن مجيد مى باشد. تعبير به «ذَكِّرْ» (به صورت فعل امر و خطاب به پيامبر) در شش مورد آمده است و تعبير به «يتذكّر» در هشت مورد و «تذكّرون» هفده مورد و «يتذكّرون» هفت مورد و همچنين ساير مشتقّات اين ماده در آيات قرآن فراوان به كار رفته است كه همگى نشان مى دهد لااقل بخش مهمّى از تعليمات انبياء جنبه يادآورى دارد.
اين تعبيرات قرآنى مى تواند اشاره به همان باشد كه در بالا گفته شد و آن اين كه انسان از طريق عقل يك سلسله حقايق را درك مى كند و بخش مهمّى از بايدها و نبايدها كه از مستقلاّت عقليه است مانند خوبى انواع احسان و نيكوكارى و زشتى انواع ظلم و فساد را در مى يابد؛ ولى گاه در همين امور مسلّم از سوى شياطين و وسوسه گران ايجاد شك و ترديد مى شود، اينجاست كه انبياء به يارى انسان ها مى آيند و بر اين ادراكات عقلى صحّه مى گذارند و وسوسه ها را خنثى مى كنند و به تعبير ديگر يادآورى مجدّدى نسبت به اين امور دارند.
بعضى از فلاسفه مانند «افلاطون» و پيروان او تمام علوم انسانى را نوعى يادآورى مى دانند و معتقدند كه روح انسان قبل از ورود به اين عالم همه اين حقايق را مى دانسته، سپس حجاب هاى عالم ماده باعث فراموشكارى او شده است.(1) بنابراين تعليم و تعلّم خواه از طريق انبياء و پيامبران الهى باشد يا از طريق تجربه و بيان استاد، همه نوعى يادآورى است. مسلّماً هيچ دليل قانع كننده اى براى اين ادّعا با اين گستردگى در دست نيست. آنچه مسلّم است، همان است كه بخشى از معلومات انسان از طريق فطرت يا عقل به دست مى آيد و گاه اينها به دست فراموشى و بى اعتنايى سپرده مى شود و يا وسوسه هايى به آن راه مى يابد، وظيفه انبياء ضمن تعليم مسائل تازه به انسان آن است كه اين گونه علوم را كه واقعيّت دارد نيز تقويت و تحكيم كنند و وساوس را از آن بزدايند!(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.