پاسخ اجمالی:
سگ یک حیوان نجس العین است و خريد و فروش آن به جز سگ هاي نگهبان، مراقب گله و يا كاشف موادّ مخدّر و جنازه ها حرام است. «سگ اصحاب كهف» در سايه ارتباط با آن انسان هاي برگزيده اين گونه مقام و ارزش پيدا مى كند كه نامش در اين داستان چهار بار تكرار مى شود، حال اگر يك ضريح ارتباط با پيامبرى يا امام معصومى پيدا كند و به خاطر اين ارتباط داراى تقدّس شود كه مردم آن را ببوسند تعجّب دارد؟ خود وهابي ها جلد قرآن را كه از پوست گاو يا پلاستيك تهيه شده به خاطر ارزش همجوارى و همسايگى با «قرآن» مي بوسند؛ اما شيعيان و ديگر مسلمانان را از بوسيدن ضريح پيامبر(ص) و مانند آن نهى مى كنند.
پاسخ تفصیلی:
در داستان «اصحاب كهف» مجموعاً چهار بار نام «سگ» تكرار شده است، سه بار در آيه 22 و يك بار قبل از آن. در حالى كه مى دانيم سگ يك حيوان نجس العين است كه خريد و فروش و نگهدارى آن حرام است؛ مگر در مواردى كه فايده و اثر مهمّى داشته باشد، مانند سگ چوپان، يا سگ نگهبان، يا سگ هايى كه براى كشف موادّ مخدّر يا جنازه هاى در زير آوار مانده آموزش مى بينند، كه از حكم مذكور مستثنا شده است. ضمناً اين نكته عجيب است كه سگ نيرو و توانايى هايى دارد كه انسان اشرف مخلوقات از آن عاجز است؛ لذا براى كشف موادّ مخدّر و يافتن جنازه هاى زير آوار از سگ هاى تعليم ديده كمك مى گيرند. خلاصه اينكه خريد و فروش سگ هايى كه فايده عقلايى دارد جايز و غير آن جايز نيست. بنابراين، خريد، فروش و نگهدارى سگ هاى زينتى كه متأسّفانه اين روزها توسّط برخى از مسلمانان به تبعيّت از فرهنگ فاسد غرب صورت مى گيرد، جايز نيست؛ زيرا چنين سگ هايى كه نه نگهبانى مى دهند، نه از گله مراقبت مى كنند، و نه كاشف موادّ مخدّر و جنازه ها هستند، و صرفاً به تقليد از بيگانگان تهيّه و نگهدارى مى شوند، ماليّت ندارند.
به هر حال نام اين حيوان چهار بار در اين داستان تكرار شده است، چرا؟
جواب: چون اين حيوان خود را متّصل به انسان هاى مبارز و مجاهد و يكتاپرستى همچون اصحاب كهف نمود، به همين خاطر باارزش و قيمتى شد. هزاران صفر اگر در كنار هم قرار گيرد ارزشى نخواهد داشت، امّا اگر عددى در كنار آنها قرار بگيرد سر به فلك مى كشد. هزاران قطره جدا از هم با تابش نور آفتاب تبخير مى گردد، امّا اگر متّصل به اقيانوس گردد باقى مى ماند. انسان نيز اگر خود را متّصل به اقيانوس بيكران وجود پروردگار كند قطره وجودش رنگ دوام و بقا به خود مى گيرد.
با توجّه به مطلب فوق، از وهّابى ها مى پرسيم: يك حيوان نجس العين در سايه ارتباط با اصحاب كهف اين گونه مقام و ارزش پيدا مى كند كه نامش در اين داستان چهار بار تكرار مى شود، حال اگر يك ضريح ارتباط با پيامبرى يا امام معصومى پيدا كند و به خاطر اين ارتباط داراى تقدّس و ارزشى شود كه مردم آن را ببوسند تعجّب دارد؟ مگر شما خودتان جلد قرآن كه از پوست گاو يا پلاستيك تهيه شده را به خاطر ارزشى كه از همجوارى و همسايگى قرآن پيدا كرده نمى بوسيد؟ پس چطور شيعيان و ديگر مسلمانان را از بوسيدن ضريح پيامبر(صلى الله عليه وآله) و مانند آن نهى مى كنيد؟ در حالى كه اين زيارت ها و بوسيدن ها پرستش نيست.
چطور شيعه را متّهم به شرك و پرستش امامان معصوم(عليهم السلام) مى كنيد در حالى كه ناب ترين و خالص ترين مفاهيم و مضامين توحيدى در زيارتنامه هاى مربوط به آن بزرگواران آمده است. به عنوان مثال در بخشى از زيارت جامعه كبيره، خطاب به حضرات معصومين(عليهم السلام) مى خوانيم: «اِلَى اللهِ تَدْعُونَ وَ عَلَيْهِ تَدُلُّونَ وَ بِه تُؤْمِنُونَ وَ لَهُ تَسَلِّمُونَ وَ بِاَمْرِه تَعْمَلُونَ وَ اِلى سَبِيلِه تُرْشِدُونَ وَ بِقَوْلِه تَحْكُمُونَ»(1)؛ (شما مردم را به سوى خدا مى خوانيد، و بر او راهنمايى مى كنيد، و به او ايمان داريد، و تسليم او هستيد، و به دستورش عمل كرده، و مردم را به سوى راه او ارشاد كرده، و به گفتار او حكم مى كنيد).
هنگامى كه از وهّابى هاى سلفى سؤال مى كنيم: شما چرا حجرالاسود را مى بوسيد و به مردم هم اجازه بوسيدن آن را مى دهيد؟ مى گويند: اين سنّت پيامبر(صلى الله عليه وآله) است. مى گوييم اگر بوسيدن سنگ و چوب شرك و بت پرستى است چطور اين جا سنّت پيامبر(ص) شده است؟ آيا شرك و بت پرستى استثنا دارد و مى توان در موردى آن را تجويز كرد؟
حقيقت اين است كه نه بوسيدن حجرالاسود شرك و بت پرستى است، و نه زيارت و بوسيدن ضريح حرم پيامبر(صلى الله عليه وآله) و امامان معصوم(عليهم السلام) اشكالى دارد، بلكه اشكال از بى سوادى يا كم سوادى وهّابى هاى تندروى است كه اين مطالب را نمى فهمند، و يا مى فهمند و شهامت اقرار به اشتباهاتشان را ندارند. به اميد روزى كه شاهد پايان يافتن اين كج فهمى ها باشيم.(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.