پاسخ اجمالی:
امام علی(ع) راویان واقعی را اینگونه معرفی مى فرمايد: «او كسى است كه نه دروغ به خدا بسته، نه بر پيامبرش. او همواره دروغ را به سبب خوف از خدا و تعظيم پيامبر(ص) دشمن مى دارد. و در آنچه از پيامبر(ص) شنيده، اشتباهى براى او پيش نيامده است، بلكه آنچه را شنيده به طور كامل حفظ نموده و بى كم و كاست نقل كرده است. او ناسخ را حفظ كرده و به آن عمل مى كند و از منسوخ آگاه است و از آن دورى مى گزيند. خاص و عام و محكم و متشابه را شناخته و هر يك را در جايگاه خود قرار داده است».
پاسخ تفصیلی:
امام علی(عليه السلام) در بخشی از خطبه 210 نهج البلاغه، پس از بیان سه گروه از راویان حدیث به گروه چهارم که همان راویان حقیقی هستند اشاره کرده و در توضیح خصوصیات آنها می فرمایند: که آنها كسانى اند كه بر صراط مستقيم راه مى روند و ناقلان آثار و اخبار پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و پيشوايان معصوم(عليه السلام) به طور صحيح و دقيق هستند و گفتارشان مايه اعتماد و روشنى بخش فضاى احكام دين است، (چهارمين شخص كسى است كه نه دروغ به خدا بسته، نه بر پيامبرش [و به طور كلى] او همواره دروغ را به سبب خوف از خدا و تعظيم پيامبر(صلى الله عليه وآله) دشمن مى دارد)؛ «وَ آخَرُ رَابِعٌ، لَمْ يَكْذِبْ عَلَى اللّهِ، وَ لاَ عَلَى رَسُولِهِ، مُبْغِضٌ لِلْكَذِبِ خَوْفاً مِنَ اللّهِ، وَ تَعْظِيماً لِرَسُولِ اللّهِ(صلى الله عليه وآله)».
به اين ترتيب نخستين سرچشمه تضاد اخبار كه دروغ عمدى بر خدا و پيامبر و جعل حديث است، از وجود آنها برچيده شده به گونه اى كه پرهيز از دروغ گفتن جزء ذات آنها گشته و خوف خدا و تعظيم پيغمبر(صلى الله عليه وآله) دروغ را در نظرشان منفور و مبغوض ساخته است. سپس مى افزايد: (و در آنچه [از پيامبر اكرم] شنيده، [بر اثر سهل انگارى] اشتباهى براى او پيش نيامده است، بلكه آنچه را شنيده است به طور كامل حفظ نموده و همان گونه كه شنيده بى كم و كاست آن را نقل كرده است)؛ «وَلَمْ يَهِمْ(1)، بَلْ حَفِظَ مَا سَمِعَ عَلَى وَجْهِهِ، فَجَاءَ بِهِ عَلَى مَا سَمِعَهُ، لَمْ يَزِدْ فِيهِ وَلَمْ يَنْقُصْ مِنْهُ». به اين ترتيب منشأ ديگرى از اختلاف احاديث كه همان سهل انگارى راويان است از وجود آنها برچيده، شده است.
سپس حضرت يكى ديگر از ويژگيهاى راويان صادق و آگاه را بيان مى فرمايد: (او ناسخ را حفظ كرده و به آن عمل مى كند و از منسوخ آگاه است و از آن دورى مى گزيند، خاص و عام و محكم و متشابه را شناخته و هر يك را در جايگاه خود قرار داده است)؛ «فَهُوَ حَفِظَ النَّاسِخَ فَعَمِلَ بِهِ، وَ حَفِظَ الْمَنْسُوخَ فَجَنَّبَ(2)عَنْهُ، وَ عَرَفَ الْخَاصَّ وَ الْعَامَّ، وَ الُْمحْكَمَ وَ الْمُتَشَابِهَ، فَوَضَعَ كُلَّ شَيْء مَوْضِعَهُ».
اين تعبير پرمعنا اشاره به اين است كه راويان صادق داراى احاطه فراوان به اخبار مختلف اند؛ ناسخ و منسوخ و عام و خاص و محكم و متشابه را به خوبى مى شناسند و هر يك را در جايگاه مناسب خود قرار مى دهند تا گرفتار تناقض و خطا نشوند. اين گفتار امام(عليه السلام) درباره بررسى سرچشمه هاى اختلاف احاديث، تنها يك درس خاص مربوط به حديث نيست، بلكه درسى مهم تر و فراگيرتر به ما مى آموزد و آن اينكه براى برطرف كردن نابسامانيها هميشه بايد به سراغ ريشه ها رفت و عوامل تأثيرگذار را شناخت وگرنه هرگونه اصلاحى جنبه سطحى و زودگذر دارد.
سپس امام(عليه السلام) به يكى ديگر از عوامل اختلاف احاديث كه در واقع مباحث گذشته را تكميل مى كند اشاره مى كند و آن اختلاف استعداد اصحاب رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در فراگيرى احاديث و تفسير و فهم معناى آنهاست، مى فرمايد: (گاه سخنى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) صادر مى شد كه دو گونه بود؛ كلامى كه جنبه خصوصى داشت و كلامى كه داراى جنبه عمومى بود، در اين ميان بعضى از كسانى كه مقصود خدا و رسول الله(صلى الله عليه وآله) را نمى دانستند آن را مى شنيدند و حفظ مى كردند و بدون توجّه، آن را برخلاف معنا و مقصود و هدف واقعى آن تفسير مى كردند)؛ «وَ قَدْ كَانَ يَكُونُ مِنْ رَسُولِ اللّهِ(صلى الله عليه وآله) الْكَلاَمُ لَهُ وَجْهَانِ: فَكَلاَمٌ خَاصٌّ، وَ كَلاَمٌ عَامٌّ، فَيَسْمَعُهُ مَنْ لاَ يَعْرِفُ مَا عَنَى اللّهُ، سُبْحَانَهُ، بِهِ، وَ لاَ مَا عَنَى رَسُولُ اللّهِ(صلى الله عليه وآله) فَيَحْمِلُهُ السَّامِعُ، وَ يُوَجِّهُهُ عَلَى غَيْرِ مَعْرِفَة بِمَعْنَاهُ، وَ مَا قُصِدَ بِهِ، وَ مَا خَرَجَ مِنْ أَجْلِهِ».
منظور از خاص و عام در عبارت بالا خاص و عام مصطلح در علم اصول و فقه نيست، بلكه خاص و عام لغوى مراد است؛ يعنى حكمى كه مخصوص مورد معينى بوده و حكمى كه جنبه عمومى داشته مثلا در بعضى از روايات آمده است كه بعد از سال «حديبيه»؛ يعنى سال هفتم هجرت كه مسلمانان طبق قرارداد با مشركان براى انجام مناسك عمره به مكّه آمدند، پيغمبر(صلى الله عليه وآله) به اصحابش دستور داد هنگام طواف با سرعت دور خانه خدا بگردند (تا مشركان كه ناظران صحنه بودند مرعوب قدرت و چابكى مسلمانان شوند)(3) در حالى كه اين دستور يك سنّت ثابت و عمومى نبود.
در كلمات قصار نهج البلاغه نيز آمده است كه از امام(عليه السلام) درباره اين حديث پيغمبر(صلى الله عليه وآله)سؤال شد كه فرموده است: «غَيِّرُوا الشَّيْبَ وَ لا تَشَبَّهُوا بِالْيَهُودِ»؛ (محاسن سفيد خود را رنگ كنيد و شبيه يهود نباشيد). امام فرمود: «(اين حكمى خاص است) زمانى پيامبر(صلى الله عليه وآله) اين دستور را داد كه مسلمانان در اقليّت بودند، امّا اكنون كه اسلام گسترش يافته مردان مخيرند كه محاسن خود را رنگ كنند يا نكنند».(4)
آنگاه امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن به يكى ديگر از مشكلات مربوط به نقل احاديث مى پردازد و آن اينكه: (چنان نبود كه همه صحابه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) از او پرسش كنند و مسائل مختلف را جويا شوند تا آنجا كه عدّه اى دوست مى داشتند مرد عرب يا سؤال كننده اى تازه وارد بيايد و مطلبى از آن حضرت بپرسد تا آنها جواب آن را بشنوند و فرا گيرند)؛ «وَ لَيْسَ كُلُّ أَصْحَابِ رَسُولِ اللّهِ(صلى الله عليه وآله) مَنْ كَانَ يَسْأَلُهُ وَ يَسْتَفْهِمُهُ، حَتَّى إِنْ كانُوا لَيُحِبُّونَ أَنْ يَجِيءَ الاَْعْرَابِيُّ وَ الطَّارِيءُ(5)، فَيَسْأَلَهُ(عليه السلام) حَتَّى يَسْمَعُوا».
ظاهر اين است كه اين عبارت اشاره به گروهى از اصحاب دارد كه زياد اهل تحقيق و جستجوگرى نبودند و ابتكار طرح سؤالات مختلف درباره اصول و فروع دين نداشتند و همين سبب مى شد كه از ناسخ و منسوخ و عام و خاص و محكم و متشابه و مجمل و مبيّن، سؤال نكنند و از مسائل مختلف به طور شفّاف آگاهى نيابند؛ ولى اگر تازه واردى پيدا مى شد و مسئله جديدى طرح مى كرد و پاسخ شايان توجّهى مى شنيد از آن استقبال مى كردند.
بعضى از شارحان، جمله بالا را چنين تفسير كرده اند كه گروهى از صحابه به لحاظ ابهّت و عظمت پيامبر(صلى الله عليه وآله) و يا اينكه سؤالهاى متعدّد شايد حمل بر بى ادبى شود، از طرح سؤال خوددارى مى كردند(6)؛ ولى اين احتمال با جمله هايى كه بعد در مورد على(عليه السلام) آمده است سازگار نيست، زيرا امام(عليه السلام) در ادامه سخن چنين مى فرمايد: (من [اين گونه نبودم، بلكه] هر چه از خاطرم مى گذشت از آن حضرت مى پرسيدم و حفظ مى كردم [به همين دليل چيزى از فروع و اصول اسلام بر من مخفى نماند])؛ «وَ كَانَ لاَ يَمُرُّ بِي مِنْ ذلِكَ شَيْءٌ إِلاَّ سَأَلْتُهُ عَنْهُ وَ حَفِظْتُهُ». از این رو مى بينيم امام(عليه السلام) چنان بود كه براى هر سؤالى پاسخى آماده داشت افزون بر امدادهاى الهى و الهامات درونى و هوش و استعداد فوق العاده خدا داد، ملازمت با پيامبر(صلى الله عليه وآله) در ساليان دراز و روح پرسشگرى او از همه چيز سبب احاطه كامل بر تمام مسائل اسلامى بود.
سرانجام در پايان خطبه مى فرمايد: (اين است جهات مختلفى كه مردم در احاديث دارند و علل اختلاف رواياتشان)؛ «فَهذِهِ وُجُوهُ مَا عَلَيْهِ النَّاسُ فِي اخْتِلاَفِهِمْ، وَ عِلَلِهِمْ فِي رِوَايَاتِهِمْ».(7)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.