پاسخ اجمالی:
واژه «صادق» از ماده «صدق»، نقطه مقابل كذب است و در اصل از اوصاف كلام است كه گاه صادق و گاه كاذب است. واژه «صَدَقه» به خاطر آن است كه انسان با عملش صدق اخلاص خود را ثابت مى كند، و مهريه را «صداق» گويند زیرا دليل عملى صدق شوهر است. «صدّيق» كسى است كه بسيار راست مى گويد يا كسى كه هرگز دروغ نمى گويد. اما اینکه وصف خداوند به «صادق» از چه جهت است، می توان گفت: از جهت صدق و راستى در اخبارش و از نظر صدق در وعده هايى كه در مورد پاداش نيكان و مجازات بدان داده است.
پاسخ تفصیلی:
واژه «صادق» از ماده «صدق»، به گفته «راغب» نقطه مقابل كذب و دروغ است و در اصل از اوصاف كلام و اخبار مى باشد كه گاه صدق و گاه كذب است و گاه بالعرض در استفهام و امر و دعا نيز به كار مى رود، مثلا كسى مى گويد: آيا فلان كس در خانه است؟ و مفهوم ضمنى آن اين است كه من نمى دانم او در خانه است يا نه (و لذا مى گوئيم او دروغ مى گويد؛ مى داند فلان كس در خانه حضور دارد).
حقيقت صدق، مطابقت سخن با اعتقاد و واقعيت است، لذا اگر كسى سخنی بگويد كه با واقعيت تطبيق مى كند امّا مطابق اعتقاد او نيست، مى گوئيم دروغ مى گويد مانند گفتار منافقان كه به پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) مى گفتند: «نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللهِ»؛ (ما شهادت مى دهيم كه به يقين تو پيامبر خدا هستى!) و قرآن مى گويد: آنها دروغ مى گويند.
گاه صدق و كذب، در مورد افعال و اعمال نيز گفته مى شود و كسى كه اعمالش را بر طبق وظيفه لازم انجام مى دهد صادق گويند و اگر برخلاف آن انجام دهد كاذب مى نامند. مثلا كسى كه در ميان نبرد، حقّ جنگ را ادا كند گفته مى شود: «صَدَقَ فى الْقِتالِ» و اگر نكند مى گويند: «كَذَبَ فِى الْقِتالِ» آيه «لَقَدْ صَدَقَ اللهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيا بِالْحَقِّ»(1)؛ (خداوند آنچه را به پيامبرش در رؤيا نشان داد، به حق راست گفت) كه در مورد تحقق خواب پيامبر(صلى الله عليه وآله) درباره فتح مكه و ورود پيروزمندانه مسلمانان در مسجد الحرام است نيز از نمونه هاى اين مطلب است.(2)
واژه «صَدَقه» كه در مورد اموالى كه انسان به قصد قربت در راه خدا مى دهد به كار مى رود نيز به خاطر آن است كه انسان با عملش، صدق اخلاص خود را ثابت مى كند، مهريه را نيز از اين جهت «صَدَاق» مى گويند كه دليل عملى صدق شوهر در برابر همسر خويش است.
البتّه آنچه را «راغب» در مورد عناصر اصلى «صدق» گفته كه بايد هم مطابق با واقعيت باشد و هم موافق اعتقاد گوينده در ميان دانشمندان، سخت محل كلام است، بعضى تنها موافقت با اعتقاد را كافى مى دانند و گروهى تنها مطابقت با واقعيت را شرط شمرده اند كه اينجا جاى شرح آن نيست. اينها همه در حالى است كه «ابن فارس» در «مقاييس اللغة» اصل معنى «صدق» را قوّت و نيروى موجود در چيزى مى داند و اگر كلام مطابق واقع را صدق مى گويند، به خاطر قوّت آن است، لذا به نيزه محكم «رُمْحٌ صَدْق» گفته مى شود، و مهر زن را «صَدَاقْ» مى نامند؛ چون حقّى است لازم و داراى قوّت. ولى آنچه در «مفردات» درباره ريشه اصلى اين واژه گفته شده صحيح تر به نظر مى رسد. ساير ارباب لغت نيز غالباً همين مسير را پيموده اند. در «شرح قاموس» از قول «خليل» نقل مى كند كه «صدق» به معنى كامل از هر چيزى است، سپس اضافه مى كند: اگر به موجودات قوى و با استقامت (مانند نيزه محكم) «صَدْق» اطلاق مى شود از همان معنى راستى و درستى گرفته شده؛ يعنى آنچه در وصفش از صلابت و خوبى گفته شود مطابق حقيقت است، اگر «صَدق» به معنى صُلْب و محكم بود به هر چيز محكمى صدق گفته مى شد، در حالى كه چنين نيست.
«صدّيق» (با تشديد دال) به معنى كسى است كه بسيار راست مى گويد، يا كسى كه هرگز دروغ نمى گويد و يا دروغ گفتن عملا براى او امكان ندارد؛ چون به راستگويى عادت كرده است، يا كسى است كه در اعتقاد و سخن و عمل هر سه صادق است (اينها همه به خاطر آن است كه «صدِّيق» مبالغه است و مبالغه مى تواند در يكى از جهات مختلف فوق باشد). تعبير به «لسان صدق» در موردى گفته مى شود كه شخص از هر نظر صالح باشد و اگر مدح و ستايشى از او شود مطابق واقع است. هم چنين توصيف خداوند به «صادق» از جهات گوناگون است: از جهت صدق و راستى در اخبارش، و از نظر صدق در وعده هايى كه در مورد پاداش نيكان و مجازات بدان داده است.(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.