پاسخ اجمالی:
«مجسّمه» قائل هستند كه خداوند جسميّت دارد و تمام صفات و عوارضى كه براى جسم وجود دارد براى او قائل هستند. شهرستانى از قول آنها نوشته است حتّى مى توان خدا را لمس كرد و با او مصافحه نمود و مسلمانان مخلص مى توانند او را در آغوش بگيرند و معانقه كنند. البتّه الان در ميان مسلمين يا غير مسلمين، كسى با چنين عقائدى وجود ندارد لکن قبول جسميّت براى خداوند مساوى با نفى الوهيت و واجب الوجود بودن او است؛ چرا كه هر جسمى اجزائى دارد و داراى زمان و مكان است و هر يك از اين اوصاف براى نفى الوهيت خداوند كافى است.
پاسخ تفصیلی:
در ميان مسلمانان و غير مسلمانان گروهى به نام «مجسّمه» هستند كه براى خداوند جسميّت قائلند و تمام صفات و عوارضى كه براى جسم وجود دارد براى او قائل هستند و در اين زمينه مطالبى از آنها نقل شده كه هم مضحك است و هم شرم آور، تا آنجا كه شهرستانى در «ملل و نحل» از آنها نقل مى كند كه مى گفتند حتّى مى توان خدا را لمس كرد و با او مصافحه نمود و مسلمانان مخلص مى توانند او را در آغوش گيرند و معانقه كنند!!
از «داوود جواربى» كه يكى از طرفداران اين عقيده است نقل شده كه مى گفت: «اُعْفُوْنى عَنِ الْفَرْجِ وَ اللِّحْيَةِ وَ اسْئَلُوْنى عَمّا وَراءَ ذلِكَ...»؛ (مرا از آلت جنسى و ريش، معاف داريد و از غير آن سؤال كنيد، معبود من جسم است گوشت و خون دارد، دست و پا و سر و زبان و دو چشم و دو گوش دارد و با اين حال جسمى است نه همچون اجسام ديگر و گوشتى است نه همچون گوشت هاى ديگر... هيچ چيز شبيه او نيست!) همچنين از او نقل شده كه مى گفت: «او تا سينه مجوّف [تو خالى] است و از سينه به پايين، پر است! و داراى موهاى بلند و سياه و پيچيده اى است!!».(1)
محقّق «دوانى»، عجائب ديگرى از آنها نقل مى كند. مى گويد: آنها گروه هاى مختلفى هستند، بعضى مى گويند: او مركّب از گوشت و خون است! بعضى ديگر مى گويند: نورى است متلالأ مانند يك شمش سفيد، طولش هفت وجب، به وجب خود او است! بعضى مى گويند: او جوان مردى است كه موهاى مجعّد (فرفرى) دارد! بعضى مى گويند: او به صورت پيرمردى است كه موهاى سر و صورتش جو گندمى است.(2)
اين سخنان كودكانه به خوبى نشان مى دهد كه اين گروه تا چه اندازه گرفتار انحطاط فكرى بودند و تعبيراتى كه حتّى كودكان كم سن و سال درباره خدا نمى كنند، داشتند و از اظهار اين مطالب شرم نمى كردند. البتّه نمى توان باور كرد كه الان در ميان مسلمين يا غير مسلمين، كسى با چنين عقائدى وجود داشته باشد.
از آنجا كه هر افراطى، تفريطى به دنبال دارد، در نقطه مقابل آنها كسانى پيدا شدند كه به قدرى در مسأله تشبيه سختگير بودند و از آن پرهيز داشتند كه مى گفتند: اگر كسى به هنگام خواندن آيه «خَلَقْتُ بِيَدىَّ»(3)؛ (انسان را با دستانم آفريدم) دستانش را حركت دهد بايد دست او را قطع كرد!، و يا اگر به هنگام خواندن اين روايت كه از پيغمبر(صلى الله عليه وآله) منقول است كه فرمود: «قَلْبُ الْمُؤْمِنِ بَيْنَ اِصْبَعَيْنِ مِنْ اَصابِعِ الرَّحْمانِ»(4)؛ (قلب مؤمن در ميان دو انگشت از انگشتان خدا قرار دارد) با دو انگشت خود اشاره كند بايد هر دو انگشت او را بريد!
به هر حال چنين به نظر مى رسد كه اين عقائد سخيف و زشت در مورد جسميّت خداوند از يكى از دو علّت سرچشمه گرفته است. نخست اُنس بيش از حد به عالم ماده و محسوسات است، اُنسى توأم با كوته فكرى و بى اطلاعى كه به انسان اجازه نمى دهد چيزى غير از ماده را بپذيرد، انسى كه سبب مى شود خدا را با خود و صفات او را با صفات خويش مقايسه كند. ديگر اين كه پاره اى از تعبيرات كنايى و مجازى است كه در قرآن و روايات به چشم مى خورد و ممكن است براى افراد كوته بين ايجاد توهّم جسميّت كند.
ولى با توجّه به يك نكته روشن مى شود كه قبول جسميّت براى خداوند مساوى با نفى «الوهيت» و واجب الوجود بودن او است؛ چرا كه هر جسمى اجزائى دارد، بعلاوه هر جسمى داراى زمان و مكان و در معرض حوادث و تغيير است، دائماً رو به فرسودگى و فنا مى رود، اينها اوصافى است كه هريك از آنها براى نفى الوهيت و واجب الوجوب بودن خداوند كافى است. از اين گذشته اگر او جسم باشد شبيه و مانند دارد و مى دانيم در آيات متعدّدى از قرآن هرگونه شبيه و مانند از خدا نفى شده است. اين سخن را با حديثى از امام كاظم(عليه السلام) پايان مى دهيم: خدمتش عرض كردند: «گروهى هستند كه عقيده دارند خداوند متعال [جسم است] به آسمانِ دنيا پائين مى آيد! امام(عليه السلام) فرمود: «خداوند فرود نمى آيد و نياز به آن ندارد، براى او دور و نزديك يكسان است... او نياز به هيچ چيز ندارد، بلكه همه محتاج به او هستند... كسى كه اينگونه نسبت ها را به خدا مى دهد براى او زياده و نقصان قائل است، هر موجودى كه متحرّك است نياز به محرّك دارد، كسى كه اين پندارها را درباره خدا داشته باشد هم خودش هلاك و گمراه شده و هم ديگران را به هلاكت و گمراهى مى افكند! بر حذر باشيد از اين كه براى صفات او حدى قائل شويد، نقصان و زياده، تحريك و تحرك، زوال و نزول، قيام و قعود؛ چرا كه خداوند برتر از تمام اين توصيفات و توهّمات است».(5)
در اين زمينه روايات بسيار است، امّا روشن بودن مطلب ما را از بحث بيشتر بى نياز مى كند.(6) عجب اين كه بعضى از ارباب ملل و نحل اصرار دارند كه مسأله اعتقاد به جسميّت را به پيروان مكتب اهل بيت(عليهم السلام) نيز نسبت دهند؛ ولى مطالعه كتب شيعه به وضوح نشان مى دهد كه آنها در مسأله تنزيه خداوند از جسميّت و هرگونه صفات و عوارض جسم، در حد اعلى قرار دارند، به همين دليل امام على بن موسى الرضا(عليه السلام) مى فرمود: «اِنَّهُ لَيْسَ مِنّا مَنْ زَعَمَ اَنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ جِسْمٌ وَ نَحْنُ مِنْهُ بُرَآءٌ فى الدُّنْيا وَ الاْخِرَةِ»(7)؛ (كسى كه گمان كند خداوند متعال جسم است از ما نيست و ما در دنيا و آخرت از او بيزاريم!).(8)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.