پاسخ اجمالی:
«سوسياليستها» با طرح فرضيه نقش اقتصاد در گرایش به دین، معتقدند تمام پديده هاى اجتماعى مولود اقتصاد است. لذا استعمارگران براى از ميان بردن مقاومت تودههاى استعمار شده، و تخدير آنها، مذهب را به وجود آورده است. خوشبختانه طرفداران این فرضیه با کلمات ضد و نقیضی که دارند، پاسخ خود را داده اند. در واقع آنان با مشاهده جنبش های اسلامی بر ضد استعمارگران، راهی جز تغییر افکار خود را ندارند. لذا مذهب سبب پیدایش نيرومندترين حركت هاى اجتماعى شده و مسائل اقتصادى تنها بخشى از زندگى انسان را تشكيل مى دهد.
پاسخ تفصیلی:
طرفداران اين فرضيه كسانى هستند كه نيروى محرّك تاريخ را همان شكل دستگاه هاى توليدى مى دانند؛ و معتقدند تمام پديده هاى اجتماى اعم از فرهنگ و علم و فلسفه و سياست و حتى مذهب مولود همين امر است!
آنها براى پيوند دادن ميان پيدايش مذهب و مسائل اقتصادى توجيهات عجيبى دارند؛ از جمله مى گويند: طبقه استعمارگر در جوامع انسانى براى از ميان بردن مقاومت توده هاى استعمار شده، و تخدير آنها، مذهب را به وجود آورده است و جمله معروف «لنين»، را كه در كتاب «سوسياليسم و مذهب» آورده را خاطرنشان مى كنند؛ آنجا كه مى گويد: «مذهب در جامعه به منزله ترياك و افيون است!» و در اين باره مطالب زيادى دارند كه غالبا تكرار مكرّرات است.
خوشبختانه طرفداران اين فرضيه «سوسياليستها» خودشان با كلمات ضد و نقيضى كه دارند پاسخ خود را داده اند. آنان در مواجه با اسلام مشاهده می کنند كه چگونه مذهب عامل حركت و جنبش در يك ملت عقب افتاده شده و استعمارگرانى همچون سلاطين ساسانى، پادشاهان روم، فراعنه مصر و تبابعه يمن را از تخت قدرت به زير آورد؛ از این رو مجبور مى شوند اسلام را حداقل در اين بخش از تاريخ استثناء كنند.
از آن بالاتر هنگامى كه امروز حركت هاى عميق و جنبش هاى اسلامى را بر ضد استعمارگران [مخصوصا در عصر حاضر] در برابر سلطه شرق و غرب، و قيام مردم فلسطين را در برابر سلطه صهيونيسم مشاهده مى كنند؛ راهى ندارند جز اينكه در تحليل هاى خود شك كنند. بگذريم از كسانى كه گرفتار حصار در حصارند و نمى توانند حتى آفتاب روشن را ببينند.
به هر حال با توجّه به تاريخ امروز و گذشته، مخصوصا در مورد اسلام، به خوبى روشن مى شود كه مذهب برخلاف زعم آنها نه تنها مادّه مخدّر و افيون نيست؛ بلكه سبب پيدايش نيرومندترين و پر جاذبه ترين حركت هاى اجتماعى است. مسائل اقتصادى نيز بخشى از زندگى انسان را تشكيل مى دهد و منحصر كردن انسان در بعد اقتصادى بزرگترين خطا در شناخت انسان و انگيزه ها و تمايلات عالى او است. (1)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.