پاسخ اجمالی:
انسان های اولیه برای رفع نیازهای خود از وسايل مختلفي استفاده می کردند که آثار آنها در برخی غارها نمایان است و بيانگر نظم و هدفي است كه از يك مبدأ عقل و هوش برآمده است.
پاسخ تفصیلی:
مورّخان مي گويند: ساليان درازى بر انسان گذشت كه سلاحش فقط «سنگ هاى تراشيده» بود و تنها ابزارى كه براى رفع نيازمندي هاى زندگى از آن استفاده مي كرد همين سنگها بودند و از اين مدّت طولانى كه به گمان بعضى از دانشمندان بيش از صد هزار سال طول كشيد و به دوران «حجر قديم» معروف است، اطّلاعاتى جز همين وسائل و ابزار ساده زندگى آنها در دست نداريم و شايد اسرار بيشترش براى هميشه در دل اعصار و قرون گذشته مكتوم بماند. كم كم راه صيقل دادن سنگها را ياد گرفت و عصرى كه آن را به نام «حجر جديد» مي ناميم و شايد از دوازده هزار سال قبل از ميلاد مسيح(عليه السلام) شروع شده، آغاز گرديد.(1)
از آثار جالبى كه از انسان هاى عصر «حجر قديم» (سنگ تراشيده) به جاى مانده، عكس هايى است كه در غارهاى فرانسه و اسپانيا از انواع مختلف حيوانات از قبيل ماموت، كرگدن، گاوميش، خرس، اسب، آهو و ... با مهارت فوق العاده بر بدنه اين غارها حجّارى شده است و عجيب اين كه نقّاشان آنها در قسمت حركات حيوانات، هيچ نكته اى را از نظر دور نداشته اند؛ در حالى كه در تصوير آدمى هيچ گونه هنر و ظرافتى به خرج نداده اند(2) و اين، نشانه اهمّيّتى است كه به خصوص براى حيوانات به عنوان پرستش يا غير آن قائل بوده اند.
ظرف هاى سفالينى كه از عهد «حجر جديد» (سنگ صيقلى) باقى مانده نشان مي دهد كه بشر در اين عصر، ساختن ظروف مزبور را فرا گرفته است. هيچ كسى نمي داند چگونه انسان با ذوب فلزّات و ساختن ابزار مختلف آشنا شد؟ شايد در يك آتش سوزى مهيب اين راز را كشف كرده است؛ ولى آثار به دست آمده نشان مي دهد كه انسان، نخست «مِس» را كشف كرد و ابزارهايى از آن ساخت و چون ابزارهاى مسى، نرم و كم دوام بودند، پس از مدّتى فلزّ سخت ترى به نام «مَفْرغ» را از تركيب «قلع» و «مس» اختراع كرد، ولى عصر فلزّات به معناى واقعى از عصر كشف «آهن» شروع شد كه به مقدار وفور در دل طبيعت در اختيار او قرار داشت و از اين رو عصر فلزّات را به سه دوران «مس» و «مفرغ» و «آهن» تقسيم كرده اند؛ امّا بايد دانست كه مقارن همين حالات بلكه در ميان بعضى از اقوام حتّى در دوران مس، خط اختراع گرديد و به عصر قبل از تاريخ پايان داد.
شكّى نيست كه در اين عصر بسيار طولانى، انسان مسئله «هدف» و «نظم» را مي شناخته و به عنوان مثال هنگامى كه وارد يك غار مي شد، ميان خطوط نامنظّمى كه بر ديوار غار بود و نقّاشي هاى حيوانات كه ديگران كشيده بودند، تفاوت مي گذاشت؛ و يا ميان پلى كه از افتادن يك تنه يا شاخه درخت بر روى رودخانه به وجود آمده، با يك پل چوبى مرتّبى كه از چندين قطعه چوب با ميخ هاى چوبى و طناب هايى كه از الياف درختان بافته شده بود، تفاوت مي گذاشت. از روى هم چيدن سنگ هاى منظّم به صورت چند ديوار و سپس پوشانيدن سقف آن با چوب هاى پربرگ درختان مي فهميد كه انسان باهوشى به منظور ايجاد پناهگاه آن را ساخته است، هر چند كلبه محقّرى بيش نبود.
ما نيز با اين كه از آن دوران هاى طولانى كه دهها هزار سال طول كشيده، چيزى جز مقدارى سنگ هاى تراشيده، ابزارهاى سنگ صيقلى، كنده كارى ديوارهاى غار و تعدادى ظروف سفالين در دست نداريم، از وجود اين اقوام و بسيارى از كارهاى آنها تا حدودى با خبر شده و زندگى و سرگذشت آنها را پىگيرى كرده، و ادوار آن را كشف نموده و در كتب تاريخ خود آورده ايم، با اين كه هيچ گاه آنها را نديده ايم و تنها چيزى كه ما را با آنها پيوند مي دهد همين آثار ساده بوده است؛ و به اين ترتيب هم در قرون قبل از تاريخ و هم امروز، آثارى را كه نمايانگر نظم و هدفى است - هر چند ساده باشد - دليل بر وجود يك مبدأ عقل، هوش، اراده و هدف مي دانيم.(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.