پاسخ اجمالی:
اندیشه «اومانیسم» پیامدهایی را برای انسان و جامعه به همراه دارد؛ مانند خردگرایی و تجربه گرایی. در واقع عقل گرایی و اعتقاد به خودکفایی عقل انسان در معرفت و شناخت، یکی از مبانی «اومانیسم» است. لذا معرفتی را به رسمیت می شناسد که با عقل بشر قابل درک است. از این رو موضوعاتی مانند خدا، وحی را غیر قابل اثبات می داند. از سویی «اومانیسم» انسان آزاد از هر قید و بندی -جز آنچه خود برای خودش تعیین کرده- می داند. همچنین اصالت انسان در برابر اصالت خدا، سبب نزدیکی مکتب «اومانیسم» با «سکولاریزم» شده است.
پاسخ تفصیلی:
جوهره و روح «اومانیسم» که عنصر مشترک نحله های مختلف «اومانیسمی» را تشکیل می دهد، محور و معیار قرار گرفتن انسان برای همه چیز است. و اگر مؤلّفه ها و پیامدها و استلزام های منطقی این گزاره را در نظر بگیریم می توان به چهار مؤلّفه از آن ها اشاره کرد.
1- خردگرایی و تجربه گرایی
یکی از مؤلفه های اساسی «اومانیسم»، عقل گرایی و اعتقاد به خودکفایی و استقلال عقلی انسانی در شناخت خود، هستی، سعادت واقعی و راه رسیدن به آن است. «اومانیسم» ها در بعد معرفت شناسی معتقدند چیزی که با سرپنجه قدرت عقلانی بشر قابل کشف نباشد، وجود ندارد. و به همین دلیل در بُعد هستی شناختی هر گونه موجود «ماوراء طبیعت»؛ از قبیل خدا، وحی، اعجاز و معاد را[آن گونه که در بینش دینی مطرح است] مدعیاتی غیر قابل اثبات می پندارند. و در بُعد ارزش شناختی نیز بر این باورند که ارزش های حقوقی را باید با استمداد از عقل بشری تعیین کرد. «اومانیسم»، جنبشی در برابر دستورهای به اصطلاح سلسله مراتبی سنتی بود که از طریق دین و وحی[مسیحیت] دریافت می شد، و به همین دلیل «اومانیسم»، دین را مانعی برای خود تلقی می کرد، و جوهر خود را دریافت تازه ای از شأن و منزلت انسان به عنوان موجودی خودگرا به جای خداگرا می دانست. علم پرستی یا علم زدگی زاییده چنین تفکّری است.
2- آزادی خواهی
«اومانیسم» معتقد است: انسان آزاد به دنیا آمده و باید از هر قید و بند، جز آنچه خود برای خودش تعیین می کند آزاد باشد. امّا نهادهای اساسی قرون «وسطی» انسان را اسیر و احکام دینی و اخلاقی را به عنوان مجموعه ای از ارزش های دریافت شده از مافوق می دانستند که بر او حاکم کرده اند. «اومانیست» ها این ارزش ها را به عنوان «ارزش های الهی و لازم المراعات» مردود و ناپذیرفتنی می دانستند؛ زیرا با آزادی و استقلال آدمی سازگار نبود. آن ها می گفتند: بشر باید آزادی خود را در طبیعت و جامعه تجربه کند و خود بر سرنوشت خویش حاکم شود. و این انسان است که حقوق خویش را تعیین می کند نه آن که تکلیفی از مافوق برای او تعیین شود.
3- تساهل و تسامح
در اثر جنگ های دینی قرن 16 و 17 میلادی مسأله همزیستی مسالمت آمیز بین معتقدات ادیان مختلف مطرح و بر مفهوم «تساهل» و «تسامح» تأکید شد و بینش های سنتی ناظر به «اومانیسم» شدیداً تحت تأثیر روحیه «تساهل» و «تسامح» قرار گرفت. در این دیدگاه، «تسامح» به این معنا بود که ادیان با حفظ تفاوت های هر یک با دیگری، می توانند در کنار یکدیگر همزیستی مسالمت آمیز داشته باشند، ولی «تسامح» و «تساهل» انسان گرایان نوین از این اندیشه مایه می گرفت که معتقدات دینی نوع انسان از درون وی مایه می گیرد و امری ماورایی نیست. درون مایه این معتقدات، وحدت بنیادین و اساسی دارند و امکان صلح جهانی وجود دارد. «اومانیست» ها با تفسیری این جهانی از خدا، خدای مسیح را همان عقل فلسفی بشر قلمداد می کردند که در قالب مذهب ساده تر شده است.
4- «سکولاریزم»
هر چند در میان «اومانیست» ها افرادی معتقد به خدا و دین یافت می شوند و انسان مداران را به مؤمن و ملحد تقسیم می کنند، امّا می توان گفت که اگر «اومانیسم» را دین گریز و دین ستیز ندانیم، دست کم با خدا ناشناسی و انکار دین کاملاً سازگار است و تاریخ اومانیسم نیز حکایت از آن دارد. اصالت دادن به انسان در برابر اصالت به خدا سبب شده که اومانیست ها گام به گام به سوی «سکولاریزم» و بی خدایی و بی دینی رانده شوند.(1)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.