پاسخ اجمالی:
دانشمندان نيرویى را در بدن انسان کشف کردند كه بدون توسل به وسائل عادى مى تواند در افراد اثر بگذارد. آنان نام آن را نيروى مغناطيس نامیدند. «مسمر» دانشمند اتریشی و شاگردش می گفتند: «در وجود انسان نیروی سیال مخصوصی وجود دارد که می توان برای درمان بعضی از بیماران از آن استفاده کرد ... نگاه های طولانی به یک نقطه نیمه روشن، توام با تلقین های پی در پی، به همراه استفاده از سیاله، برای خواب کردن افراد کافی است. در این هنگام خواب کننده می تواند جانشین اراده خواب رونده شود و خواب رونده به تمام معنی تسلیم اراده او گردد...».
پاسخ تفصیلی:
دانشمندان از قديم دريافته بودند كه نيروى مرموزى در بدن انسان وجود دارد كه بدون توسل به وسائل عادى مى تواند در افراد و يا اجسام ديگر اثر بگذارد كه بعدها نام آن را «نيروى مغناطيس» و يا «مانيتيسم» كه همان «مغناطيس» است و گويا به هنگام ترجمه علوم اسلامى به زبان لاتينى به اين شكل تغيير صورت داده است ناميدند! اين قوه مرموز (سياله مغناطيسى) شايد در همه افراد وجود داشته باشد، منتها در بعضى بسيار ضعيف است، در حالى كه در بعضى ديگر فوق العاده نيرومند مى باشد، كه بوسيله تمرين نيز مى توان آن را پرورش داد و نيرومندتر كرد؛ حتى درباره بعضى از حيوانات - از جمله مار - نقل مى كنند كه آنها بوسيله اين سياله مخصوص، دشمنان يا شكار خود را از حركت باز مى دارند، و اگر در مورد وجود اين نيرو در حيوانات ترديد كنيم در مورد انسان قابل ترديد نيست.
در آغاز وجود چنين نيروئى در مشرق زمين كشف شده بود، كلدانيها و مصريها و هنديها به آن پى برده بودند؛ اما چندان شكل عمومى نداشت تا اينكه يك پزشك اتريشى به نام «مسمر» در اواخر قرن 18 ميلادى (در سال 1775) آن را به عنوان يك كشف علمى مطرح كرد و گفت: «در وجود انسان نيروى سيال مخصوصى وجود دارد كه مى توان براى درمان بعضى از بيماران از آن استفاده كرد».
البته مطابق معمول كه هر كس كشف جديدى مى كند، مورد هجوم حملات افراد غير وارد و يا مطلعين حسود واقع مى گردد، در آن روز، طوفانى از اعتراضات پيرامون «مسمر» به راه افتاد حتى بعضى او را ديوانه خواندند، البته بلندپروازي هاى مسمر نيز به اين حملات دامن زد و دستاويز به دست مخالفان داد.
او به ناچار از اتريش به فرانسه آمد و كار خود را ادامه داد، اما تا اينجا سخنى از خواب مغناطيسى در ميان نبود، تنها بحث از سياله مغناطيسى بود، تا اينكه «پويسگور» يكى از شاگردان مسمر به روش استاد آشنا شد و براى درمان بيماران از اين نيروى مرموز بدن خود استفاده مى كرد و به اصطلاح اين امواج مغناطيسى مخصوص را به بدن بيمار روانه مى ساخت. يك روز هنگامى كه مشغول درمان يك روستايى بود ناگهان با نهايت تعجب ديد او به خواب فرو رفت، او از اين جريان سخت متوحش و دستپاچه شد و خواست وى را بيدار كند، او را صدا زد برخيز! برخيز! در اين موقع با صحنه عجيب ترى روبرو شد، بيمار در حالى كه هنوز در خواب بود از جا برخاست و شروع به راه رفتن كرد! او با تعجب و وحشت گفت: بايست! ايستاد؛ كم كم فهميد كه بيمار در حالى شبيه به خواب فرو رفته كه با خواب هاى معمولى فرق بسيار دارد، او در اين حال صداى خواب كننده را مى شنود و هر چه به او دستور داده شود انجام مى دهد. بالاخره هر طور بود، او را بيدار و به حال عادى برگرداند و به اين ترتيب موضوع خواب مغناطيسى لااقل در آن محيط كشف شد و معلوم گرديد كه از طريق مانيتيسم (سياله مغناطيسى) مى توان به هيپنوتيسم (خواب مغناطيسى) دست يافت. با ادامه تحقيقات در اين زمينه آشكار شد كه نگاه هاى طولانى به يك نقطه نيمه روشن، توأم با تلقين هاى پى در پى، به ضميمه استفاده از سياله مزبور، براى خواب كردن افرادى كه آمادگى دارند كافى است و با اين سه عامل مى توان افراد را به خواب مغناطيسى فرو برد.
آزمايشها ادامه يافت و هر زمان شگفتي هاى تازه اى از اين خواب آشكار گشت كه نشان مى داد اين خواب با خواب هاى طبيعى فرق بسيار دارد. مسئله مهم اينجا بود كه «عامل» (خواب كننده) مى توانست جانشين اراده و تصميم «معمول» (خواب رونده) گردد، و معمول به تمام معنى تسليم اراده او شود، و هر دستورى به او بدهد بدون چون و چرا - جز در موارد استثنائى - انجام دهد.
از جمله:
1. عامل مى تواند با تلقين هاى پى در پى، بدن او را بى حس كند بطورى كه كمترين احساس درد، نداشته باشد. اين كار مخصوصاً امروز در پزشكى به جاى داروى بى هوشى مورد بهره بردارى است و هم اكنون در مجلات پزشكى، بحث هاى فراوان پيرامون استفاده از خواب هاى مغناطيسى به جاى داروى بى هوشى مى شود و در پاره اى از كشورها جنبه عملى به خود گرفته و جمعى معتقدند كه اثر آن از داروى بى هوشى بهتر و عوارض آن كمتر است.
2. عامل مى تواند به او تلقين كند كه مثلاً او يك فرمانده لشكر و يا يك زندانى زنجيرى است و او بلافاصله در صورت اول قيافه يك فرمانده لشكر به خود مى گيرد، و با همان تن صدا و حركات مخصوص يك فرمانده لشكر سخن مى گويد، و در صورت دوم درست مانند يك اسير زندانى واكنش از خود نشان مى دهد!
نگارنده در شهرستان خرم آباد در يكى از مسافرتها شاهد و ناظر يكى از صحنه هاى خواب مغناطيسى كه در منزل يكى از دوستان به پيشنهاد بعضى ديگر از دوستان انجام گرفت بودم. خواب كننده كه مرد محترمى است پس از آنكه به «معمول» كه جوان مؤدبى بود دستور داد بطور طاق باز روى زمين دراز بكشد، با حركات مخصوص دست خود، كه در اصطلاح آنها پاس دادن ناميده مى شود، سياله مغناطيسى را به بدن او فرستاد، و با نگاه مداوم در چشم او و تلقين هاى مكرر كه «الان نزديك است به خواب بروى» و «به زودى به خواب خواهى رفت» يا مانند آن در حالى كه اتاق بصورت نيمه تاريك در آمده بود، و جمعى در حدود پانزده نفر از افراد فاضل ناظر اين صحنه بودند، معمول را خواب كرد. سپس بوسيله تلقين، ارتباط او را از همه كس جز از خودش قطع نمود، بعد به او تلقين كرد كه بدنش مانند چوب خشك خواهد شد. چيزى نگذشت كه چنين شد بطورى كه يك نفر پاى معمول، و يك نفر سر او را گرفت و از روى زمين بلند كردند و پشت پاى او را روى لبه بالاى پشتى يك صندلى و گردن او را روى لبه بالاى صندلى ديگر كه در فاصله اى از هم قرار داشتند گذاردند، منتها براى اينكه گردن و پاى او روى لبه هاى صندلى ناراحت نشود زير هر كدام عبائى از حاضران قرار دادند. جالب اينكه معمول، همانند يك قطعه چوب خشك روى اين دو صندلى قرار گرفته بود و حتى هنگامى كه روى شكم او فشار مى آوردند كمر او درست مانند فنر حركت مى كرد بدون اينكه از روى صندلى به زمين بيفتد و يا كج شود. سپس او را به روى زمين گذاردند و «عامل» با تلقيناتى بدن او را به حال عادى باز گرداند، بدون اينكه از خواب بيدار شود. بار ديگر با تلقين هاى مكرر، بدن او را بى حس كرد بطورى كه احساس درد نكند در اين موقع سيگارى را آتش زد و آتش سيگار را روى دست او گذارد، اما او هيچ گونه عكس العملى از خود نشان نداد، تنها موقعى كه از خواب بيدارش نمود، اظهار مى داشت روى دست خودم كمى احساس سوزش مى كنم.
3. عامل گاهى به معمول دستور سخن گفتن به زبان هاى مختلف مى دهد حتى زبان هائى كه آشنائى با آن نداشته است!
4. گاهى عامل، خاطراتى را كه معمول براى هميشه فراموش كرده به ياد او مى آورد و او را به زندگانى گذشته خود مى فرستد، جالب اينكه در تمام اين حالات عكس العمل هايى همانند حالات سنين گذشته از خود نشان مى دهد!
5. گاهى عامل به او دستور مى دهد كه به نقاط دور دستى مسافرت كند و مشاهدات خود را بازگو نمايد.(1)
اينها همه نشان مى دهد كه غير از سلول هاى مغزى ما و فعل و انفعالات آن، نيروى ديگرى در وجود ما است كه با نيروهاى مادى كه مى شناسيم فرق بسيار دارد و قدرت و فعاليت آن بالاتر از نيروهاى مادى است كه بوسيله علم و دانش امروز شناخته شده است و پديده ها و آثارى از خود نشان مى دهد كه با آنچه در جهان ماده ديده و با آن آشنا هستيم متفاوت است.(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.