پاسخ اجمالی:
به طور کلی نگرشی را که در استنباط احکام شرعی به احادیث و آیات تفسیر شده با احادیث اکتفا می کند و عقل و اجماع را با دلایل خاص خود به کناری می نهد، «اخباری گری» و در مقابل نگرشی را که در دستیابی به احکام شرعی از هر چهار منبع قرآن، سنت، عقل و اجماع استفاده می کند، «اصولی گری» می نامند. این دو نگرش تقابلات تاریخی مختلف داشته و نیز اختلافات مبنایی عمیقی در چگونگی استنباط احکام از قرآن، پذیرش احادیث، تقلید، اجتهاد، اعتبار ظن در استنباطات فقهی و جایگاه مجامع حدیثی دارند.
پاسخ تفصیلی:
پیش از ارائه هر گونه پاسخی به این سؤال لازم است بدانیم که تقسیم بندی «اخباری» و «اصولی» تقسیمی عقیدتی در بدنه جامعه شیعی نیست. بلکه اصولی ها و اخباری ها هر دو اصول عقایدی مشترک(توحید، نبوت، معاد، امامت و عدل) و نیز فروع دینی واحدی(نماز، روزه، حج، زکات، خمس و...) دارند. تنها اختلاف میان آنها در روش علمی و چگونگی رسیدن به حکم شرعی است.
پیشینه تاریخی اختلاف:
بعد از شروع غیبت کبری، در دستیابی به احکام شرعی دو نگرش در میان دانشمندان شیعه پدید آمد:
1- یک نگرش که امتداد خط مشی عصر حضور ائمه(علیهم السلام) بود و بیشتر یاران ایشان بر آن بودند بسنده کردن به احادیث و عدم تجاوز از آن در دستیابی به احکام شرعی بود. خاستگاه این نگرش علمی این ایده بود که حکم هر موضوعی توسط ائمه بیان شده است و نیاز به هیچ چیز دیگری برای دسترسی به احکام شرعی موضوعات مختلف وجود ندارد. دنبال کنندگان این نگرش علمی خود به دو دسته تقسیم شدند.
دسته اول: كسانی بودند كه روايات را با اصول درست علم رجال و حديث نقادی می نمودند و هر روايتی را با هر كيفيتی نمی پذيرفتند و بر روايات وارده در مسائل فقهی احاطه و اطلاع داشتند و حتی قواعد و ضوابط اصول فقه را هم می دانستند و به برخی از آنها نیز بر طبق روايات عمل می كردند اما در عين حال بر اساس شيوه محافظه کارانه و محتاطانه خود، در فقه و حديث كتاب مستقلی از خودشان به جای نگذاشتند، بلكه با نص روايات و احاديث احكام را بيان می کردند. چهره های برجسته این نگرش که در سده چهارم هجری قمری دوران تسلط مکتب حدیث گرایی را در شهر قم رقم زدند عبارت اند از: «محمد بن یعقوب کلینی»، «علی بن بابویه قمی» و «محمد بن علی بن بابویه قمی» معروف به شیخ صدوق. این محدثان در گردآوری کهن ترین آثار و مجموعههای فقهی و حدیثی نقش اساسی داشتند.
دسته دوم: طرفداران افراطی و بی قيد و شرط و بی قاعده احاديث بودند که در اقلیت قرار داشتند. تمايلات افراطى اين گروه در جانبدارى از احاديث، همطراز گرايش افراطى حشويه در مذهب سنّى بود كه از گرايش اصحاب الحديث در همان مذهب افراطى تر، انحرافى تر و خشك تر بود. هر چند در تأليفات متكلّمان شيعى قرن هاى چهارم و پنجم و ششم اصطلاحاتى از قبيل حشويّه و مقلّده در كنار اصطلاحاتى چون اصحاب الحديث و اخباريّه بر تمامى هواداران گرايش محدّثان در اين دوره اطلاق شده است. در كتاب هاى علم رجال از برخى از فقهای اين مكتب و گرايش آنان صريحا ياد شده است مانند ابو الحسين النّاشى و على بن عبد اللّٰه بن وصيف كه گفته اند در فقه به روش اهل ظاهر سخن مى گفت. ليكن به خاطر عدم وجود استدلال و مبناى اجتهادى در اين مكتب و نبودن هيچ گونه فكر نو و تازه اى در ميان آنان، آراء و انظار فقهى هواداران اين روش كه چيزى جز مفاد احاديث مذهبى نبوده است ارزش فقهى مستقل نيافته و در متون و مآخذ مربوط بدان اعتنا نشده است.(1)
2- نگرش دیگر دستیابی به احکام شرعی، اجتهاد، استخراج و استنباط فروع از اصول، یعنی قواعد عمومی و کلّی بود. در نگاهی تاریخی شاید بتوان گفت که این روش دستیابی احکام شرعی ابتدا در میان اهل سنت رخ نشان داد. پس از رحلت پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) از یکسو عدم دسترسی به پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) و از سوی دیگر به دلیل گسترش قلمرو جامعه اسلامی و پیدایش حوادث اجتماعی متعدد احکامی در جامعه اسلامی مطرح شد که تا قبل از آن مورد ابتلا نبود.(2) از این رو اندک اندک نیاز به اجتهاد و استنباط احکام از قرآن و احادیث پیامبر(صلی الله علیه وآله) احساس شد. شیعیان نیز هرچند به دلیل وجود امامان معصوم(علهیم السلام) پس از پیامبر(صلی الله علیه وآله)، کمتر نیاز به اجتهاد داشتند، به دلایلی از جمله عدم دسترسی به امامان(علیهم السلام) و نیز به دلیل حضور در شهرهایی دیگر و یا محدودیت های مختلف از سوی حاکمان جور مجبور بودند با الهام از اصول کلی که قبلا از ائمه(علیهم السلام) فرا گرفته بودند در فروعات و جزئیات به اجتهاد دست بزنند. امامان اهلبیت(علیهم السلام) نیز با آموزش اصول کلی، آنان را به اجتهاد در امور جزئی تشویق میکردند. حدیث معروف امام صادق(علیه السلام) یعنی «إنّما علَينا أنْ نُلْقيَ إلَيكُمُ الاُصولَ، و علَيكُم أنْ تُفَرِّعوا»(3)؛ (ما وظيفه داريم اصول را براى شما بگوييم و شما موظفيد فروع را از آنها استخراج كنيد)، از سوی بسیاری از عالمان شیعه در اشاره به همین موضوع تفسیر شده است. به این ترتیب مسلمانان روز به روز نیاز بیشتری احساس میکردند تا شیوه صحیح استنباط احکام شرعی را تدوین نمایند و در پاسخ به چنین نیازی علم اصول فقه برای اجتهاد و استخراج و استنباط فروع از اصول شکل گرفت.(4)
بر اساس شواهد تاریخی هستهٔ اولی تفکر اصولی در میان شیعه، به عصر امامت امام باقر و امام صادق(علیهماالسلام) برمی گردد. آن دو امام شیوه صحیح استنباط احکام الهی از قرآن و سنت را به شاگردان از طریق القای اصول (بیان قواعد) و تشویق شاگردان به تفریع (تطابق جزئیات با قواعد) آموزش می دادند. بر همین اساس برخی از اصحاب ائمه رساله هایی در مسایل علم اصول تألیف کردند. هشام بن حکم از اصحاب امام صادق(علیه السلام) رساله ای در باب الفاظ و پس از آن یونس بن عبد الرحمن شاگرد امام موسی کاظم(علیه السلام) کتاب «اختلاف الحدیث» را در بحث تعادل و تراجیح نوشت.(5)
به هر حال از بزرگان نگرش اجتهادی در دستیابی به احکام شرعی در زمان بعد از غیبت، می توان از علمای برجسته ای همچون «شیخ مفید»، «سید مرتضی» و «شیخ طوسی» نام برد که با نگارش و بر جای گذاشتن آثاری در اصول فقه، پایه گذار حرکتی نوین و بنیادی در فقه شیعی به شمار میروند.(6) در این میان، شیخ طوسی بیشترین سهم را داشت.
آنچه مشهود است این است که تقابل این دو گرایش حدیث گرا و اجتهادگرا در جای جای آثار عالمان یاد شده به چشم میخورد. شیخ مفید در «اوائل المقالات» از فقیهان اهل استنباط، با تعبیر مطلق «فقها» و از حدیث گرایان با تعبیرهای «اهل النقل»، «اصحاب الآثار» و تعبیرهای مشابه بارها یاد می کند.(7)
تعریف دو اصطلاح «اخباری» و «اصولی»:
بعداز اشاره به زمینه و سیر تاریخی شکل گیری هویت هر کدام از این دو گروه می گوییم، اگرچه «اخباری گری» و «اصولی گری» دوره های تطور گوناگونی را پشت سر گذراندند و همین موضوع تعریف جامع هر کدام از این مفاهیم را به امری مشکل تبدیل کرده است، اما شاید بتوان در بیانی موجز آنها را این گونه تعریف کرد: عنوان «اخباری» یا «اخباریان» در کتاب های فقهی بر گروهی از فقهای شیعه اطلاق می گردد که خط مشی عملی آنان در دستیابی به احکام شرعی و تکالیف الهی پیروی از اخبار و احادیث است نه روشهای اجتهادی و اصولی. در مقابل آنان فقهای معتقد به خط مشی و روش های اجتهادی هستند که در روش های شان عموما به عقل و استدلال های عقلی بها می دهند و با عنوان «اصولی» شناخته می شوند.(8)
دوران رونق و رواج «اخباری گری»، ویژگی ها و علمای این مکتب:
با تلاش های علمای متمایل به اجتهاد و استنباط و تدوین رساله های مختلف از سوی آنها، به تدریج و تا اواسط قرن پنجم هجری قمری، حدیث گرایی، رو افول گذاشت و گرایش فقها تا قرن ها به استنباط و اجتهاد فزونی یافت و کم فروغی و بی رونقی مکتب فقیهان اهل حدیث را در پی داشت.(9) تا اینکه در اوایل قرن یازدهم هجری قمری، حدیث گرایی با شکل و شمایل و ویژگی های جدید و با فعالیت های شخصی به نام محمد امین استرآبادی مجددا ظهور کرد. این شخصیت تاریخی در دوران تحصیل و تدریس و تألیف خود، اصولی ها را شدیدا مورد نقد و طعن و تشنیع و هجمه بسیار تند قرار داد.
اخباری گری و مخالفت با استناد به «عقل»، «قرآن» و «اجماع» در استنباط احکام شرعی:
اخباری ها از زمان محمدامین استرآبادی و بعداز آن فقط اخبار و احادیث را – آن هم به صورت افراطی و عموما با کم اعتنایی به مبانی رجال و درایه – در استباط احکام شرعی موجّه دانستند و اعلام کردند که «قرآن» و «اجماع» و «عقل» را به عنوان راه های استنباط احکام به رسمیت نمی شناسند. اخباری ها تمسک به ظواهر قرآن برای به دست آوردن احکام را مردود شمردند. زیرا اعتقاد داشتند قرآن براي كسی حجّت است كه مورد خطاب قرآن قرار گرفته باشد و مخاطبين قرآن فقط ائمه طاهرين(عليهم السلام) هستند؛ بنابراین جز در مواردی که حدیثی از معصومین راجع به آیه ای از قرآن وجود نداشته باشد، استناد به آیات این کتاب آسمانی نزد اخباری ها وجهی ندارد. اصحاب این مکتب فکری، اجماع علما را نیز از این باب مردود می دانند که در نظرشان این راه، از اختراعات اهل سنت است.(10)
درباره عقل نیز به نظر اخباری ها تمام مواردی که به گونه ای حکم عقل در استنباط احکام شرعی وارد شده باشد، وجهی شرعی ندارد. به نظر آنها فقها و مجتهدين با تمسک به عقل در استنباط احكام، از اهل قياس و اجتهاد و نيز از متكلمين و فلاسفه و منطقيين متابعت كرده اند!(11)
البته گرايش شديد به احادیث را نزد اخباری ها مى توان عكس العمل شديد در برابر عقل گرايى برخی از فقهای شیعه در آن دوران مثل مرحوم محقّق اردبيلى و شاگردان و پيروانش دانست. در سده های اولیه بعد از غیبت کبری جمعى از فقها در استنباطات خويش فقط به كتاب و سنّت توجّه داشتند و از ورود عقل بهه مباحث فقهى ـ براى دورى جستن از عمل به قياس و رأى ـ اجتناب مى كردند، ولى برخى ديگر از فقها مانند عمّانى و اسكافى از استنباط عقلى در مسائل شرعى و فقهى بهره ها مى گرفتند تا اينكه شيخ مفيد و شيخ طوسى با بهره گيرى از هر دو مكتب تعادلى ميان آن دو روش برقرار ساختند و اين خط و مسير سالها ادامه داشت. ولى در قرن دهم یعنی تقریبا صد سال پیش از ظهور موج جدید اخباری گری، رويكرد تازه اى به عقل و سخت گيرى در تمسّک به احاديث به وجود آمد كه پرچمدار اين نهضت محقّق اردبيلى بود. پس از وى نیز صاحب مدارك، صاحب معالم و محقّق سبزوارى همين تفكّر را تقويت كردند. در چنين فضايى محمد امین استرآبادى كه در حجاز و در محيط حديثى اقامت گزيده بودد، تفكّر حديثى و اخبارى بر وى سلطه افكند و با تصلّب در اخبار به نفى و ستیز با عقلگرايى پرداخت كه نتيجه آن مخالفت با شيوه اصوليين و عقل گرايان شد.(12)
مهم ترین علمای اخباری در دوره اوج و قدرت:
از زمان ظهور مجدد تا افول حرکت اخباری گری، علمای زیادی بودند که با نسبت های کم یا زیاد به ترویج و توسعه مبانی اخباری ها همت گماردند که از میان همه آنها می توان به چهره هایی برجسته ای اشاره کرد؛ مانند: محمد امین استرآبادی، ملا محمّد تقى مجلسى، ملا محسن فيض كاشانى، محمّد بن حسن حرّ عاملى، علّامه محمّد باقر مجلسى و شيخ يوسف بحرانى.(13)
اصولی ها و مقابله با اخباری گری:
گرایش اصولی طی دو قرنی که اخباری گری در محافل علمی رونق گرفته بود، تقریبا رو به محاق و انزوا گذاشته بود تا اینکه با ظهور شخصیتی به نام وحید بهبهانی توانست دوباره با اخباری گری به مبارزه برخیزد. در قرن سیزده هجری و در زمان وحید بهبهانی، مبارزه اصولی ها با اخباری ها به مبارزه ای جدی و منسجم تبدیل شد. وحید بهبهانی با رد تک تک اصول و مبانی اخباری گری، بنای علم اصول را مستحکم تر از گذشته کرد.
خلاصه برخی از مهم ترین نقدهای بهبهانی به اخباری ها:
1. محقّق بهبهانى در پاسخ اخباری ها که تمسّک به «ظواهر قرآن» را تفسیر به رأی می دانستند، اعلام کرد که تمسّك به ظواهر قرآن، پس از فحص از مخصّص، مقيّد، ناسخ و مانند آن كه از معصومان وارد شده باشد در حقيقت عمل به قرآن است و از قسم «تدبّر در قرآن» به شمار مى آيد و اين مسأله با تفسير به رأى تفاوت فراوانى دارد. زيرا ظواهر الفاظ در عرف متشرّعه حجّت است.
2. این عالم اصولی در رد مخالفت اخباری ها با «حجیت عقل» برای استنباط حکم شرعی، رساله اى در حسن و قبح عقلى نوشت و در آن حجيّت عقل را در مستقلّات عقلى به اثبات رسانيد و روشن ساخت كه روایات ناهیه از قیاس کردن دین خدا با عقل، در واقع اشاره به احكام ظنّى عقل از راههايى چون قياس و استحسان و ... دارد و گرنه در احكام قطعى عقل كه هيچ فطرت درستى در حجيّت آن شك ندارد، حكم عقل حجّت است؛ مانند «قبح عقاب بلا بيان» و يا «اشتغال يقينى نياز به فراغ و برائت يقينى دارد» و نظير آن و در روايات معصومين بر حجيّت عقل تأكيد شده است.
3. وحید بهبهانی همچنینن در پاسخ به نقدهای اخباری ها به «اجماع» که آن را الهام گرفته از روش های اهل سنت می دانستند، روشن ساخت که «اجماع» ميان ما و عالمان اهل سنّت اشتراك لفظى دارد و گرنه اجماعى كه ما معتقد به حجيّت آن هستيم تفاوت جوهرى با اجماعى كه اهل سنّت بدان معتقدند دارد. اهل سنّت اجماع را فى نفسه حجت مى دانند؛ ولى فقهاى اهل بيت(عليهم السلام) معتقدند كه اجماع طريقى است براى تحصيل قول و نظر معصوم(عليه السلام). شرايط تحصيلل نظر معصوم بوسيله اجماع در علم اصول توضيح داده شده است.
4. اخباری ها معتقد بودند كه «همه احاديث» وارده از معصومان در كتب معروف و معتبر مانند «كتب اربعه» قطعى است و نيازى به علم رجال، براى بررسى اسناد آنها نداريم. محقّق بهبهانى اين مبنا را نيز رد كرد و در رساله «اجتهاد و اخبار» نياز به علم رجال را اثبات كرد. افزون بر اين وى با ابتكاراتى در علم اصول، فصل تازه اى را نيز در اين علم گشود و سبب رشد و بالندگى آن گرديد.(14)
عمدهترین محورهای اختلاف میان دو مکتب اخباری و اصولی:
با توجه به توضیحاتی که داده شد، می توان عمده ترین محورهای اختلاف بین این دو مکتب فکری را ذیل این عناوین طبقه بندی کرد:
1. منابع استنباط در مکتب اخباری محدود به قرآن و سنّت معصومان(علیهم السّلام) است. آنان عمل به قرآن را نیز در صورتی مجاز می دانند که تفسیر آن در سنّت آمده باشد. اخباریان جز آیاتی که دلالت آنها بر معنای مراد، نصّ و صریح است و عمل بدان را جایز بلکه واجب میدانند، ظواهر قرآن را حجّت و دلیل نمیدانند، مگر به کمک روایات رسیده از معصومان علیهم السّلام. حتی برخی اخباریان حجيّت احادیث رسیده از پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله) از طریق عامّه را منوط به این دانسته اند که تفسیر و تبیین مراد آن از معصومان وارد شده باشد. امّا در مکتب اصولی علاوه بر قرآن و سنّت، اجماع و عقل نیز از ادلّۀ شرعی و منابع استنباط احکام شمرده شده است و اصولی ها ظواهر قرآن را حجّت می دانند.
2. در مکتب اخباری اشیاء یا حلال هستند یا حرام و یا مشتبه و چنانچه حلیّت و حرمت چیزی معلوم نباشد و نصّی از معصومان(علیهم السّلام) درباره آن نرسیده باشد، باید در فتوا توقّف و در عمل احتیاط کرد؛ ولی در مکتب اصولی در موارد مشکوک اصل بر برائت است و احتیاط واجب نیست.
3. اخباریان دستیابی به احکام شرعی را از راه گمان (ظنّ) حرام و تنها راه تحصیل احکام را علم و اطمینان می دانند در حالی که اصولیان ظنّ را نیز همچون علم، حجّت و معتبر می دانند.
4. اجتهاد نزد اخباریان حرام و نزد اصولیان واجب کفایی، بلکه به نظر برخی واجب عینی است.
5. در نگرش اخباری تقلید از غیر معصوم (علیه السّلام) جایز نیست مگر اینکه از معصوم روایت کند که در این صورت تقلید از او به معنای قبول روایت وی جایز، بلکه واجب است ولی در نگرش اصولی، تقلید عامی از مجتهد جامع الشرایط به معنای پذیرش نظر و فتوای او واجب است.
6. اخباریان احادیث را دو قسم میدانند: صحیح و ضعیف. لیکن اصولیان احادیث را چهار قسم معرفی می کنند: صحیح، حسن، موثّق و ضعیف. تعریف دو گروه از حدیث صحیح نیز متفاوت است. اخباریان حدیثی را صحیح می دانند که به صدور آن از معصوم(علیه السّلام) اطمینان حاصل شود؛ خواه منشأ اطمینان وثاقت راوی یا راویان باشد یا قرائن و شواهد، ولی مجتهدان، حدیثی را صحیح می دانند که همه راویان آن شیعه دوازده امامی و عادل باشند.
7. در مکتب اخباری، تمامی احادیثی که در کتب اربعه (کافی، استبصار، من لا یحضره الفقیه، تهذیب) آمده بلکه در دیگر کتابهای حدیثی که عالمان بزرگ شیعه آن ها را تدوین کرده و به صحّت احادیث نقل شده گواهی داده اند، صحیح می باشد و می توان بر طبق آن عمل کرد؛ لیکن در نگرش اصولی احادیث موجود در مجامع شیعی حتی «کتب اربعه» ممکن است مصداق یکی از عناوین و اقسام چهارگانه یاد شده قرار گیرند و همه آنها را نمی توان به صرف نقل در کتب یاد شده صحیح دانست.(15)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.