پاسخ اجمالی:
طبق قرائن متقن، مأمون قصد به شهادت رساندن امام رضا(ع) را داشت و علم به قصد شوم او نیازی به علم غیب نداشت. امام رضا(ع) نیز تا می توانست از خوردن انگور خود داری کرد و در نهایت مجبور به خوردن انگور مسموم شد؛ علم غیب یا علم حاصل از قرائن نیز در جایی که شخص مجبور باشد اثری ندارد. ضمن اینکه در اکثر موارد، امامان اهل بیت(ع) برای نجات خود از علم غیب استفاده نمیکردند؛ چرا که مشیت و اراده خداوند به جریان امور بر اساس نظام اسباب و مسبّبات طبیعی و علم عادی نوع بشر تعلق گرفته است.
پاسخ تفصیلی:
برخی با مطرح کردن مسائلی مانند علم غیب امام رضا(علیه السلام) به سمّی بودن انگور مأمون و لزوم اجتناب ایشان از این انگور، ادّعا کرده اند که ایشان انسان کاملی که از علم و حکمت برخوردار باشند نخواهد بود! چرا که اگر به سمّی بودن انگور مأمون علم داشت، لازم بود آن را قبول نکند و از خوردن آن و هلاکت خود اجتناب کند. اما با توجه به نکات ذیل پاسخ این سؤال روشن می شود:
1) طبق قرائن متقن، مأمون قصد به شهادت رساندن امام را داشت و علم به قصد شوم او نیازی به علم غیب نداشت:
مأمون بعد از خلاصی از دست برادرش امین و تثبیت حکومت خود و به خاطر غلبه بر نزاع های داخلی بنی عبّاس و قبولاندن خویش بر آنان، همه کسانی را که احتمال می داد مانع جلب نظر بنی عبّاس باشند، از میان برمی داشت چنان که قبل از امام رضا(علیه السلام)، وزیر خود فضل بن سهل را به قتل رساند. در مورد امام رضا(علیه السلام) نیز با توجه به نارضایتی مأمون از شرایط به وجود آمده از ولیعهدی آن حضرت(1) بسیار روشن بود که از دعوت ایشان به کاخ خود چه قصدی دارد. مأمون تصمیم داشت از خراسان به طرف بغداد برود، وقتی مطّلع شد که بغداد علیه او شوریده، به این نتیجه رسید که حضرت رضا(عليه السلام) را نمی تواند عزل کند و از طرف دیگر اگر بخواهد با اين وضع آشفته وارد بغداد شود بسيار مشکل خواهد بود؛ لذا برای اينکه زمينه رفتن به آنجا را فراهم کند و به بنی عباس بگويد کار تمام شد، حضرت را مسموم کرد.(2) ابن جوزی، یکی از مورخین اهل سنّت بی آنکه از مأمون نامی ببرد می گوید: «وقتی عباسيان ديدند خلافت از دست آنها [به واسطه ولایت عهدی امام رضا(علیه السلام)] خارج شد و به دست علويان افتاد امام رضا(عليه السلام) را مسموم کردند».(3)
با این توضیحات روشن می شود که مأمون جز با کشته شدن امام رضا(علیه السلام) راضی نمی شد؛ چه با انگور مسموم، چه با شمشیر و هر روش دیگری. امام رضا(علیه السلام) نیز به این قصد مأمون علم داشت؛ چه با علم غیب، چه با قرائن و شواهد.
2) امام رضا(ع) تا می توانست از خوردن انگور خود داری کرد و در نهایت مجبور به خوردن انگور مسموم شد؛ علم غیب یا علم حاصل از قرائن نیز در جایی که شخص مجبور باشد اثری ندارد:
اباصلت هروی در این باره می گويد: مأمون امام رضا(علیه السلام) را فراخواند و آن حضرت را مجبور کرد از انگور بخورد. او ابتدا از دانه های غیر سمی آن خوشه خورد. سپس مأمون به امام رضا(علیه السلام) گفت: از اين انگور ميل كنيد. حضرت فرمود: مرا معفو بداريد. مأمون گفت: مثل اينكه بر ما بد گمان شده اى! حتما بايد بخورى. حضرت خوشه را از وى گرفت و چند دانه از آن خورد و باقیمانده خوشه را به طرف مأمون پرتاب كرد و بلافاصله از جاى خود حركت نمود.(4)
وقتی از اباصلت پرسیدند: چطور ممکن است مامون اقدام به کشتن امام رضا(علیه السلام) کرده باشد؟! در پاسخ گفت: «وقتی امام رضا(علیه السلام) را برای خلافتش مانع دانست اقدام به مسموم کردن کرد».(5)
با این اوصاف امام رضا(علیه السلام) چاره ای جز خوردن انگور نداشت؛ زیرا مأمون تأکید داشت که امام(علیه السلام) حتما از انگور تعارفی او بخورد. لذا حتّی اگر علم به مسمومیّت انگور هم وجود داشته باشد، وقتی اجبار به خوردن آن وجود داشته باشد، دیگر علم غیب اثری ندارد. مأمون عزم خود را جزم کرده بود تا امام رضا(علیه السلام) را به شهادت برساند. بر اساس همین نقل های تاریخی است که شیعه اجماع دارد بر این مسأله که مأمون حضرت را مسموم کرد(6) و پس از آن نیز شش یا هفت برادر امام رضا(علیه السلام) را به اتهام خون خواهی حضرت به شهادت رساند.(7)
شاید کسی بگوید که بهتر بود امام برای خوردن انگور مسموم اقدام نمی کرد و خود مأمون با شمشیر و یا هر روش دیگری ایشان را به قتل می رساند؛ چرا که در این صورت شهادت ایشان مظلومانه بود! امّا باید توجّه داشت که خوردن انگور مسموم به نجات نزدیکتر است؛ چون امکان مداوا و بهبود در این وضعیّت وجود دارد؛ ولی تسلیم کردن خود برای قتل با شمشیر با وجود امکان نجات از سمّ، بی گمان نوعی خود کشی خواهد بود.
ضمن اینکه امام رضا(علیه السلام) اگر می خواست به صورت کامل از هلاکت نجات پیدا کند، راهش این بود که در برابر ظلم و ستم مأمون سکوت کند و ستايشگر ستمگران و خلفاى عبّاسى باشد. چیزی که هرگز با وظایف ایشان سازگاری نداشت. در حقیقت زندگى پيشوايان، زندگى انزوايى و گوشه گيرى نبود. آنان در متن اجتماع به تبليغ احكام، بيان عقايد و ديگر وظايف مى پرداختند و نتيجه قطعى اين نوع رفتارها شهادت و مسموميّتشان بود و آنها با اختيار كامل پذيراى اين مسموميت بودند و اين كار به خاطر پيشبرد مقاصد اسلام بود.(8)
3) مشیت الهی به جریان امور بر اساس نظام اسباب و مسببات تعلق گرفته و امامان اهل بیت(ع) برای نجات خود از علم غیب استفاده نمی کردند:
گرچه امامان معصوم(علیهم السلام) از علم غیب برخوردار بودند و می توانستند از همه اتّفاقاتی که برای آنها رخ می دهد، با خبر شوند؛ ولی موظّف نبودند طبق علم خود عمل کنند. بلکه در همه موارد - مگر اینکه مصلحت ایجاب کند - مطابق علم عادی بشری عمل می نمودند. همان گونه که خداوند می توانست در تمام برخوردهای بین کفر و توحید، پیامبران، امامان و اولیای الهی و رهروان راه حق را پیروز گرداند و کافران را مغلوب کند؛ ولی این کار را جز در موارد استثنایی انجام نداد. چرا که سنّت الهی بر این است که جریان امور دنیوی به طور عادی و طبیعی پیش رود؛ چنانکه در حدیثی از امام صادق(علیه السلام) می خوانیم: «أَبَى اللَّهُ أَنْ يُجْرِيَ الْأَشْيَاءَ إِلَّا بِأَسْبَابِهَا»(9)؛ (خداوند از جریان و تحقق اشیا جز از راه اسباب و علل ابا دارد). اگر غیر از این بود دنیا نمی توانست بستر آزمایشی برای بشر باشد.
به عنوان مثال، برای امام علی(علیه السلام) شب نوزدهم رمضان سال چهلم هجری بر اساس علم عادی بشری مانند سایر شب هاست. به همین جهت مثل هر شب به سمت مسجد حرکت میکند و علم غیبی که به اذن خداوند در مورد شهادت خود دارد، برای ایشان تکلیفی ایجاد نمی کند و مأمور است که بر اساس علم عادی عمل کند. همچنین امام حسین(علیه السلام) بر اساس علم عادی خود و در پی نامه های گوناگون شیعیان کوفه و اضطرار خروج از مدینه و بر حسب مساعد دیدن اوضاع عراق، به سمت کوفه حرکت می کنند؛ هر چند به علم امامت می دانند که این سفر به داستان کربلا منجر خواهد شد.
دلیل این نوع سلوک و رفتار می تواند امور و دلایل مختلفی باشد از جمله:
الف) عمل بر اساس علم غیب با حکمت بعثت انبیاء(علیهم السلام) و نصب ائمه(علیهم السلام) منافات دارد، زیرا در این صورت جنبه اسوه و الگو بودن خود را از دست خواهند داد.
ب) عمل بر اساس علم غیرعادی موجب اختلال در نظام عالم هستی است؛ زیرا مشیت و اراده خداوند به جریان امور بر اساس نظام اسباب و مسببات طبیعی و علم عادی نوع بشر تعلق گرفته است. به همین جهت پیامبر(صلی الله علیه وآله) و ائمه(علیهم السلام) برای نجات خویش از حوادث از علم غیب استفاده نمیکردند.(10)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.