پاسخ اجمالی:
1) تشبيه على(ع) به هارون از نظر مقامات است و این مقامات بعد از وفات پیامبر(ص) نیز برای ایشان ثابت است. 2) عمل بر خلاف نص روایت نبوی، دلالت آن را مخدوش نمی کند. 3) تعابیر حدیث منزلت جز علی(ع) برای هیچ یک از جانشینان پیامبر(ص) در مدینه صادر نشده است. 4) امام علی(ع) مانند هارون در مقابل انحراف ایستادگی کرد؛ اما وقتی در میان قوم ضعیف ماند به ناچار مصلحت را در صبر کردن دید. 5) علمای اهل سنت معترف اند که حديث منزلت در شأن ابوبکر جعلی است.
پاسخ تفصیلی:
یکی از بهترین احادیثی که درباره امام علی(علیه السلام) و در اثبات خلافت آن حضرت آمده و از حیث سند و دلالت در جایگاه بسیار بالایی قرار دارد «حدیث منزلت» است؛ این حدیث را شیعه و سنّی از حدود چهل تن از اصحاب دور و نزدیک پیامبر(صلی الله علیه وآله) نقل کرده اند.(1)
بر اساس این حدیث، پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در مورد امام علی(علیه السلام) فرمود: «امَا تَرْضى انْ تَكُونَ مِنّى بِمَنْزِلَةِ هارُونَ مِنْ مُوسى الّا انَّهُ لا نَبِىَّ بَعْدي»(2)؛ (آیا راضی نمی شوی به اینکه جایگاه تو نسبت به من مانند جایگاه هارون به موسی باشد، الّا اینکه بعد از من پیامبری نیست).
كلمه «منزلت» در این حدیث اسم جنس است و مفيد عموم است يعنى جميع منازلى كه هارون نسبت به موسى داشت، تو ای على نسبت به من دارى. وانگهى این منازل و مقامات به ما بعد هم اضافه شده و به قول اصوليين، مفرد مضاف يا اسم جنس مضاف، مفيد عموميت است. بنابراین در اینجا «همه منازل پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)» مورد قصد قرار می گیرد. دليل بر عموميت هم صحت استثنائی است كه در حديث آمده «الّا انَّهُ لا نَبِىَّ بَعْدي»؛ يعنى تنها منزلتى را كه تو ندارى اين است كه پس از من پيامبرى نيست.(3)
از طرفی در آیه 142 سوره أعراف حضرت موسی به خلافت هارون در میان قومش تصریح می کند: «وَ قالَ مُوسى لِأَخِيهِ هارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي»؛ (و موسى به برادرش هارون گفت جانشين من در ميان قوم من باش). با توجه به این آیه و بر اساس حدیث منزلت ثابت می شود که مراد پیامبر(صلّى اللَّه عليه و آله) از حديث منزلت نیز اثبات مرتبه خلافت براى جناب امير المؤمنين علی(عليه السّلام) است؛ زيرا كه تطبیق آیه «وَ قالَ مُوسى لِأَخِيهِ هارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي» به اين حديث ممكن نيست مگر به آنكه مراد از اين حديث اثبات خلافت باشد.(4)
با این توضیحات امور زير را از حديث مى توان استفاده كرد:
1. على(علیه السلام) بالاترين و افضل امت بعد از پيامبر(صلی الله علیه وآله) بود همان گونه كه هارون چنين مقامى را داشت.
2. على(علیه السلام) وزير پيامبر(صلی الله علیه وآله) و معاون خاص و پشتيبان او و شريك در برنامه رهبرى او بود؛ زيرا قرآن همه اين مناصب را براى هارون ثابت كرده است؛ آنجا كه در آيه 29 تا 32 سوره طه از زبان موسى مى گويد: «وَ اجْعَلْ لِي وَزِيراً مِنْ أَهْلِي* هارُونَ أَخِي* اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي* وَ أَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي»؛ (وزيرى از خاندانم براى من قرار ده* هارون برادرم را* نيروى مرا به او افزايش ده* و او را در برنامه من شريك ساز).
3. على(علیه السلام) علاوه بر برادرى عمومى اسلامى، مقام خاص اخوت و برادرى اختصاصى و معنوى پيامبر(صلی الله علیه وآله) را دارا بود.
4. على(علیه السلام) جانشين و خليفه پيامبر(صلی الله علیه وآله) بود و با وجود او هيچ كس ديگر چنين شايستگى را نداشت.(5)
با وجود دلالت واضح و روشن این حدیث باز هم بسیاری از مخالفان خلافت امام علی(علیه السلام) تلاش می کنند تا دلالت آن را زیر سؤال ببرند؛ اما با توجّه به ویژگی های ممتاز این حدیث از حیث دلالت در این زمینه راهی از پیش نبرده اند.
برخی از اشکالاتی که بر این حدیث گرفته اند عبارت است از:
1) هارون(علیه السلام) پیش از حضرت موسی(علیه السلام) وفات کرده است و این امر نشان می دهد که خلافت پس از وفات پیامبر(صلی الله علیه وآله) برای علی(علیه السلام) ثابت نخواهد بود.
پاسخ: رحلت حضرت هارون قبل از حضرت موسی(علیه السلام) منافاتی با جایگاه او ندارد زیرا روشن است که اگر حضرت هارون زنده می ماند وصی و جانشین حضرت موسی(علیه السلام) بود و بهترین شاهد بر این مطلب همین است که یوشع بن نون بعد از وفات حضرت موسی(علیه السلام) به مقام پیامبری رسید در حالی که جناب هارون در زمان حیات حضرت موسی(علیه السلام) و دوشادوش او پیامبر بود لذا جناب هارون که در زمان حضرت موسی نیز پیامبر بوده است اگر زنده می بود برای جانشینی حضرت موسی(علیه السلام) اولویت داشت.
ضمن اینکه وجود استثناء «الّا انَّهُ لا نَبِىَّ بَعْدي» در حدیث منزلت، به خوبى نشان مى دهد كه گفتار پيامبر(صلی الله علیه وآله) ناظر به زمان بعد از مرگ او نيز بوده است، منتها براى اينكه اشتباه نشود و كسانى على(علیه السلام) را به نبوت بعد از پيامبر(صلی الله علیه وآله) بر نگزينند مى فرمايد: «تو همه اين مقامها را دارى ولى بعد از من پيامبر نخواهى بود». بنابراين مفهوم كلام پيامبر(صلی الله علیه وآله) اين مى شود كه تو تمام مقامات هارون را دارى؛ نه تنها در حيات من بلکه بعد از وفات من هم اين مقامات ادامه خواهد يافت جز در مقام نبوت. به اين ترتيب روشن مى شود كه تشبيه على(علیه السلام) به هارون از نظر مقامات است نه از نظر مدّت ادامه اين مقامات. هارون نيز اگر زنده مى ماند مسلما هم مقام جانشينى موسى را داشت و هم مقام نبوت را.(6)
2) در واقعیت خليفه بعد از پيامبر اسلام ابوبکر بود.
پاسخ:هر آنچه در خارج اتفاق می افتد ضرورتا مشروع و معقول نمی باشد؛ زیرا انسانها مختار آفریده شده اند و می توانند طبق قرآن و سنت پیامبر(صلی الله علیه وآله) عمل کنند و یا بر خلاف آن دو مسیر دیگری را انتخاب کنند. اینکه ابوبکر از طریق توطئه و با بیعت گرفتن از مردم در زمانی که امام علی(علیه السلام) و برخی صحابه مشغول تغسیل و تدفین پیامبر(صلی الله علیه وآله) بودند به خلافت رسیده است به معنی لیاقت و شایستگی او برای این مقام نمی باشد. تمام مباحثی که در طول قرن هایی که از صدر اسلام تا کنون حول بحث خلافت صورت گرفته در مورد همین جریان می باشد و شیعه معتقد است که امام علی(علیه السلام) لایق این مقام بوده است و ایشان به نص پیامبر برای این مقام برگزیده شده است.
ضمن اینکه «عمل بر خلاف نص روایت نبوی، دلالت آن نص را مخدوش نمی کند»؛ غصب خلافت به معنی نادرستی روایت نبوی نیست؛ چرا که بسیاری از مسلمین در طول تاریخ اعمالی خلاف سنّت نبوی داشته اند. آیا عمل مسلمین بر خلاف سنت نبوی می تواند سنّت ایشان را بی اعتبار کند؟!
3)جانشيني پيامبر در مدينه به هنگام جنگها اختصاص به علي(علیه السلام) ندارد که اين جانشيني دليل خلافت آنها بعد از حيات پيامبر باشد.
پاسخ: ممکن است افراد دیگری هم به هنگام جنگها جانشین پیامبر در مدینه شده باشند، اما برای هیچ کدام از آنها چنین تعبیری از سوی پیامبر وجود ندارد و تنها کسی که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) او را به منزله هاورن نسبت موسی دانسته امام علی(علیه السلام) می باشد. در حقیقت این جانشینی که در زمان غیبت پیامبر در مدینه بر عهده امام علی(علیه السلام) قرار گرفت فرصتی برای معرفی ایشان برای خلافت بعد از رحلت پیامبر(صلی الله علیه وآله) بود و پیامبر(صلی الله علیه وآله) با این حديث همه منازل هارون نسبت به موسى را برای علی(علیه السلام) بیان نمودند. از جمله منازل هارون نسبت به موسى خلافت بود كه اين منزلت براى على(عليه السلام) نیز ثابت است.(7)
4) اگر علي(علیه السلام) در جانشيني شبيه هارون بود چرا مثل هارون با گمراهان مسلمين مبارزه نکرد و برعکس تسليم خلافت ابوبکر شد؟
پاسخ: اتفاقا این نکته ای که مخالفان خلافت امام علی(علیه السلام) به آن اعتراف کرده اند از اموری است که خود بر شباهت امام علی(علیه السلام) با هارون دلالت دارد؛ زیرا وقتی هارون در نبود موسی خلیفه شد، مردم فریب سامری را خورده و گوساله پرست شدند. در این شرایط کسی به یاری هارون نشتافت. هارون تلاش خود را برای مبارزه با گمراهان انجام داد؛ اما در میان قوم ضعیف ماند و به ناچار مصلحت را در صبر کردن دید.
امام علی(علیه السلام) نیز تمام تلاش خود را برای جلوگیری از انحراف مسلمین انجام داد و در منزل خود با برخی از بهترین صحابه پیامبر(صلی الله علیه وآله) برای جلوگیری از این انحراف جلساتی را برگزار کرد. بعد از اين جريان عمر به سراغ منزل على(عليه السلام) آمد و در آنجا طلحه و زبير و گروهى از مهاجران حضور داشتند، گفت: «وَ اللَّهِ لَنُحْرِقَنَّ عَلَيْكُمْ أَوْ لَتَخْرُجُنَّ الَى الْبَيْعَةِ»(8)؛ (به خدا سوگند اين خانه را با شما آتش مى زنيم يا بيرون آييد و بيعت كنيد)؛ لذا امام علی(علیه السلام) در نهایت در حال استضعاف مأمور به صبر گردید.
5) اينکه اين حديث در شان ابوبکر هم بيان شده است.
پاسخ:برخى افراد «حدیث منزلت» را تحریف کردند؛ یعنى به جاى امام على(علیه السلام) ابوبکر و عمر را گذاردند و با جعل حدیث آن دو را به منزله هارون نزد موسى دانستند.
البته این حدیث ساختگی در هیچ یک از صحاح و مسانید و سنن و سایر کتب مهم و معتبر اهل سنت نیامده است.
در یک مورد که این حدیث توسط «خطیب بغدادى» از «طاهرى» و او از «ابوالقاسم على بن حسین بن على بن زکریا»، و او از «ابوجعفر محمد بن جریر طبرى»، و او از «بشر بن دحیه»، و او از «قزعه بن سوید»، و او از «ابن ابى ملیکه» و او از «ابن عباس» نقل شده است(9)، از حیث سند ضعیف است؛ زیرا «قزعه بن سوید» مطابق راى «احمد بن حنبل» مضطرب الحدیث و مطابق نظر «ابن معین» ضعیف است. «ابى حاتم رازى» مى گوید: به او احتجاج نمى شود(10) و «ابن حجر» از «ابوداوود» و «نسایى» و «عنبرى» نقل کرده که او ضعیف است.(11) «بشر بن دحیه» و «على بن حسن شاعر» نیز متهم به جعل می باشند.(12)
ضمن اینکه برخی از علمای اهل سنت، از جمله: «ابن عدى»، «ابن جوزى»، «ذهبى» و «ابن حجر عسقلانى» بر جعلی بودن این روایت درباره ابوبکر تصریح کرده اند.(13)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.