پاسخ اجمالی:
عدلیه در هدفدار دانستن افعال الهى به دو دلیل تمسک کرده اند؛ دلیل نقلی: «اَفَحَسِبْتُمْ أَنّما خَلَقْناكُم عَبَثاً»، «ما خَلَقْتُ الجِنَّ وَ الاِنسَ اِلاّ لِيَعْبُدوُنِ»، «ماخَلَقْنا السَّماءَ وَ الاَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما باطِلاً». دلیل عقلی: اگر افعال خداوند بدون غرض باشد، عبث و كارى لغو است و اين قبيح است و كار قبيح از خداوند حکیم صادر نمى شود. با توجه به اینکه عارفان از خدا سود می برند حدیث «كُنْتُ كَنْزاً مَخْفِيّا» هم می تواند شاهد دیگر بر مدعای عدلیه باشد.
پاسخ تفصیلی:
ادلّه عدليه يعنى شيعه و معتزله در اعتقاد به «هدفدار بودن افعال الهى» و در ردّ اشاعره كه در درّه قياس و تشبيه گرفتار شده اند، و خالق را به مخلوق تشبيه كرده اند، دو دسته دليل نقلى(1) و عقلى است؛ امّا دلیل نقلى، در قرآن آياتى است كه مورد استشهاد آنها قرار گرفته و براى نمونه 3 آيه را ذكر مى كنيم:
1. «اَفَحَسِبْتُمْ أَنّما خَلَقْناكُم عَبَثاً وَ اَنّكُم اِليَنا لاتُرجَعون»(2)؛ (آيا چنين مى پنداريد كه ما شما را عبث آفريديم و فكر مى كنيد بازگشت شما به سوى ما نيست؟).
2. «ما خَلَقْتُ الجِنَّ وَ الاِنسَ اِلاّ لِيَعْبُدوُنِ»(3)؛ ([خداوند مى فرمايد:] جن و انس را خلق نكردم مگر براى اين كه مرا عبادت كنند).
3. «ماخَلَقْنا السَّماءَ وَ الاَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما باطِلاً ذلِكَ ظنُّ الّذينَ كَفَروُا»(4)؛ (ما آسمان و زمين و هرچه بين آنها است را باطل نيافريديم و بى هدف بودن عالم خلقت، گمان كافرين است). از اين سه آيه روشن شد كه خلقت خداوند از روى غرض و هدف بوده است.
اما دليل عقلى اين است كه اگر افعال خداوند بدون غرض باشد، عبث و كارى بى فايده و لغو است و اين قبيح است و [كارِ] قبيح از حكيمى چون خداوند صادر نمى شود.
و اما در جواب اشاعره كه گفتند: «غرض دار بودن افعال الهى موجب استكمال نقصى است» مى گوييم: اين درصورتى است كه غرض عايد به خداوند باشد، درحالى كه چنين نيست، بلكه نفع افعال او يا به بندگان برمى گردد يا به كل نظام وجود بازگشت مى كند.(5)
با اين توضيح روشن شد: افعال خداوند هدفدار است، و الا عبث و لغو بودن لازم مى آيد و بر حكيمى از مخلوقات قبيح است، چه رسد به خالق حكيم كه «تَعَالَى اللَّهُ عَنْ ذَلِكَ عُلُوّاً كَبِيراً»؛ (خداوند متعال دور از چنين پندارهاى باطلى است كه به او نسبت قبيح داده شود).
لازم است در ذيل اين بحث به حديث قدسى معروف «كُنْتُ كَنْزاً مَخْفِيّا» اشاره شود كه بعضى خيال مى كنند، اين حديث شاهدى براى اين مطلب است كه خداوند نفعى از خلقتش مى برد، ولى بعد از بررسى روشن خواهد شد كه يكى از ادلّه عدليه از سنت مى تواند همين حديث باشد: «كُنْتُ كَنْزاً مَخْفِيّاً فَاَجْبَبْتُ اَنْ اُعْرَفُ فَخَلَقْتُ الخَلْقَ لِكَى اُعْرَف»؛ ([خداوند مى فرمايد:] من كنز و گنج پنهانى بودم، و دوست داشتم كه شناخته شوم به همين جهت خلق كردم مخلوقات را تا شناخته شوم).
ظاهر اين حديث نشان مى دهد كه خداوند از هدف و غرض خلقت خود سود و فايده اى برده و آن شناخته شدن او است، ولى در جواب بايد گفت:
اولاً سند اين حديث ضعيف و مرسل است، يعنى در سلسله سند، ارسال حاصل شده و اين موجب ضعف و عدم اعتبار حديث است.
ثانياً اگر عده اى گنجى را بيابند نفع آن به گنج مى رسد يا به يابندگان آن؟ مسلّماً به يابندگان نفعى رسيده، در بحث ما هم عارفان الهى سود برده اند نه خداوندى كه به عنوان گنج پنهانى خود را معرفى مى كند، بله عارفان و يابندگان او سود مى برند، و سرمايه عظيمى مى اندوزند، و اى كاش ما هم در زمره اينان بوديم، و آرزوى قلبيمان و زمزمه لبانمان اين بود كه: «ما از تو، به غير تو نداريم تمنا».
اگر گفته شود در نهايت خداوند از شناخت خود لذت مى برد، و در منابع اسلامى اشاراتى هم هست، و بعضى آيات هم مى گويند: «خداوند خشنود مى شود»، و امثال اينگونه تعابير، جواب خواهيم داد كه: فلاسفه مى گويند رضايت خداوند به خاطر رفع نياز نمى باشد؛ زيرا نقصان و كمبودى ندارد تا زيادتى در او تصور شود، بلكه درك كمال داشتن، لذت او است و كمالى كه كمالات ما اشعه اى از اشعه هاى آن كمال وسيع و گسترده است. بله گاهى قرآن تعبيراتى دارد كه افراد نادان از آن، گمان نقص مى كنند درحالى كه خداوند گاهى از روى لطفش چنين تعابيرى بكار ميبرد. مثلاً در قرآن است كه: «مَنْ ذَا الَّذى يُقْرِضُ اللّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ»(6)؛ (چه كسى است كه به خداوند قرض نيكو دهد تا خداوند به او چندين برابر برگرداند؟) درحالى كه همه چيز حتى جان قرض دهنده از آن او است. اين كمال لطف او است كه مى گويد: آنچه را من خودم به شما دادم، به من قرض دهيد، آن هم قرض و وام ربوى كه براى غير خدا حرام است، چه مى گويد؟ پول از او و وام دادن از ما، آن هم با سود كلان.(7)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.