پاسخ اجمالی:
روایات «ائمه اثنا عشر» اشاره به مسأله خلافت و ولايت دارد و اين كه همه آنها از قريش هستند. تفسير اين احاديث در مكتب اهل بيت(ع) همان دوازده امام معصوم(ع) است؛ ولى تفسير آن براى پيروان مذاهب ديگر اسلامى به صورت يك مسأله بغرنج در آمده است. آنها تفسير روشنى بيان نكرده اند؛ زيرا عدد خلفاي نخستين كمتر از دوازده نفر است و پادشاهان بنى اميه و بنی عباس هم بيش از دوازده نفر و قریب به اتفاق آنها ظالم بوده اند.
پاسخ تفصیلی:
تعبيراتى كه در اين روايات آمده، متفاوت است، در بعضى تعبير به «اثنى عشر خليفه!»؛ (دوازده جانشين) شده و در بعضى «اثنى عشر اميراً» آمده و در بعضى سخن از ولايت و حكومت دوازده مرد است: «ما وَلاّهُمْ اِثْنى عَشَرَ رَجُلا» ولى غالباً تعبير به خليفه شده است، و در بعضى نيز تنها عدد «اثنى عشر كَعِدَّةِ نُقباءِ بَنى اِسْرائيلَ»؛ (دوازده نفر مانند رؤساى قبائل بنى اسرائيل) آمده و در بعضى نيز تعبير به دوازده قيم شده است.
ولى روشن است كه همه اينها از يك سو اشاره به مسأله خلافت و ولايت و حكومت است، و در نتيجه يكسان اند و از سوى ديگر در بعضى «لايَزْالُ هذَا الدّينُ عَزيزاً مَنيعاً»؛ (پيوسته اين دين قدرتمند و شكست ناپذير است ...) آمده و در بعضى «لايَزالُ اَمْرُ اُمَّتى صالِحاً»؛ (پيوسته كار امت من بر صلاح است اگر ...) و در بعضى «لايَزالُ اَمْرُ هذِهِ الاُمَةِ ظاهرِاً»؛ (پيوسته كار اين امت غالب و پيروز است ...) و در بعضى «ماضِياً»؛ (رو به راه است) و در بعضى «لا يَضُرُّهُمْ خَذَلَهُمْ»؛ (كسى نمى تواند به آنها زيان برساند و آنان را خوار كند) و تعبيرات ديگرى از اين قبيل كه باز همه اشاره به يك واقعيت دارد و آن صلاح امر امت و قدرت و پيروزى و نجات آنها است.
از سوى سوم در غالب اين روايات كه به طرق مختلف نقل شده جمله «كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْش»؛ (همه از قريشند) ديده مى شود، تنها در بعضى از روايات، مانند روايتى كه قندوزى حنفى در ينابيع الموده نقل كرده در ذيل همان روايت جابر بن سمره از كتاب مودة القربى نقل مى كند كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: «كُلُّهُمْ مِنْ بَنى هاشِمْ»(1)؛ (همه از بنى هاشم اند!).
در غالب اين احاديث آمده كه پيامبر(صلى الله عليه و آله) به هنگام بيان جمله اخير صداى خود را آهسته كرد و جمله فوق را مخفيانه گفت و اين به خوبى نشان مى دهد كه افرادى با بودن دوازده جانشين پيامبر(صلى الله عليه و آله) در بنى هاشم مخالف بودند تا آنجا كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) به طور مخفى اين را بيان فرمود!.
به هر حال تفسير اين حديث شريف كه در منابع معروف و دست اول آمده و همه علماى اسلام به آن معترفند، براى پيروان مكتب اهل بيت(عليهم السلام) روشن است، و آنها مفهوم آن را چيزى جز دوازده امام معصوم(عليه السلام) نمى دانند، ولى تفسير آن براى پيروان مذاهب ديگر اسلامى به صورت يك مسأله بغرنج و بسيار پيچيده و معضل در آمده است، به طورى كه با اطمينان و يقين مى توان گفت هيچ يك از آنان تفسير روشنى براى آن بيان نكرده اند؛ و دليل آن هم معلوم است: خلفاى نخستين چهار نفر بودند. حكّام بنى اميّه چهارده نفر بوده اند.(2) حكّام بنى عبّاس بالغ بر سى و هفت نفر و هیچ كدام از اينها بر «ائمه اثنى عشر» تطبيق نمى كند. همان گونه كه جمع و تفريق آنان نسبت به يكديگر نيز مشكلى را حل نخواهد كرد؛ مگر آنكه پيش خود بنشينيم و بعضى را به ميل خويش حذف كنيم و بعضى را بپذيريم، و با تكلف، عدد دوازده را زنده كنيم كه آن هم با هيچ منطقى سازگار نيست.
بهتر است در اينجا زمام سخن را به دست حافظ سليمان بن ابراهيم قندوزى حنفى بسپاريم؛ او در كتاب معروف ينابيع الموده مى گويد: «بعضى از محققين گفته اند احاديثى كه دلالت مى كند خلفاء بعد از پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) دوازده نفرند از طرق كثيره مشهوره نقل شده است و با گذشت زمان دانسته مى شود مقصود رسول خدا(صلى الله عليه وآله) از اين حديث، امامان دوازده گانه از اهل بيت و عترت او هستند؛ زيرا اين حديث را نمى توان بر خلفاى نخستين بعد از او تطبيق نمود چون عددشان كمتر از دوازده نفر مى باشد و نيز نمى توان آنرا منطبق بر پادشاهان بنى اميه دانست زيرا از يك سو بيش از دوازده نفرند، و از سوى ديگر همه آنها مرتكب ظلم و ستم هاى آشكارى شدند، جز عمر بن عبدالعزيز و از سوى سوم آنها از بنى هاشم نيستند (در حالى كه در بعضى از طرق حديث آمده آنها همه از بنى هاشم اند) اين روايت مخصوصاً با آهسته گفتن اين جمله از سوى پيامبر(صلى الله عليه وآله) سازگارتر است؛ زيرا گروهى از آنها خلافت بنى هاشم را دوست نداشتند و نيز نمى توان آنها را بر پادشاهان بنى عباس تطبيق كرد، چرا كه تعداد آنها از دوازده نفر بيشتر است و به علاوه هرگز رعايت آيه «قُل لا اَسُئَلُكُمْ عَلَيْهِ اَجْراً اِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى الْقُربى»(3) و همچنين رعایت حديث كساء را نكردند، بنابراين راهى جز اين نمى ماند كه اين حديث را بر امامان دوازده گانه اهل بيت پيامبر(صلى الله عليه وآله) و عترتش منطبق بدانيم؛ زيرا آنها آگاهترين مردم زمان خود و بزرگوارترين و باتقواترين آنها بودند و حسب و نسب آنها از همه برتر بود».(4)
دكتر محمد تيجانى سماوى كه نخست در زمره اهل سنت بوده و سپس تشيع را انتخاب كرده و در كتابى كه به عنوان دليل تشيع خود نگاشته و آن را به نام «لاَكُونَ مَعَ الصّادِقينَ» ناميده است، در چند جمله كوتاه و پر معنى در اين زمينه مى گويد: «اين احاديث (احاديث ائمه اثنى عشر) به هيچ وجه قابل تصحيح و تفسير نيست، جز هنگامى كه آن را به دوازده گانه اهل بيت(عليهم السلام) كه شيعه اماميه به آن معتقدند تفسير كنيم، بزرگان و پيشوايان اهل سنت بايد اين معما را حل كنند، زيرا عدد ائمه اثنى عشر كه روايت آن را در كتب صحاح خود نوشته اند تا امروز به صورت سؤال و معمائى باقى مانده است كه هيچ جوابى براى آن نيافته اند».(5)
عجب اينكه بعضى خواسته اند اين حديث شريف را تفسير كنند بى آنكه اعتقاد پيروان اهل بيت(عليهم السلام) را در اين زمينه بپذيرند و لذا گرفتار تكلفات شگفت آورى شده اند. از يك سو يزيد و مانند او را در زمره دوازده نفر شمرده اند كه اسلام به وسيله آنها سربلند و عزيز و قدرتمند شده! و از سوى ديگر تعدادى از خلفا را به ميل خود حذف كرده اند که به عقيده ما حداقل اگر سكوت مى كردند از اين توجيهات، آبرومندانه تر بود.
از همه شگفت انگيزتر تفسيرى بود كه در يكى از سفرهاى زيارت بيت الله الحرام از يكى از علماى مكه در مسجد الحرام شنيديم و آن اينكه: امامان دوازده گانه چهار نفرشان، همان خلفاء چهارگانه نخستين بودند و هشت نفر در زمانهاى آينده ظهور خواهند كرد! در حالى كه هر كس اين حديث را بخواند مى داند كه منظور وجود دوازده جانشين پى در پى است و تعبيرهايى هم چون «لايَزالُ هذا الدّينُ، مَنيعاً، عزيزاً» يا تعبير «لايَزالُ هذَا الدينُ قائِماً حَتّى تَقُومَ السّاعَةُ» به وضوح و با صراحت اين معنى را مى فهماند كه سلسله خلفاى دوازدهگانه پيامبر(صلى الله عليه وآله) تا پايان جهان تداوم خواهد يافت.
اين بحث را با حديثى از حافظ ابونعيم اصفهانى در كتاب حلية الاولياء پايان مى دهيم. او با سندش از ابن عباس نقل مى كند كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: «مَنْ سَرَّهُ اَنْ يَحْيى حَياتى وَ يَمُوت مَماتى، وَيسْكُنْ جَنَةُ عَدْن غَرَسَها رَبّى، فَلْيُوالِ عَليّاً مِنْ بَعْدى، وَلْيُوالِ وَليَّهُ وَلْيَقْتَدِ بِالاَئمَّةِ مِنْ بَعْدى فَاِنَّهُمْ عِتْرَتى»(6)؛ (كسى كه دوست دارد همانند من زندگى كند و همانند من بميرد و در جنات عدن كه پروردگارم درختان آن ها را نشانده است ساكن شود بعد از من على(عليه السلام) را دوست بدارد و هم چنين ولىّ او را به دوستى برگزيند و به امامانى كه بعد از منند اقتدا كند كه آنها عترت من هستند).(7)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.