پاسخ اجمالی:
«عقل» از «عقال» به معنای طنابی است که بر پای شتر می بندند تا حرکت نکند؛ و از آنجا که نیروی خرد، انسان را از کارهای ناهنجار باز می دارد این واژه بر آن اطلاق شده است. بعضی «عقل» را به معنی «حجر» و «منع» تفسیر کرده اند، و بعضی آن را به معنی «علم به صفات اشیاء از حسن و قبح و کمال و نقصان» می دانند. لکن به نظر مى رسد كه ريشه اصلى، همان منع و بازداشتن است.
پاسخ تفصیلی:
واژه «عقل» به صورت های مختلف در قرآن بکار رفته است، از جمله در آیه 242 سوره بقره می خوانیم: «كَذلِكَ يُبَيّنُ اللَّهُ لَكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ» ؛ (اين گونه خداوند آياتش را براى شما تعيين مى كند تا عقل خود را به كار گيريد و انديشه كنيد).
«عقل» به گفته «لسان العرب» و «مفردات راغب» در اصل از «عقال» به معنای طنابی است که بر پای شتر می بندند تا حرکت نکند؛ و از آنجا که نیروی خرد، انسان را از کارهای ناهنجار باز می دارد این واژه بر آن اطلاق شده است.
بعضی دیگر از کتب لغت مانند: «صحاح» عقل را به معنی «حجر» و «منع» تفسیر کرده اند، و بعضی مانند: «قاموس» به معنی «علم به صفات اشیاء از حسن و قبح و کمال و نقصان» و در «مجمع البحرین» در تفسیر عاقل می گوید: «او کسی است که می تواند نفس خویش را کنترل کند، و از هوی و هوس بازدارد».
به نظر مى رسد كه ريشه اصلى همان منع و باز داشتن است؛ و لذا هنگامى كه زبان كسى بند مى آيد عرب مى گويد: «اعتقل لسانه» و به ديه نيز «عقل» مى گويند چرا كه جلوى خونريزى بيشتر را مى گيرد، و «عقيله» به زنى گفته مى شود كه داراى عِفّت و حجاب و پاكدامنى است.
به گفته خليل بن احمد در كتاب «العين» عقل به قلعه و دژ نيز گفته مى شود؛ و همان گونه كه ملاحظه مى كنيم مفهوم منع و بازدارى در همه اين معانى نهفته است؛ پس ريشه اصلى همان منع است.(1)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.