پاسخ اجمالی:
حقيقت توبه، بازگشت از نافرمانى به سوى اطاعت است، كه ناشى از پشيمانى نسبت به اعمال گذشته مى باشد و لازمه اين پشيمانى، تصميم بر ترك آن در آينده و همچنين جبران مافات است. خداوند در آيه 160 سوره بقره مى فرمايد: «مگر كسانى كه توبه كنند و اصلاح نمايند و آنچه را كتمان كرده بودند آشكار سازند كه من توبه آنها را مى پذيريم، و من توّاب رحيم هستم». رسول خدا(ص) می فرماید: «علامت انسان توبه كار چهار چيز است: نخست خير خواهى براى [آيين و بندگان] خدا، و ترك باطل و ملازمت حق و تلاش فراوان براى انجام كار خير».
پاسخ تفصیلی:
حقيقت توبه، بازگشت از نافرمانى خدا به سوى اطاعت است، كه ناشى از پشيمانى و ندامت نسبت به اعمال گذشته مى باشد و لازمه اين پشيمانى و علم به اين كه گناه حائل ميان او و محبوب واقعى مى گردد، تصميم بر ترك آن در آينده و همچنين جبران مافات است؛ يعنى، تا آنجا كه در توان دارد، آثار سوء گناهان گذشته را از درون و برون وجود خويش برچيند، و اگر حقوق از دست رفته اى است و قابل جبران است، جبران نمايد. به همين دليل، در قرآن مجيد در آيات بسيارى اين معنى تكرار شده است كه توبه را با اصلاح و جبران همراه ساخته.
1 ـ در آيه 160 سوره بقره بعد از اشاره به گناه بزرگ كتمان آيات الهى و مجازات سخت آنها مى فرمايد: «اِلاَّ الَّذينَ تابُوا وَ اَصْلَحُوا وَ بَيَّنُوا فَاُولئِكَ اَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَ اَنَا التَّوّابُ الرَّحيمُ»؛ (مگر كسانى كه توبه كنند و اصلاح نمايند و آنچه را كتمان كرده بودند آشكار سازند كه من توبه آنها را مى پذيريم، و من توّاب رحيم هستم.)
2 ـ و در آيه 89 سوره آل عمران بعد از اشاره به مسأله ارتداد (كافر شدن بعد از ايمان) و مجازات سخت آنها مى افزايد: «اِلاَّ الَّذِينَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ اَصْلَحُوا فَاِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ»؛ (مگر كسانى كه پس از آن توبه كنند و اصلاح نمايند (و در مقام جبران بر آيند) زيرا خداوند آمرزنده و بخشنده است).
3 ـ و درآيه 146 سوره نساء، بعداز ذكرمنافقان و سرنوشت شوم آنها مى فرمايد : «اِلاَّ الَّذِينَ تابُوا وَاَصْلَحُوا وَ اعْتَصَمُوا بِاللّهِ وَ اَخْلَصُوا دِيْنَهُم لِلّهِ»؛ (مگر آنها كه توبه كنند و جبران و اصلاح نمايند و به ذيل عنايت الهى چنگ زنند و دين خود را براى خدا خالص نمايند).
4ـ در آيه 5 سوره نور بعد از ذكر مجازات شديد قذف (وارد كردن اتّهام زنا و مانند آن به ديگرى) و مجازات شديد آنها در دنيا و آخرت، مى افزايد: «اِلاَّ الَّذِينَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ اَصْلَحُوا فَاِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رحيمٌ»؛ (مگر كسانى كه بعد از آن توبه كنند و جبران نمايند كه خداوند (آنها را) مى بخشد زيرا خداوند آمرزنده و مهربان است).
5 ـ و سرانجام به صورت يك قانون كلّى در همه گناهان، در آيه 119 سوره نحل مى خوانيم: «ثُمَّ اِنَّ رَبَّكَ للَّذينَ عَمِلُوا السُّوءَ بِجَهالَة ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ اَصْلَحُوا اِنَّ رَبَّكَ مِنْ بَعْدِها لغَفُورٌ رحيمٌ»؛ (امّا پروردگارت نسبت به آنها كه از روى جهالت بدى كرده اند و سپس توبه نموده و در مقام جبران بر آمده اند خداوند بعد از آن آمرزنده و مهربان است).
6 ـ شبيه همين معنى در آيه 82 سوره طه نيز آمده است آن جا كه مى فرمايد: «وَ اَنّى لَغَفّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَ اهْتَدَى»؛ (من هر كه را توبه كند و ايمان آورد و عمل صالح انجام دهد و سپس هدايت شود مى آمرزم و مى بخشم).
در اين جا علاوه بر مسأله باز گشت و عمل صالح (يعنى جبران گذشته) كه دو ركن اساسى توبه است، به مسأله ايمان و هدايت نيز اشاره شده است.
در واقع گناه نور ايمان را كم مى كند و انسان را از طريق هدايت منحرف مى سازد؛ به همين دليل، بايد بعد از توبه تجديد ايمان كند و به راه هدايت باز گردد.
7 ـ باز شبيه همين معنى در آيه 54 سوره انعام نيز آمده كه مى فرمايد: «اَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْكُمْ سُوءً بِجَهالَة ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ اَصْلَحَ فَانَّهُ غُفُورٌ رَحيمٌ»؛ (هر كس از شما كار بدى از روى نادانى كند سپس توبه و اصلاح [و جبران] نمايد (مشمول رحمت خدا مى شود چرا كه ) او آمرزنده مهربان است).
از مجموع آيات فوق، منطق قرآن در مسأله توبه كاملاً آشكار مى شود، كه توبه حقيقى تنها به گفتن استغفار و حتّى ندامت از گذشته و تصميم بر ترك در آينده نيست، بلكه افزون بر اين بايد كوتاهى هايى كه در گذشته رخ داده و مفاسدى كه در روح و جان انسان به وجود آمده و آثار سوئى كه گناه در جامعه گذارده تا آن جا كه امكان دارد جبران گردد و شستشوى كامل حاصل شود، اين است توبه حقيقى از گناه نه تنها گفتن استغفراللّه!
نكته ديگرى كه در اينجا شايان توجّه است اين است كه كلمه اصلاح بعد از ذكر توبه در آيات بالا مانند بسيارى از تعبيرات قرآن مفهوم جامع و گسترده اى دارد كه هرگونه جبران مافات را شامل مى شود، از جمله:
1 ـ شخص توبه كار بايد حقوقى را كه از مردم پايمال كرده است به آنها باز گرداند؛ اگر در حيات هستند به خودشان، و اگر از دنيا رفته اند به وارثان آنها برساند.
2 ـ اگر حيثيّت كسى را به خاطر غيبت كردن يا اهانت لكّه دار كرده باشد بايد از او حليّت بطلبد، و اگر از دنيا رفته است به تلافى حيثيّت بر باد رفته، كار خير براى او انجام دهد تا روح او راضى گردد.
3 ـ اگر عباداتى از او فوت شد، قضا نمايد. و اگر كفّاره دارد (مانند ترك روزه عمداً و شكستن عهد و نذر) كفّاره آن را بدهد.
4 ـ با توجّه به اين كه گناه قلب را تاريك مى سازد، بايد آنقدر اطاعت و بندگى كند تا ظلمت دل را با نور اطاعت برطرف سازد.
جامعترين سخن درباره تفسير معنى اصلاح همان چيزى است كه در كلمات قصار اميرمؤمنان على(عليه السلام) در نهج البلاغه در شرح استغفار به معنى جامع و كامل آمده است.
كسى در محضر آن حضرت گفت: «أَسْتَغْفِرُ اللّهَ»؛ گويى امام از طرز سخن او و يا سوابق و لواحق اعمالش مى دانست كه اين استغفار جنبه صورى دارد و نه واقعى، به همين جهت از اين استغفار بر آشفت و فرمود:
«ثَكِلَتْكَ اُمُّكَ اَتَدْرى مَا الاَْسْتِغْفارُ؟ اَلاَْسْتِغْفارُ درَجَةُ الْعِلِّيِّيْنَ»؛ (مادرت بر عزاى تو بگريد، آيا مى دانى استغفار چيست؟ استغفار مقام بلند مرتبگان است!)
سپس افزود: «وَهُوَ اِسمٌ واقِعٌ عَلى سِتَّةِ مَعان»؛ (استغفار يك كلمه است امّا شش معنى [و مرحله] دارد).
«اَوَّلُها اَلنَّدَمُ عَلى ما مَضى»؛ (نخست، پشيمانى از گذشته است).
«وَالثَّانى اَلْعَزْمُ عَلَى تَرْكِ الْعَودِ اِلَيْهِ اَبَداً»؛ (دوم، تصميم بر ترك آن براى هميشه است).
«وَ الثّالِثُ اَنْ تُوءَدِّىَ اِلَى الْمَخْلُوقينَ حُقُوقَهُمْ حَتّى تَلْقَى اللّهَ اَمْلَسَ لَيْسَ عَلَيْكَ تَبِعَةٌ»؛ (سوم اين كه حقوقى را كه از مردم ضايع كرده اى به آنها باز گردانى، به گونه اى كه هنگام ملاقات پروردگار حقّ كسى بر تو نباشد).
«وَ الرّابِعُ اَنْ تَعْمِدَ اِلَى كُلِّ فَرِيْضَة عَلَيْكَ ضَيَّعْتَها فَتُؤَدِّىَ حَقَّها»؛ (چهارم اين كه هر واجبى كه از تو فوت شده حقّ آن را به جا آورى و قضايا كفّاره آن را انجام دهى).
«وَ الْخامِسُ اَنْ تَعْمِدَ اِلَى اللَّحْمِ الذَّى نَبَتَ عَلَى السُّحْتِ فَتُذِيْبَهُ بِالاَْحْزانِ حَتّى تُلْصِقَ الْجِلْدَ بِالْعَظْمِ وَيَنْشَأَ بَيْنَهُما لَحْمٌ جَدِيدٌ»؛ (پنجم اين كه گوشتهايى كه به واسطه حرام براندامت روئيده، با اندوه برگناه آب كنى، تا چيزى از آن باقى نماند، و گوشت تازه به جاى آن برويد).
«وَالسّادِسُ اَنْ تُذِيقَ الْجِسْمَ اَلَم الَطّاعَةِ كَما أذَقْتَهُ حَلاوَةَ الْمَعْصِيَةِ فَعِنْدَ ذلِكَ تَقُولُ اَسْتَغْفِرُ اللّهَ»؛ (ششم آن كه به همان اندازه كه لذّت و شيرينى گناه را چشيده اى درد و رنج طاعت را نيز بچشى، و پس از طىّ اين مراحل بگو استغفر اللّه!) (1)
همين معنى در روايت ديگرى از كميل بن زياد از اميرمؤمنان على(عليه السلام) نقل شده است كه عرضه مى دارد: «يا اَمِيرَالْمُؤمِنيْنَ اَلْعَبْدُ يُصيبُ الذَّنْبَ فَيَسْتَغْفِرُاللّهَ مِنْهُ فَما حَدُّ الاِْسْتِغْفارِ؟»؛ (اى اميرمؤمنان! انسان گناهى مى كند واز آن استغفار مى نمايد، حدّ استغفار چيست؟).
امام فرمود: «يَا بْنَ زِياد، اَلتَّوبَةُ»؛ (اى كميل بن زياد! حدّ آن توبه است).
كميل مى گويد: «قُلْتُ بَسْ»؛ (2) (گفتم: همين كافى است!)
«قالَ: لا»؛ (فرمود: نه)
«قُلْتُ فَكَيْفَ؟»؛ (عرض كردم پس چگونه است؟)
«قالَ اِنَّ الْعَبْدَ اَذا اَصابَ دَنْباً يَقُولُ اَسْتَغْفِرُ اللّهَ بِالتَّحريكِ»؛ (فرمود: هنگامى كه انسان گناهى مرتكب مى شود، استغفار را به عنوان سرآغاز حركتى بر زبان جارى كند).
«قُلْتُ وَ ماالتَّحريكُ»؛ (عرض كردم منظور از حركت چيست؟)
«قالَ: اَلشَّفَتانُ وَ اللِّسانُ يُرِيْدُ اَنْ يُتْبِعَ ذلِكَ بِالْحَقيقَةِ»؛ (فرمود: لبها و زبان به گردش در مى آيد و مقصودش اين است كه آن را با حقيقت هماهنگ سازد).
«قُلْتُ وَمَا الْحَقيقَةُ؟»؛ (عرض كردم حقيقت چيست؟)
«قالَ تَصْديقٌ فِى الْقَلْبِ، وَ اِضْمارٌ اَنْ لايَعُودَ اِلَى الذَّنْبِ الذَّى اسْتَغْفَرَ مِنْهُ»؛ (فرمود: منظور تصديقى است كه در دل (نسبت به قبح و زشتى گناه) حاصل شود و تصميم بگيرد كه هرگز به گناهى كه از آن استغفار كرده است باز گشت نكند).
كميل مى گويد عرض كردم: «فَاِذا فَعَلَ ذلِكَ فَاِنَّهُ مِنَ الْمُستَغْفِرينَ»؛ (هنگامى اين كار را انجام دهد در زمره توبه كنندگان است؟).
«قالَ: لا»؛ (امام فرمود: نه)
كميل مى گويد گفتم: «فَكَيْفَ ذاكَ»؛ (پس توبه حقيقى چگونه است؟)
امام فرمود: «لاَِنَّكَ لَمْ تَبْلُغْ اِلَى الاَْصْلِ بَعْدَهُ»؛ (اين به خاطر آن است كه تو هنوز به اساس و ريشه توبه نرسيده اى!)
كميل عرض مى كند: «فَاَصْلُ الاِْسْتِغْفارِ ما هُوَ؟»؛ (پس اصل استغفار، چيست؟)
امام فرمود: «اَلرُّجُوعُ اِلَى التَّوبَةِ مِنَ الذَّنْبِ الَّذى اِسْتَغْفَرْتَ مِنْهُ وَ هِىَ اَوَّلُ دَرَجَةِ الْعابِدِيْنَ»؛ (بازگشت به توبه از گناهى كه استغفار از آن كردى، و اين نخستين درجه عابدان است).
سپس امام افزود: «وَ تَرْكُ الذَّنْبِ وَ الاِْسْتِغْفارُ اِسْمٌ واقِعٌ لِمَعان سِتُّ»؛ (ترك گناه و استغفار اسمى است كه شش معنى و مرحله دارد).
سپس همان مراحل ششگانه اى را كه در كلمات قصار نهج البلاغه آمده بود، با كمى تفاوت بيان فرمود. (3)
ممكن است گفته شود: اگر توبه اين است كه اميرمؤمنان على(عليه السلام) در اين حديث بيان فرموده، كمتر توبه كارى مى توان پيدا كرد.
ولى بايد توجّه داشت كه بعضى از شرايط شش گانه بالا شرط توبه كامل است، مانند شرط پنجم و ششم، امّا چهار شرط ديگر، جزء شرايط واجب و لازم است. و به تعبير بعضى از محققّان، قسمت اوّل و دوم از اركان توبه است،و قسمت سوم و چهارم از شرايط لازم، و قسمت پنجم و ششم از شرايط كمال است. (4)
در حديث ديگرى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم كه فرمود: «اَمَّا عَلامَةُ التّائِبِ فَاَرْبَعَةٌ: النَّصيحَةُ لِلّهِ فى عَمَلِهِ، وَ تَركُ الْباطِلِ، وَلُزُومِ الْحَقِّ، وَ الْحِرصُ عَلَى الْخَيْرِ»؛ (علامت انسان توبه كار چهار چيز است: نخست خير خواهى براى [آيين و بندگان] خدا، و ترك باطل و ملازمت حق و تلاش فراوان براى انجام كار خير). (5)
اين نكته نيز قابل توجّه است كه اگر گناه او عملى بوده كه سبب گمراهى ديگران شده مانند تبليغات سوء؛ بدعتگذارى در دين خدا، خواه از طريق بيان و سخن باشد يا از طريق كتابت و نوشته ها اصلاح و جبران آن در صورتى حاصل مى شود كه تمام افرادى را كه به خاطر عمل او به انحراف كشيده شده اند تا آنجا كه در توان و قدرت دارد باز گرداند، در غير اين صورت توبه او پذيرفته نيست.
و از اين جا روشن مى شود كه تحريف كنندگان آيات الهى و بدعتگذاران و تمام كسانى كه مايه گمراهى مردم مى شوند، تا چه حد توبه آنها سخت و سنگين است.
اين صحيح نيست كه يك نفر در ملأ عام يا از طريق مطبوعات و وسائل ارتباط جمعى و نوشتن كتابها و مقالات مردم را به گمراهى بكشاند، و بعد در خانه خلوت بنشنيد و از پيشگاه خدا تقاضاى عفو نمايد، به يقين چنين توبه اى هرگز مقبول نيست!
همچنين كسانى كه در حضور جمعيّت و ملأ عام، افرادى را به دروغگويى و بى عفّتى و امثال اين امور متّهم مى سازند،و بعد خصوصى نزد طرف مى آيند و حليّت مى طلبند، يا در غياب آنها در خانه خلوت توبه مى كنند، بى شك توبه آنها نيز قبول نيست، مگر اين كه طرف آنها را ببخشد، يا در ملأ عام سخنان خود را باز پس بگيرند.
به همين دليل، در روايات متعدّدى مى خوانيم افرادى كه تهمت به مردم مى زنند، و نسبتهاى ناروا به اشخاص مى دهند، بعد از اجراى حدّ شرعى، در صورتى توبه آنها قبول مى شود كه سخنان خود را باز پس گرفته، و خود را تكذيب كند. در حديث معتبرى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم كه از حضرتش سؤال كردند: آيا كسى كه حدّ الهى بر او جارى شد اگر توبه كند شهادتش مقبول است؟ فرمود: «اِذا تابَ وَ تَوبَتُهُ اَنْ يَرْجعَ مِمّا قالَ وَ يُكَذِّبَ نَفْسَهُ عِنْدَ الاِْمامِ وَ عِنْدَ الْمُسْلِمينَ، فَاِذا فَعَلَ فَاِنَّ عَلَى الاِْمامِ اَنْ يَقْبَلَ شَهادَتَهُ بَعْدَ ذَلِكَ»؛ (آرى هنگامى كه توبه كند و توبه اش به اين است كه از آنچه گفته باز گردد، و نزد امام و نزد مسلمين حاضر شود و سخنان خود را تكذيب كند، هنگامى كه چنين كند بر امام لازم است كه شهادت او را بپذيرد و توبه اش قبول است). (6)
در حديث ديگرى مى خوانيم: «اَوْحَى اللّهُ عَزَّوَجَلَّ اِلى نَبِىٍّ مِنْ الاَْنبِياءِ قُلْ لِفُلانِ وَعِزَّتِى لَوْ دَعَوْتَنى حَتّى تَنْقَطِعَ اَوْصالُكَ، ما اَسْتَجِيبُ لَكَ، حَتّى تَرُدَّ مَنْ ماتَ اِلى مادَعَوْتَهُ اِلَيْهِ فَيَرْجِعَ عَنْهُ»؛ (خداوند به يكى از پيامبران وحى فرستاد كه به فلان شخص بگو به عزّتم سوگند اگر آن قدر مرا بخوانى كه بندهاى تو از هم جدا شود، دعوت دعاى تو را اجابت نمى كنم ( و توبه ات را نمى پذيرم)، تا كسانى را كه به خاطر دعوت تو منحرف شده اند و از دنيا رفته اند زنده كنى و از راه خطا باز گردند!) (7)
اين حديث بخوبى نشان مى دهد كه مسأله اصلاح و جبران تا چه حد گسترده است و بدون آن توبه بيشتر جنبه صورى يا مقطعى خواهد داشت.
آخرين سخنى كه در اين جا لازم به ذكر است اين است كه كسانى كه در برابر انبوه گناهان تنها به ذكر استغفار قناعت مى كنند، بى آن كه اركان و شرايط آن را تحصيل نمايند گويى خود را به سخريّه مى كشند و يا توبه و استغفار را استهزا مى نمايند.
به همين دليل، در روايتى از امام باقر(عليه السلام) مى خوانيم كه فرمود: «اَلتّائِبُ مِنَ الذَّنْبِ كَمَنْ لاذَنْبَ لَهُ، وَ الْمُقيمُ عَلَى الذَّنْبِ وَ هُوَ مُسْتَغْفِرٌ مِنْهُ كَالْمُسْتَهْزِءُ»؛ (كسى كه از گناه خويش توبه [كامل و جامع الشّرايط] كند، مانند كسى است كه گناهى از او سر نزده، امّا كسى كه گناه را ادامه مى دهد در حالى كه از آن استغفار مى كند، مانند كسى است كه استهزاء مى نمايد). (8) ،(9)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.