پاسخ اجمالی:
دستـورهاى الهى در واجبـات و محـرمات منحصر نمى شود، بلکـه مواردی وجود دارد که در عین اینکه ترک و انجام آن، کیفر و مؤاخذه اى همراه ندارد، ولى گاهى شرایط به گونه اى مى شود که ترک آن شایسته است، و مرتکب آن در اصطلاح شرع «تارک اولى» شمرده مى شود؛ چنین اعمالى در منطق عرفان، جرم و گناهى محسوب مى شود، که استغفار و انابه لازم دارد.
پاسخ تفصیلی:
قرآن در مواردى به پیامبر دستور مى دهد که از خدا طلب مغفرت نماید و در برخى از موارد کلمه ى «ذنب» را نیز بر آن اضافه مى کند مثلاً در سوره ى نساء آیه ى 106 مى فرماید: «وَ اسْتَغْفِرِ اللّهَ إِنَّ اللّهَ کانَ غَفُوراً رَحِیماً»؛ (از خدا مغفرت بخواه، خدا بخشاینده و رحیم است).
و در سوره ى غافر آیه 55 مى فرماید: «...وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ وَ سَبِّح بِحَمْدِ رَبِّکَ بِالعَشیّ وَ الإِبکار»؛ (براى گناهت طلب مغفرت نما، و خدا را عصرگاهان و صبحگاهان با ثناى او، تنزیه کن).
و در سوره ى محمّد(صلى الله علیه وآله) آیه 19 فرمان مى دهد که هم برخود و هم بر افراد با ایمان طلب آمرزش کند آنجا که مى فرماید: «فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا اِلهَ إِلاّ اللّهُ وَ اسْتَغْفِر لِذَنْبِکَ وَ لِلْمُؤْمِنینَ وَ المُؤمِنات وَ اللّه یعَلَمُ مُتَقَلَّبَکُمْ وَ مَثْویکُمْ»
؛ (بدان خدایى جز او نیست و بر گناهت و افراد با ایمان از مرد و زن طلب مغفرت بنما خدا از کارها و حرکات و سکنات شما آگاه است).
در سوره ى نصر آیه 3 مى فرماید: «وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کانَ تَوّاباً»؛ (از او طلب مغفرت نما او توبه پذیر است).
اکنون سؤال مى شود چگونه درخواست طلب مغفرت با عصمت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) منافات ندارد؟
جواب: آگاهى از مفاد این آیات با شناخت مسئولیت هاى پیامبران و این که شخصیت هاى بزرگ، مسئولیت هاى خطیرترى دارند و چه بسا ممکن است عملى از نظر خرد، در محیطى جرم و گناه شمرده شود، در حالى که همان عمل نسبت به محیط دیگر داراى چنین حالتى نباشد. کاملاً امکان پذیر است.
براى توضیح یادآور مى شویم:
دستـورهاى الهى در واجبـات و محـرمات منحصر نمى شود، بلکـه در کنـار واجبات، مستحبات، و در کنار محرمات، مکروهات نیز وجود دارد، واجب شرعى چیزى است که باید انجام شود و ترک آن موجب مؤاخذه و عقاب است، و حرام شرعى چیزى است که باید ترک شود و انجام آن موجب عذاب است.
امّا مستحبات و مکروهات در عین اینکه ترک و انجام آن، کیفر و مؤاخذه اى همراه ندارد، ولى گاهى شرایط به گونه اى مى شود که عقل و خرد آن را فرض و لازم مى شمارد. البته این سخن نه به این معنى است که مستحب، واجب و یا مکروه، حرام شرعى مى گردند ـ زیرا حدود و احکام الهى هیچ گاه تغییر نمى پذیرند ـ بلکه هدف این است که عقل و خرد، با توجه به آن شرایط، انجام مندوب و ترک مکروه را لازم و ضرورى مى داند و آن را در نزد خود یک نوع واجب قلمداد مى نماید و اگر شخصى در آن شرایط به نداى خرد گوش ندهد، در اصطلاح شرع «تارک اولى» و در نزد خرد، مذنب و گنهکار شمرده مى شود؛ درست است که انجام دادن مستحبات و ترک مکروهات، مایه ى جمال و آرایش رفتار و کردار است، و مخالفت با آنها پى آمدى در بر ندارد، ولى گاهى خرد با توجه به یک رشته ى شرایط از قبیل علم و آگاهى بیشتر به مقام آمر و فرمانده و داشتن مسئولیت هاى خطیرتر، عمل به آنها را بسان عمل به فرایض و ترک محرمات، لازم مى شمارد و در صورت مخالفت، خود را ملزم به اظهار پوزش و طلب غفران مى داند.
براى روشن شدن این حقیقت ـ که چه بسا رفتارى در محیط و شرایطى خاص، کار خوب و یا لااقل بى عیب تلقى مى گردد ولى همان کار در شرایط دیگرى عیب و مذموم شمرده مى شودـ دو مثال مى آوریم:
1. زندگى یک انسان بیابانى را در نظر بگیرید که از آداب معاشرت فقط یک سرى آداب بسیط و ضرورى را مى داند، چنین افرادى به حکم دور بودن از تمدن و سواد اعظم، از آداب و رسوم انسانى دور مى باشند و به خاطر همین دورى از تمدن نمى توان انتظار داشت که آداب و رسوم انسانى را کاملاً رعایت کند، در حالى که از یک انسان شهرنشین و بزرگ شده در جامعه بزرگ ، انتظار دیگرى است اگر او در رفتار و کردار خود، ظرافت هاى اخلاقى را رعایت نکند، کاملاً توبیخ مى شود و مورد نکوهش قرار مى گیرد.
در میان شهر نشینان، انتظار از یک فرد درس خوانده و تحصیل کرده، غیر از انتظار از افرادى عادى و معمولى است. بنابراین کارهایى که افراد عادى انجام مى دهند، اگر یک فرد فوق العاده آن را انجام داد، قبیح و زشت شمرده مى شود و لذا در محیط هاى نظامى، یک لحظه تأخیر، یک سخن خشن، یک حرکت نابجا، یک نگاه نامحسوس به چپ و راست، خطا و گناه شمرده مى شود و انضباط نظامى ایجاب مى کند که فرد با تمام این ظرایف و دقایق آشنا گردد و به آن عمل کند.
بنابراین هرچه مقام بزرگتر، و مسئولیت ها بیشتر باشد، تکالیف افزایش یافته و الزامات بیشتر مى شود.
2.حال عاشق دل بسته اى را در نظر بگیرید که با تمام ذرات وجود خود، وابسته به معشوق است، ولى غفلت او از مورد علاقه هرچه هم کم باشد ـ حتى اگر در آن لحظه به کارهاى ضرورى خود برسد ـ جرم و گناه شمرده مى شود، زیرا ارزش عشق، به استمرار توجه، بستگى دارد و غفلت از او و توجه به غیر، از ارزش آن مى کاهد؛ و اگر چنین کرد، براى جبران، باید راه توبه را در پیش گیرد.
بنابراین اشتغال به کارهاى ضرورى از خوردن و آشامیدن، هرچند، ذاتاً مطلوب و بدون اشکال است، ولى آنگاه که موجب انقطاع از معشوق و اشتغال به غیر او مى شود، در قاموس عشق، ذنب و گناه است! و لذا افراد عاشق و یا مصیبت زده از اکل و شرب، اعراض نموده و به مقدار ضرورى که حافظ رمق آنان باشد اکتفا مى کنند.
با توجه به این مثال ها مى توان هدف از «استغفارها» را به دست آورد و مصداق «ذنب» راـ که به معناى گناه است ـ تحدید کرد.
پیامبر گرامى>(صلى الله علیه وآله) به حکم آیات عصمت، از هر نوع مخالفت با قوانین الهى مصون و محفوظ مى باشد و هرگز واجبى را ترک نمى کند، و یا حرامى را مرتکب نمى شود، و وظایف عرفانى و اخلاقى او هم در دو بخش (عمل به واجبات و ترک محرمات) خلاصه نمى گردد و مقتضاى عرفان و معرفت او نسبت به مقام ربوبى ایجاب مى کند که در وجود او لحظه اى انقطاع رخ ندهد و شایسته تر را بر شایسته مقدّم بدارد، و آداب و شئون مقام ربوبى را به نحو اکمل رعایت کند، هرگاه او به مقتضاى طبع بشرى در موردى موفق به رعایت این وظایف عرفانى نشد، و شایسته را بر شایسته تر، مقدّم داشت و لحظه اى به غیر مقام ربوبى پرداخت، و در او نوعى انقطاع رخ داد، یک چنین اعمالى در این شرایط در منطق عرفان، جرم و گناهى محسوب مى شود، که استغفار و، انابه لازم دارد، هرچند در منطق شرع، و با توجه به موازین کتاب و سنّت، جرم و گناه نیست.
هرگاه شأن نزول برخى از این آیات و یا قراینى که در اطراف آنها وجود دارد، مورد دقّت قرار گیرد، روشن مى گردد که استغفار به خاطر یکى از این امور بوده که عرفان و معرفت فوق العاده نبوى ایجاب مى کرد که او کار را به صورت دیگرى انجام دهد. این همان است که در اصطلاح مفسّران به آن «ترک اولى» مى گویند.
اگر پیامبر گرامى(صلى الله علیه وآله) در این آیات، به طلب مغفرت مأمور گردید، و یا پیامبران دیگر شخصاً به طلب مغفرت برخاسته و نوح و ابراهیم و موسى همگى گویندگان کلمه «اغفر» شدند همه به همین معنى است مثلاً:
حضرت نوح مى گوید: «رَبِّ اغْفِرْ لی وَ لِوالِدَیَّ وَ لِمَنْ دَخَلَ بَیْتی مُؤْمِناً...»(1)؛ (پروردگارا من و والدینم و آن کسى را که وارد خانه ام مى شود بیامرز).
حضرت ابراهیم مى گوید: «رَبَّنَا اغْفِر لی وَ لِوالِدَیَّ وَ لِلْمُؤْمِنینَ یَوْمَ یَقُومُ الحِساب»(2)؛ (بارالها! من و والدینم ومؤمنان را، روزى که حساب بر پا مى شود، بیامرز).
حضرت موسى مى گوید: «خدایا من و برادرم را ببخش و ما را در رحمت خود وارد ساز».
پیامبر گرامى(صلى الله علیه وآله) مى فرماید:«سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَکَ رَبَّنا وَ إِلَیْکَ الْمَصیرُ»؛ (شنیدیم و اطاعت نمودیم، خدایا خواهان مغفرت تو هستیم و به سوى توست بازگشت).
تمام این مغفرت ها، ناظر به جهتى است که بیان گردید و هر انسانى هرچه هم از نظر کار و کوشش و سعى و تلاش براى کسب رضایت خدا در درجه ى استوار و بس ستوده اى باشد وقتى عمل و کار خود را با آن مقام مى سنجد، کار خود را شایسته مقام ربوبى ندانسته و به قصور خود اعتراف مى نماید و پیوسته مى گوید: «ما عَبَدْناکَ حَقَّ مَعْرِفَتِکَ».
مسلم در صحیح خود از فردى به نام «مزنى» نقل مى کند که پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: «إِنّهُ لَیُغانُ عَلى قَلْبی وَ إِنّی لأَسْتَغْفِرُ اللّهَ فی الیَومِ مائة مرَّة»(3)؛ (پرده هایى بر قلب من هجوم مى آورد و من هر روز صد مرتبه استغفار مى کنم).(4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.