پاسخ اجمالی:
پیامبر(ص) در قرآن خود را همتاى پیامبرانى مانند موسى وعیسى(ع)، بلکه به مراتب بالاتر از آنها دانسته است؛ لذا وقتى زندگى پیامبران پیشین را مطرح مى کند براى آنان معجزه هاى زیادى ثابت مى کند، آیا صحیح است وقتى از او معجزه بخواهند، سکوت کند ویا سرباز زند؟ هرگز. به همین جهت، مدعیان دروغین نبوت، از ترس این که مبادا مردم از آنها معجزه بخواهند پیوسته با اعجاز مخالفت نموده و معجزه هاى پیامبران گذشته را انکار و یا تأویل می کردند.
پاسخ تفصیلی:
براى نخستین بار این موضوع از جانب مسیحیان عنوان شده است آنان به منظور پایین آوردن مقام وعظمت پیامبر اکرم (صل اله علیه وآله) مدّعى آن شدند که پیامبر اسلام (صل اله علیه وآله) معجزه اى جز قرآن نداشت وتنها با قرآن تحدّى مى کرد، وهر موقع از او معجزه مى خواستند به کتاب خود اشاره مى نمود.
مرحوم فخر الإسلام مى گوید: «مسیو ژرژ دوروى» کتابى درباره ى زندگانى پیامبر اسلام (صل اله علیه وآله) نوشته و در صفحه 157 عکسى از آن حضرت کشیده در حالیکه ورق قرآنى در دست دارد و زیر عکس چنین نوشته است:
«چون از این بزرگوار معجزه مى خواستند در پاسخ آنان مى گفت: اختیار معجزه در دست من نیست و این نعمت به من عنایت نشده است».(1)
نخستین سخن این کشیش عین حقیقت است وآن اینکه آوردن معجزه در اختیار پیامبر نیست و تا اذن الهى نباشد پیامبر نمى تواند دست به چنین کارى بزند و صریح قرآن بر آن گواهى مى دهد آنجا که مى فرماید:
«...وَ ما کانَ لِرَسُول أَنْ یَأْتِیَ بِآیَة إِلاّ بِإِذْنِ اللّهِ...» .(2)
(هیچ رسولى نمى تواند آیه ومعجزه اى بیاورد مگر به اذن خداوند).
ولى سخن دوّم او (این نعمت به من عنایت نشده است) افترا و ساخته ى پندار او است و هرگز حضرت محمّد (صل اله علیه وآله) چنین سخنى را نگفته است، بلکه او در مواردى از این نعمت برخوردار بود، و به اذن خداوند اعجاز مى کرد.
درتحلیل عقلى این ادعا می گوییم:
خواه پیامبر اسلام را یک برگزیده ى الهى بدانیم، یا او را یک متفکر اجتماعى در هر حال وى خود را در قرآن مجید همتاى پیامبرانى مانند موسى وعیسى معرفى کرده است بلکه خود را به مراتب بالاتر از آنها دانسته است به گواه این که خود را خاتم پیامبران وکتاب خویش را خاتم کتابهاى آسمانى معرفى کرده است.
این برگزیده الهى ویا به اصطلاح دیگران این مصلح اجتماعى، وقتى زندگى پیامبران پیشین را مطرح مى کند براى بسیارى از آنان رویدادهاى خارق العاده و معجزه هاى زیادى ثابت مى کند. مثلاً وقتى وى درباره ى دعوت موسى سخن مى گوید او را چنین معرفى مى کند:
«وَلَقَدْ آتَیْنا مُوسى تِسْعَ آیات بَیِّنات...» (3). (ما به موسى نُه معجزه ى روشن عطا کردیم).
و باز در باره ى او چنین مى گوید: «وأَدْخِلْ یَدَکَ فی جَیْبِکَ تَخْرُجْ بَیْضاءَ مِنْ غَیْرِ سُوء فِی تِسْعِ آیات إِلى فِرْعَونَ وَقَوْمِهِ...».(4)
(دست خود را در بغل کن وقتى بیرون بیاورى بدون عیب نورانى و درخشنده خواهد بود و با نُه معجزه به سوى فرعون و قوم او رهسپار باش).
وقتى وى نحوه ى دعوت حضرت مسیح را یادآور مى گردد او را چنین معرفى مى کند:
«وَ رَسُولاً إِلى بَنی إِسْرائیلَ أَنّی قَدْجِئْتُکُمْ بِآیَة مِنْ رَبِّکُمْ أَنّی أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فیهِ فَیَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِ اللّهِ وَأُبْرِئُ الأَکْمَهَ وَ الأَبْرَصَ وَ أُحْیِ الْمَوْتى بِإِذْنِ اللّهِ وَ أُنَبِّئُکُمْ بِما تَأْکُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لآیَةً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ» .(5)
(او فرستاده ى خدا به سوى بنى اسراییل بود و به آنان چنین گفت من به سوى شما با معجزاتى آمده ام . من از گِل شکل پرنده اى مى سازم ودر آن مى دمم، در آن موقع به اذن خدا پرنده مى گردد و نابینایان و بیماران پیسى را به اذن خدا شفا مى دهم و از آنچه که مى خورید وذخیره مى کنید گزارش مى دهم و در این معجزات براى گروه با ایمان نشانه هاى روشن است).
او نه تنها دعوت پیامبرانى از قبیل کلیم ومسیح را با معجزه همراه مى داند، بلکه براى پیامبران دیگر نیز معجزاتى ثابت مى نماید. با مراجعه به آیاتى که درباره دعوت پیامبران آسمانى در قرآن وارد شده است، این حقیقت به خوبى روشن مى گردد.
آیا صحیح است شخصى که خود مدعى نبوت ورسالت است و دعوت تمام پیامبران را همراه با معجزه مى داند وخصوصیات معجزه هاى گروهى از آنان را نقل مى کند، وقتى از او معجزه بخواهند، یا سکوت کند ویا سرباز زند؟
این تحلیل موقعیت پیامبر (صل اله علیه وآله) را در برابر درخواست معجزه به خوبى روشن مى سازد، زیرا او یا پیامبر آسمانى است که در این صورت قطعاً باید در مواقع لزوم و امکان تأثیر اعجاز در هدایت مردم، بسان پیامبران دیگر که خود خصوصیات معجزات آنان را در کتاب خویش نقل مى کند، معجزه اى بیاورد و چیز خارق العاده اى از خود نشان دهد.
و یا یک متفکر اجتماعى است که روى نبوغ و افکار شخصى خود مى خواهد بشریت را نجات دهد، هرچند به دعوت خود رنگ نبوت و برانگیختگى از جانب خدا داده است، چنین فردى نباید بهانه اى به دست دیگران بدهد چه بهانه اى بزرگتر از این که براى پیامبران پیشین معجزاتى ثابت کند، ولى خود او در مقام درخواست معجزه، طفره رود، و یا جریان را با سکوت برگزار نماید.
به همین جهت، در تاریخ زندگى مدعیان دروغین نبوت، این مطلب به چشم مى خورد که آنان پیوسته با اعجاز مخالفت نموده و معجزه هاى پیامبران گذشته را انکار مى کردند وکوشش مى نمودند آیاتى را که حاکى از صدور معجزه از آنان مى باشد، تأویل نمایند و تمام این تلاشها براى این بود که خود را از این بن بست که با آن روبرو بودند خارج سازند براى این که مبادا مردم از آنها معجزه بخواهند و عجز و ناتوانى آنها آشکار گردد.
ولى پیامبر اسلام (صل اله علیه وآله) بر خلاف این گروه براى پیامبران پیشین معجزه ثابت مى کند حتى صریحاً اعلام مى دارد دعوت پیامبران از درخواست معجزه از جانب مردم ، جدا نبوده است. با این وصف خود این شخص چگونه مى تواند از آوردن معجزه سرباز زند؟
خلاصه: با در نظر گرفتن جهات یاد شده نمى توان گفت که او فاقد معجزه بوده است. (6)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.