پاسخ اجمالی:
طلحه گفت: من صاحب خانه کعبه ام و کلید آن به دست من است. عباس گفت: من صاحب سقایه و آب دادن و مأمور بر آن هستم. على(ع) فرمود: نمى دانم چه مى گویید! من قبل از مردم به طرف قبله نماز خواندم، و من صاحب جهادم. آن گاه خدا این آیه را نازل کرد؛ «أَجَعَلْتُمْ سِقایَةَ الْحاجِّ وَعِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللهِ وَالْیَوْمِ الآْخِرِ». بسیارى از حافظان حدیث و علما، جریان این مفاخره و نزول آیه درباره آن حضرت را نقل کرده و شعرا آن را به نظم در آورده اند.
پاسخ تفصیلی:
خداوند متعال در سوره توبه مى فرماید: «أَجَعَلْتُمْ سِقایَةَ الْحاجِّ وَعِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللهِ وَالْیَوْمِ الآْخِرِ وَجاهَدَ فِی سَبِیلِ اللهِ لا یَسْتَوُونَ عِنْدَ اللهِ وَاللهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظّالِمِینَ»(1)؛ (آیا سیراب کردن حجّاج، و آباد ساختن مسجد الحرام را، همانند [عمل] کسى قرار دادید که به خدا و روز قیامت ایمان آورده و در راه او جهاد کرده است؟! [این دو] نزد خدا مساوى نیستند. و خداوند گروه ظالمان را هدایت نمى کند.»
سیوطى در «درّ المنثور» نقل کرده که طلحه گفت: من صاحب خانه کعبه ام و کلید آن به دست من است. و عباس گفت: من صاحب سقایه و آب دادن و مأمور بر آن هستم. على(علیه السلام) فرمود: نمى دانم چه مى گویید! من قبل از مردم به طرف قبله نماز خواندم، و من صاحب جهادم. آن گاه خدا این آیه را نازل کرد: «أَجَعَلْتُمْ سِقایَةَ الْحاجِّ وَعِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللهِ وَالْیَوْمِ الآْخِرِ...».(2)
این حدیث را قندوزى در «ینابیع المودة»(3) به نقل از سنن نسائى، و ابن مغازلى در «مناقب على بن ابى طالب(علیه السلام)»(4)، و حموینى در «فرائد السمطین»(5)، و ابن صباغ مالکى در «الفصول المهمة»(6) نیز نقل کرده اند.
واحدى مى گوید: «همانا آیه در شأن على بن ابى طالب(علیه السلام) نازل شد هنگامى که طلحه و عباس به مقام خود افتخار مى کردند. آن گاه خداوند این آیه: «أَجَعَلْتُمْ سِقایَةَ الْحاجِّ...» را براى بیان فضیلت على(علیه السلام) نازل کرد».(7)
فضل بن روزبهان مى گوید: «علما، این قصه را در جمله فضایل امیرالمؤمنین(علیه السلام) شمرده اند، و فضایل او بیش از آن است که احصاء و شماره شود، و این مسأله مورد اختلاف نیست تا بر آن دلیل اقامه شود...».(8)، (9)
برخی نیز گفته اند: آیه در شأن علی(علیه السلام) هنگامی که شیبه و عباس به مقام خود افتخار می کردند نازل شده.
طبرى در تفسیرش(10) با ذکر سند از أنس نقل مى کند:
روزى عبّاس و شیبة بن عثمان (متولّى خانه خدا) نشسته و مشغول تفاخر و مباهات بر یکدیگر بودند. عبّاس گفت: من از تو برترم؛ زیرا عموى پیامبر، و وصىّ عبدالله پدر او، و ساقى حاجیان هستم. شیبه پاسخ داد: من از تو برترم چون امین خداوند براى نگهدارى از خانه اش و خزانه دار خانه خدا هستم، چرا تو را امین بر خانه خودش نکرد و مرا امین نمود؟! این دو نفر مشغول مشاجره بودند که على(علیه السلام) بالاى سرشان رسید. عبّاس به ایشان عرضه داشت: شیبه با من مفاخره مى کند و گمان کرده که از من برتر است. او فرمود: «عمو! شما به شیبه چه گفتید؟». عرضه داشت: گفتم من عموى رسول خدا و وصىّ پدر او و ساقى حاجیان هستم و از تو برتر مى باشم. حضرت از شیبه پرسیدند: «شیبه! تو چه گفتى؟». عرضه داشت: گفتم من از تو برترم چون امین خداوند بر خانه اش و خزانه دار آن هستم چرا تو را امین نکرد و مرا امین نمود؟!
انس مى گوید: على(علیه السلام) در پاسخ آنان فرمود: «مرا هم در مفاخره خود شریک کنید». گفتند: بسیار خوب. فرمود: «فأنا أشرف منکما، أنا أوّل من آمن بالوعید من ذکور هذه الاُمّة، و هاجر، و جاهد»؛ (من از هر دوى شما برترم؛ زیرا از میان مردان این امّت من نخستین کسى هستم که به وعیدهاى پیامبر اکرم ایمان آورده و به همراه او هجرت کرده و جهاد نمودم). آنگاه هر سه نزد پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) رفته و مفاخره خویش را بازگو نمودند. ایشان چیزى در جواب آنها نفرمود تا از نزدش بازگشتند.
پس از چند روز جبرئیل(علیه السلام) از جانب خداوند متعال درباره این ماجرا آیه اى نازل کرد؛ پیامبر اکرم هر سه را فرا خواند و این آیه را براى آن ها تلاوت کرد: «أَجَعَلْتُمْ سِقَایَةَ الْحَآجِّ وَعِمَارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ کَمَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الاَْخِرِ...».
بسیارى از حافظان حدیث و علما، به صورت خلاصه و مفصّل جریان این مفاخره و نزول آیه درباره آن حضرت را نقل کرده اند. واحدى در «أسباب النزول»، قرطبى در کتاب تفسیرش، رازى در «تفسیر کبیر»، خازن در کتاب تفسیرش، و حافظ سیوطى در «الدرّ المنثور»، از جمله این افراد هستند.(11)
همچنین جمعى از شعراى گذشته که با اشعارشان روح و معناى احادیث را زنده نگاه مى داشتند، این مفاخره و نزول آیه درباره آن حضرت را به نظم در آورده اند؛ از آن جمله مى توان سیّد الشعراء حمیرى، و ناشئ، و بشنوى و امثال ایشان را نام برد.(12)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.