پاسخ اجمالی:
ابن سعد صريحاً، جعفر بن سليمان را شيعه و موثق خوانده. ابن عدى گفته: از نظر من، ممدوح و ستوده است که بايد حديثش را پذيرفت. احمد مى گفت: جعفر ايرادى ندارد. عبدالرزاق گفت: من او را فاضل و مردى هدايت يافته و نيک ديدم. ذهبى گفته: مسلم در صحيح خود، روايات او را حجت دانسته، و احاديثى را که قطن بن نسير، يحيى بن يحيى، قتيبه، محمّد بن عبيد بن حساب، ابن مهدى و مسدد از او نقل نموده اند، مى توان در صحيح مسلم، ملاحظه نمود.
پاسخ تفصیلی:
ابن قتیبه، در کتاب معارف خود صفحه 206، جعفر بن سلیمان ضُبعى را از رجال شیعه شمرده است.
ابن سعد نام وى را در رجال آورده و صریحاً، او را شیعه و موثق خوانده است.
احمد بن مقدام او را رافضى دانسته است.
ابن عدى نام او را به میان آورده و گفته است: شیعه است و خیال مى کنم عیبى ندارد؛ احادیث او انکار شدنى نیست و از نظر من، ممدوح و ستوده است که باید حدیثش را پذیرفت.
ابوطالب مى گوید: از احمد شنیدم که مى گفت: جعفر بن سلیمان ضبعى ایرادى ندارد (روایاتش پذیرفتنى است). به او گفته شد: سلیمان بن حرب مى گوید: احادیث جعفر را نباید نوشت. پاسخ داد: نه، او نهى از این کار نمى کرد، تنها این بود که جعفر شیعه بود و احادیثى در فضایل على(علیه السلام) نقل مى نمود... .
ابن معین گفته است: از عبدالرزاق سخنى شنیدم که بر اساس آن، توانستم راجع به مذهب وى استدلال کنم و آن سخن این بود: من به عبدالرزاق گفتم: استادهاى تو معمره، ابن جریح، اوزاعى، مالک و سفیان، همه از اهل سنت بودند، پس تو این مذهب (مذهب اهل بیت(علیهم السلام)) را از چه کسى گرفتى؟
پاسخ داد: جعفر بن سلیمان ضبیعى پیش ما آمد، من او را فاضل و مردى هدایت یافته و نیک دیدم. این مذهب (مذهب تشیع) را از او گرفتم.
نظر محمّد بن ابوبکر مقدمى عکس نظر ابن معین است؛ زیرا وى معتقد است: جعفر مذهب شیعه را از عبدالرزاق فرا گرفته است و لذا همواره او را نفرین کرده مى گفت: کاش، عبدالرزاق مرده بود و او را نمى دیدم؛ غیر از او کسى جعفر را فاسد نکرد، او جعفر را شیعه کرد.
عقیلى از سهل بن ابى خدوثه نقل مى کند: به جعفر بن سلیمان گفتم:
شنیده ام که ابوبکر و عمر را دشنام مى دهى؟ پاسخم داد: دشنام نه، ولى بغض و کینه هر چه بخواهى!
ابن حیان در «ثقات» از جریر بن یزید بن هارون نقل مى کند: پدرم مرا نزد جعفر ضبعى فرستاد که به او بگویم: به من چنین خبر رسیده است که تو ابوبکر و عمر را سبّ مى کنى؟ پاسخ داد: سبّ نه، ولى بغض هر چه بخواهى! پس معلوم مى شود که او رافضى است... .
ذهبى در کتاب میزان الاعتدال(1)، نام وى را ذکر کرده است و آنچه بیان کردیم، در آنجا آورده و سرانجام با صراحت گفته است: در تشیع، از علما و دانشمندان زاهد، بوده است.
همان طور که ذهبى گفته است، مسلم، در صحیح خود، روایات او را حجت دانسته و احادیثى را از او نقل کرده است که نقل آنها به خودش اختصاص دارد. چنان که ذهبى، در شرح حال جعفر، به این مطلب اشاره کرده است.
احادیثى که وى از ثابت بنانى، جعد بن عثمان، ابوعمران جونى، یزید بن رشک و سعید جریرى نقل کرده است و احادیثى را که قطن بن نسیر، یحیى بن یحیى، قتیبه، محمّد بن عبید بن حساب، ابن مهدى و مسدد از او نقل نموده اند، مى توان در صحیح مسلم، ملاحظه نمود.
و هم اوست که از یزید رشک، از مطرف، از عمران بن حصین، این حدیث را نقل نموده است: پیامبر(صلى الله علیه وآله) سپاهى را اعزام داشت و على(علیه السلام) فرمانده آنها بود [تا آنجا که مى گوید: پس از شکایتى که بعضى از سربازان از على کردند].
پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: «از على چه مى خواهید؟ على از من است و من از او هستم و او ولىّ تمام مؤمنان پس از من، خواهد بود.»
نسائى این حدیث را در صحیح خود آورده و ابن عدى آن را از صحیح نسائى نقل کرده است. و ذهبى نیز، در شرح حال جعفر، در میزان، به آن تصریح کرده است.
وى در ماه رجب سال 178 از دنیا رفته است (خدا رحمتش کند).(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.