پاسخ اجمالی:
اجازه خواستن عمر از عایشه برای دفن شدن در کنار رسول خدا این سوال را به ذهن می آورد که عایشه به چه عنوانی در خانه حضرت رسول حقی پیدا کرده است؟ اگر ارث برده پس سایر بستگان حضرت رسول مانند فرزندان فاطمه نیز باید از ایشان ارث می بردند و اجازه از آنها نیز باید گرفته می شد (اما ابوبکر و عمر در مقابل حضرت زهرا و در هنگام غصب فدک استدلال می کردند که پیامبران چیزی را برای بستگان خود به ارث نمی گذارند!) این در حالی است که عایشه به عنوان یکی از همسران حضرت رسول سهم بسیار کمی از آن منزل می برد.
پاسخ تفصیلی:
از عمرو بن میمون نقل شده است: عمر بن خطّاب به فرزندش عبدالله گفت: نزد امّ المؤمنین عایشه برو و بگو: عمر سلام مى رساند ـ و نگو: امیرالمؤمنین؛ چرا که من امروز امیر مؤمنان نیستم ـ و از شما اجازه مى خواهد که در کنار پیامبر خدا و رفیقش ابوبکر به خاک سپرده شود. عبدالله نزد عایشه رفته سلام کرد و اجازه ورود خواست، وقتى که وارد شد دید عایشه نشسته و گریه مى کند به او گفت: عمر خدمتتان سلام مى رساند و از شما مى خواهد که اجازه بدهید او را نزد پیامبر خدا و ابوبکر به خاک بسپارند.
عایشه گفت: آنجا را براى دفن خودم در نظر گرفته بودم ولى اکنون او را بر خود ترجیح مى دهم. عبدالله برگشت. مردم وقتى او را دیدند گفتند : عبدالله دارد مى آید، عمر گفت: مرا بلند کنید، مردى او را به خود تکیه داده و بلند کرد. عمر پرسید: چه خبر؟ عبدالله گفت: آنچه را که امیر المؤمنین مى خواست اجازه داد. عمر گفت : «الحمد لله ما کان شیء أهمّ إلیّ من ذلک المضجع؛ فإذا أنا قضیت فاحملونی وإن ردّتنی فردّونی إلى مقابر المسلمین»(1)؛ ( الحمدلله، هیچ چیزى براى من مهم تر از این آرامگاه نبود؛ پس هر گاه من از دنیا رفتم جنازه ام را به سوى آن حمل کنید و اگر عایشه از نظرش برگشت و مانع شد مرا به قبرستان مسلمانان برده در آنجا دفن نمایید). نکته قابل ذکر اینکه: اى کاش عمر دلیل اجازه اش از عایشه را براى ما بیان مى کرد. آیا حجره پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) به عایشه به ارث رسیده و او مالک آن شده بود؟! و اگر چنین است پس این حدیث ساختگىِ منسوب به پیامبر(صلى الله علیه وآله) چه مى شود: «نحن معاشر الانبیاء لانورث ما ترکناه صدقه»؛ (ما پیامبران چیزى به ارث نمى گذاریم و هر چه از ما بجا بماند صدقه است)؟! همان حدیثى که برخى با دست آویز قرار دادن آن، فدک را از صدّیقه طاهره(علیها السلام) غصب کردند؛ همچنین ابوبکر، عایشه و سایر همسران پیامبر را که آمده بودند یک هشتم خود را بگیرند، از حقشان محروم ساخت(2) .
و اگر عمر در آن هنگام فهمیده بود که این روایت صحیح نیست و از دیدگاه پیشین خود برگشته بود ، پس چرا از ورثه دختر پیامبر(صلى الله علیه وآله) اجازه نگرفت و حال آنکه اجازه گرفتن از آنان مقدّم بر دیگران است; چرا که مالک حقیقى آنانند و عایشه فقط یک نهم از یک هشتم را ارث مى برد؛ زیرا پیامبر هنگام رحلت داراى نُه همسر بود و از این رو یک نهم از یک هشتم حجره مبارکه به عایشه مى رسید و شاید سهم او از آن خانه یک وجب یا کمتر از دو وجب مى شد.
شاید خواننده محترم به کلام ابن بطّال برخورد کند که مى گوید :
عمر به این دلیل از عایشه اجازه گرفت که آنجا خانه او بود و او در آن حقّ داشت(3) .
و گمان کند عایشه در آن حجره حقّى داشته و از این رو اجازه از او لازم بوده است. ولى باید دانست که عایشه تنها حقّ سکونت در آن خانه را داشته و خانه تنها به او منسوب بوده است، و این موجب مالکیّت نمى شود .
ابن حجر در «فتح الباری»(4) مى گوید :
براى اثبات اینکه عایشه مالک حجره بوده، به سکونت وى در خانه و ارث بردن وى، و به اجازه عمر از او براى خاکسپارى در آنجا، استدلال کرده اند. ولى این استدلال مردود است؛ چون حدّاکثر حقّى که به سبب حقّ سکونت براى او ثابت مى باشد حقّ منفعت است و حقّ منفعت قابل ارث بردن نیست و حکم همسران پیامبر حکم زنان صاحب عدّه است؛ زیرا آنان پس از پیامبر(صلى الله علیه وآله) حقّ ازدواج ندارند. (و از این رو آنان مانند زنان در حال عدّه تنها حقّ سکونت در خانه شوهر را دارند).
پس عایشه همچون زنان صاحب عدّه، تنها حق سکونت در حجره پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) را داشته و حقّ تصرّفات مالکانه را نداشته است.(5)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.