پاسخ اجمالی:
تعدد همسران پیامبر(ص)، یکی از موضوعاتی است که مخالفان بر آن پافشاری کرده و آن را نقطه ضعفی در زندگی حضرت می دانند. این در حالی است که پیامبر(ص) هرگز برای خواسته های شخصی یا رسیدن به مال و یا استعمار زنان ازدواج نکرده است بلکه مقام و منزلت پیامبر(ص) موجب اشتیاق عموم مردم برای وصلت با آن حضرت بود. ضمن اینکه پیامبر(ص) با ازدواج با خانواده های فقیر آنان را تحت تکفل خود قرار می داد. و اینکه ازدواج های پیامبر(ص)، راهی برای پیوند با قبایل مختلف و در راستای گسترش اسلام بود.
پاسخ تفصیلی:
یکی از موضوعاتی که مخالفان بر آن بسیار پافشاری کرده و آن را نقطه ضعفی در زندگی پیامبر(صلی الله علیه وآله) دانسته اند، این است که چرا پیامبر(صلی الله علیه وآله) همسران متعددی را انتخاب کرد؟ و گاه آن را با تعدّد زوجات در زمان ما [که معمولاً ناشی از شهوت رانی و رسیدن به مال پدر زن و استعمار زنان برای کارهای شخصی است] مقایسه می کنند، و بدین جهت نسبت های ناروایی به آن حضرت می دهند؛ غافل از اینکه تعدّد زوجات پیامبر(صلی الله علیه وآله) عوامل گوناگونی داشته است؛ از جمله:
1- بزرگواری پیامبر(صلی الله علیه وآله) در انتخاب همسران
پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) هرگز برای رسیدن به خواسته های شخصی یا رسیدن به مال و یا استعمار زنان و بهره بری از آنان در کارهای تجاری و یا کشاورزی ازدواج نکرده است. اساساً این دیدگاه که اکنون مطرح است در آن زمان هرگز مطرح نبوده است. و لذا هرگز پیامبر(صلی الله علیه وآله) بر این کار خود از ناحیه مخالفان مورد اعتراض واقع نشد.
2- اشتیاق مردم به وصلت با پیامبر(صلی الله علیه وآله)
از آنجا که حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) رسول خدا و پیامبر از جانب خدا بود و به مقام و منزلت بسیار عالی دست یافته بود لذا عموم مردم اشتیاق داشتند با وصلت و انتساب به حضرت، خود را عزیز کرده و به خاندان وحی [گرچه از راه سبب] مرتبط سازند. و این مطلبی بود که حتی زنان نیز به آن میل و رغبت نشان می دادند.
3- مشکلات زندگی و نیاز به تکیه گاه
جا دارد بین این دوران و دوران گذشته مقایسه ای داشته باشیم؛ زندگی ما زندگی شهری پیشرفته و دارای امکانات وسیع است و لذا می توان گفت در چنین جامعه ای هر یک از زن و مرد بدون وجود دیگری می توانند بسیاری از کارهای خود را انجام دهند، و ازدواج فقط برای فرزنددار شدن و ارضای قوای شهوانی است و لذا تعدّد زوجات در ظاهر دلیل بر شهوت زیاد و خروج از حدّ اعتدال است. امّا در عصر جاهلیت و ظهور اسلام وضع زندگی بسیار سخت بود. لذا تعدّد همسر غالباً می توانست در بهبود زندگی خانواده تأثیر بسزایی داشته باشد.
4- اقتصاد ضعیف و نبود امکانات
قرآن در چند آیه مردم آن عصر را از کشتن فرزند نهی می کند. پس معلوم می شود در برخی موارد به علت کمبود امکانات، دختران و پسران را به مسلخ می بردند و یا زنده به گور می کردند. خداوند در آیه ای می فرماید: «وَلا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ مِنْ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَإِیاهُمْ»(1)؛ (و به خاطر فقر فرزندان خود را نکشید، ما شما و آنان را روزی می دهیم). همچنین در آیه دیگر چنین آمده است: «وَلا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ خَشْیهَ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِیاکُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ کانَ خِطْأً کَبِیراً»(2)؛ (فرزندان خود را به خاطر ترس از فقر نکشید، ما آنان و شما را روزی می دهیم. مسلّماً کشتن آن ها خطای بزرگی است). اینجاست که تعدّد همسر و تحت تکفل قرار دادن دختران متعدّد، کمکی به نظام خانواده های پر جمعیت و فقیر به حساب می آمد.
امام علی(علیه السلام) وضعیت اقتصادی جامعه عصر جاهلیت را این چنین توصیف می کند: «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى بَعَثَ مُحَمَّداً... وَ أَنْتُمْ مَعْشَرَ الْعَرَبِ عَلَى شَرِّ دِینٍ وَ فِی شَرِّ دَارٍ مُنِیخُونَ بَیْنَ حِجَارَةٍ خُشْنٍ وَ حَیَّاتٍ صُمٍّ تَشْرَبُونَ الْکَدِرَ وَ تَأْکُلُونَ الْجَشِبَ...»(3)؛ (همانا خداوند در حالی محمد(صلی الله علیه وآله) را به پیامبری برگزید که شما گروه عرب بر بدترین دین و در بدترین سرزمین بودید، در بین سنگ های سخت و مارهای کر رحل اقامت می گشودید. آب های لجن دار سیاه را می نوشیدید و غذاهای خشن می خوردید...).
5- مبارزه با سنت های باطل
یکی دیگر از عوامل و جهات ازدواج های پیامبر(صلی الله علیه وآله) مبارزه عملی با سنت های غلط در بین مردم بود. از آنجا که سنت های عملی که در بین مردم رسوخ کرده و رواج نموده، تنها با گفتار برداشته نمی شد لذا در برخی موارد احتیاج بود که عملاً با آن مخالفت شود. که از باب نمونه می توان به موضوع ازدواج پیامبر(صلی الله علیه وآله) با زینب همسر زید بن حارثه اشاره کرد.
خداوند متعال می فرماید: «وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِی أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَیهِ أَمْسِکْ عَلَیکَ زَوْجَکَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللَّهُ مُبْدِیهِ وَتَخْشَی النّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ...»(4)؛ ([به خاطر بیاور] زمانی را که به آن کس که خداوند به او نعمت داده بود و تو نیز به او نعمت داده بودی [به فرزند خوانده ات زید] می گفتی: همسرت را نگاه دار و از خدا بپرهیز. [و پیوسته این امر را تکرار می کردی] و در دل چیزی را پنهان می داشتی که خداوند آن را آشکار می کند، و از مردم می ترسیدی در حالی که خدا سزاوارتر است که از او بترسی...).
اهل سنت گرچه در تفسیر آیه شریفه شأن نزولی را نقل کرده اند که هرگز با قداست و عصمت پیامبر(صلی الله علیه وآله) سازگاری ندارد، ولی مطابق با رأی و نظر اهل بیت(علیهم السلام) آیه و دستور آن به جهت محو یک عادت معروف در جاهلیت بوده است؛ زیرا اعراب در آن زمان ازدواج با همسران پسر خوانده را بعد از طلاق، همانند ازدواج با همسر فرزندان حقیقی جایز نمی دانستند. مقابله با این سنت جاهلی و باطل احتیاج به یک عملکرد قاطع از طرف رهبر دینی داشت تا بتواند این سنت را بشکند، لذا این کار را شخص پیامبر بر عهده گرفت. خداوند به رسولش وحی فرستاد که زید بن حارثه پسر خوانده اش در آینده ای نه چندان دور همسرش را طلاق خواهد داد، و تو به جهت شکستن عادت جاهلیت باید با او ازدواج کنی.
بعد از مدتی بین زید و همسرش مشاجره ای درگرفت. او خواست تا همسرش را طلاق دهد. ابتدا پیامبر(صلی الله علیه وآله) او را نصیحت کرد و به او فرمود: «أَمْسِکْ عَلَیکَ زَوْجَکَ». آن گاه خداوند به حضرت فرمود: «وَتُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللَّهُ مُبْدِیهِ»؛ یعنی تو می دانی که در پشت این قضیه امری تدبیر شده که در شرف وقوع است و این که «زید» به زودی همسرش را طلاق خواهد داد و تو با او ازدواج می کنی. تو از مردم می ترسی که سرزنشت کنند «وَتَخْشَی النّاسَ» در حالی که خداوند سزاوارتر به ترسیدن است: «وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ...».(5)
6- ازدواج، راهی برای پیوند قبایل
یکی از آداب بسیار مهم زندگی در عصر جاهلیت، انتساب به قبایل بود و در صورت پیوند یک نفر از یک قبیله با فردی از قبیله دیگر رابطه جدیدی بین آن دو قبیله برقرار می شد. ازدواج با دختر رئیس قبیله ای می توانست پیمان عملی بین دو قبیله باشد یا لااقل می توانست بین دو قبیله پیوند دوستی برقرار کند و طایفه ای که هر لحظه ممکن بود به جان یکدیگر بیفتند به این طریق در صلح و امنیت به سر برند. با این حکمت در تعدّد زوجات در عصر جاهلیت، نکته برخی از ازدواج های پیامبر(صلی الله علیه وآله) روشن می شود.
ازدواج پیامبر(صلی الله علیه وآله) با «جویریه» دختر رئیس قبیله بنی مصطلق باعث شد تا مسلمانان، آن قبیله را از خویشاوندان پیامبر(صلی الله علیه وآله) بدانند و تمامی اسیران آنان را آزاد سازند و لذا از خوشحالی ازدواج پیامبر(صلی الله علیه وآله) با دختر رئیس قبیله، تمامی افراد قبیله به اسلام می گرویدند. تفصیل قصه از این قرار است که در غزوه بنی مصطلق، «جویریه» دختر «حارث» [رئیس قبیله بنی مصطلق] همراه با عده ای از زنان و مردان اسیر شد. جویریه در تقسیم غنایم سهم ثابت بن قیس شد. او با مولای خود عقد کتابت بست تا در پرداخت مقدار معینی از پول آزاد شود. «جویریه» برای تهیه پول نزد پیامبر(صلی الله علیه وآله) آمد و عرض کرد: «من جویریه دختر رئیس قبیله بنی مصطلق هستم بلاها و مصایبی که بر من رسیده بر شما مخفی نیست. من عقد مکاتبه برای آزادی خود نوشته ام». این را گفت و سر خود را از خجالت پایین انداخت و بغض گلویش را گرفت و با صدای حزین عرض کرد: «مرا برای تهیه پول یاری کنید». پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: «یا بهتر از تهیه کمک برای تهیه پول»؟ سپس حضرت چنین ادامه داد: «آیا حاضری آن مقدار پولی را که با ارباب خود مکاتبه کرده ای بپردازم و تو را به ازدواج خود درآورم؟» «جویریه» گفت: آری، حاضرم. و رسول خدا(صلی الله علیه وآله) چنین کرد. وقتی خبر به مسلمانان رسید، گفتند: پیامبر (صلی الله علیه وآله) داماد این قبیله شد، و ما خویشان رسول خدا(صلی الله علیه وآله) را به اسارت در پیش خود گرفته ایم؟! عجب کار بدی است. لذا فوراً هر چه اسیر از قبیله بنی المصطلق نزد آنان بود آزاد کردند و به این ترتیب حدود صد اسیر آزاد شد.(6)،(7)
بعد از انتشار این خبر در بین قبیله بنی المصطلق، همگی اسلام را اختیار نمودند.(8) همان گونه که ازدواج با عایشه به جهت پیوند حضرت با قبیله بنی تمیم بوده است. و نیز ازدواج با صفیه این فایده و اثر را در برداشت.
7- عیب بودن نداشتن شوهر
از تاریخ استفاده می شود که در آن زمان، نداشتن همسر برای زن و بیوه به سربردن او گرچه یک بار هم ازدواج کرده باشد عیب محسوب می شد، و لذا بعد از فوت شوهر یا طلاق گرفتن از او به فکر شوهر دیگری بودند، و این کار بر عهده پدران بود. «حفصه» دختر «عمر بن خطّاب» از زنانی بود که از مدینه هجرت کرد، در حالی که همسر «خنیس بن حدافه سهمی» از مجاهدان بدر بود. بعد از وفات شوهرش، «عمر» به «ابوبکر» پیشنهاد کرد تا او را به همسری بپذیرد، ولی او قبول نکرد و لذا «عمر» غضبناک شد و... بعد از آن این پیشنهاد را به «عثمان» داد، او نیز قبول نکرد. «عمر» زبان شکایت نزد رسول خدا(صلی الله علیه وآله) گشود. حضرت فرمود: «حفصه با کسی که بهتر از عثمان است ازدواج می کند...». سپس پیامبر(صلی الله علیه وآله) او را از پدرش خواستگاری کرده و با او ازدواج نمود. این ازدواج در سال سوم هجرت رخ داد.(9)
8- تجدید روحیه
گاهی پیامبر(صلی الله علیه وآله) از زنی برای تجدید روحیه و تثبیت ایمان او به اسلام دعوت به خواستگاری می نمود. که ازدواج با امّ حبیبه از این قبیل است. یکی از همسران رسول خدا(صلی الله علیه وآله) «امّ حبیبه» دختر «ابوسفیان» بود. او همسر عبیداللَّه بن جحش بود. هر دو در «مکه» مسلمان شدند و در اثر فشار مشرکان و اذیت و آزار آنان با گروهی از مسلمانان به «حبشه» هجرت نمودند. در آنجا دارای فرزندی به نام «حبیبه» شدند، و لذا کنیه او از همین فرزند گرفته شده است. در «حبشه» همسر او «عبیداللَّه» مسیحیت را برگزید و نصرانی شد و همان جا از دنیا رفت.
«امّ حبیبه» بدون همسر در کشوری غریب باقی ماند و روحیه وی در اثر این دو حادثه، ضعیف شد. پیامبر(صلی الله علیه وآله) مصلحت دید او را به ازدواج خود درآورد تا به گونه ای روحیه او را تقویت کند. از این رو نامه ای به «نجاشی» نوشت و از او خواست تا «امّ حبیبه» را برای او خواستگاری کند. و او چنین کرد. «امّ حبیبه» چنان از شنیدن این خبر خوشحال شد که تمام النگوهای خود را به غلامی که این خبر مسرّت بخش را به وی داده بود، بخشید. پیامبر(صلی الله علیه وآله) با زنی ازدواج کرد که او را ندیده بود، ولی در عین حال در آن شرایط حسّاس از او خواستگاری نمود. مورد خواستگاری پیامبر(صلی الله علیه وآله) از «صفیه» نیز به همین جهت بود.
9- تکریم بزرگ زادگان قوم
گاهی پیامبر(صلی الله علیه وآله) به جهت تکریم برخی از بزرگ زادگان قوم و قبیله ای، طرح ازدواج با آنان را پیشنهاد می کرد، و این امر تأثیر بسزایی در آن عصر و زمان داشت. یکی از همسران پیامبر(صلی الله علیه وآله) «صفیه» دختر «حی بن اخطب» است، که در غزوه «خیبر» به اسارت مسلمانان درآمد. «بلال» پس از فتح «خیبر»، «صفیه» و دختر عمویش را به اسارت گرفت و آنان را نزد پیامبر(صلی الله علیه وآله) آورد... در این هنگام چشم حضرت به صورت کبود «صفیه» افتاد و پرسید: «چرا صورتت کبود شده است؟» «صفیه» عرض کرد: شبی در خواب دیدم که ماه در دامان من واقع شده است. صبحگاهان که خواب خود را برای شوهرم [کنانه بن ابی حقیق] بیان کردم، او سیلی محکمی به صورتم زد و گفت: مثل این که آرزوی محمّد را در دل می پرورانی؟» پیامبر(صلی الله علیه وآله) به پاس ضربه ای که او خورده بود، فرمود: «اگر اسلام را قبول کنی تو را به همسری خود برمی گزینم و اگر بر یهودیت باقی باشی تو را آزاد می کنم تا به قبیله ات برگردی». «صفیه» جواب داد: قبل از این که مرا به اسلام دعوت کنی ایمان آورده ام و ماندن نزد رسول خدا(صلی الله علیه وآله) برایم ارزشمندتر است».(10)
ازدواج پیامبر(صلی الله علیه وآله) با «صفیه» علاوه بر تمامی ثمرات عمومی که ازدواج های پیامبر(صلی الله علیه وآله) داشت، نظیر ایجاد دوستی بین یهودیان و مسلمانان، تشویق و ترغیب یهودیان به پذیرش اسلام و... نکته دیگری نیز داشت؛ صفیه دختر رئیس قبیله بود. او نباید همراه زنان به اسارت رود، و در هر جا و خانه هر کسی وارد شود، بلکه باید شخصیت اجتماعی او حفظ شود. بانویی همچون صفیه که از رؤیایش روشن می شود که عشق اسلام را در سر داشته و در همان خیبر [در کنار کشته های پدر و اقوامش] مسلمان شده(11) و حتی با عبور از کنار کشته های آنان اگرچه قلبش غمگین شده ولی فریاد و فغان به راه نینداخته است،(12) و وقتی پیامبر(صلی الله علیه وآله) او را بین ماندن در خیبر و اسلام آوردن و همسر پیامبر شدن مخیر می کند، دومی را انتخاب می کند، این چنین زنی سزاوار است که همسر پیامبر(صلی الله علیه وآله) باشد.(13)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.