پاسخ اجمالی:
ابن تیمیه از روی جهل گفته: شیعه با اعتقادات خاصی که درباره اصول دین (توحید، عدل، نبوت و امامت) دارد به خالقیّت و قادریّت و مشیّت خدا اعتقادى ندارد. او از یک طرف بین اصول مذهب و اصول دین خلط کرده؛ زیرا شیعه طبق آیات سوره مائده، امامت را بهعنوان شرط قبولی اعمال یکی از اصول دین میداند. از طرف دیگر معاد که یکی از مهم ترین اصول دین نزد شیعه است، را فراموش کرده. انتساب نفی قادریت، خالقیت و مشیت به شیعه نیز کذب محض است و کتب کلامی شیعه پر از براهینی است که این صفات را برای خدا اثبات میکند.
پاسخ تفصیلی:
ابن تیمیه مى گوید:
اصول دین نزد شیعه امامیّه چهار تاست: توحید، عدل، نبوت و امامت که آخرین اصل است، و توحید و عدل و نبوّت پیش از آن است. و مسأله «نفى صفات» و «مخلوق بودن قرآن» و «عدم رؤیت خدا در آخرت» را جزء مسائل توحید مى شمارند، و مسأله نفى و تکذیب قدرت خدا را در مبحث عدل مطرح مى کنند و معتقدند که خداوند نه قدرت بر هدایت کسى دارد و نه قدرت بر گمراهى او و نه قدرت بر انجام کارى؛ چون غالباً کارى را که مى خواهد انجام نمى گیرد و کارى را که نمى خواهد انجام مى گیرد، و مسائلى از این دست؛ بنابراین به خالقیّت و قادریّت و مشیّت او اعتقادى ندارند.(1)
در پاسخ مى گوییم: به اندازه اى این مرد جاهل است که فرق بین اصول دین و اصول مذهب را تشخیص نمى دهد و بدون آشنایى با عقاید دیگران آن را مورد نقد و بررسى قرار مى دهد، و معاد که از اصول دین است و تک تک شیعه به آن معتقد است را از قلم انداخته است. وانگهى ، اگر کسى امامت را از اصول دین بداند، بى راهه نرفته است؛ چون خداى سبحان در آیه: «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ . . .»(2)؛ (سرپرست و ولىّ شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آورده اند)، ولایت امیر مؤمنان(علیه السلام) را در کنار ولایت خود و ولایت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) قرار داده، و مراد از « آنها که ایمان آورده اند» در آیه على(علیه السلام) است.
و همچنین در آیه: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِى وَرَضِیتُ لَکُمُ الاِْسْلامَ دِیناً»(3)؛ (امروز، دین شما را کامل کردم؛ و نعمت خود را بر شما تمام نمودم؛ و اسلام را به عنوان آیین (جاودان) شما پذیرفتم)، خداوند کمال دین را ولایت آن حضرت قرار داده است، و این، معنا ندارد مگر آنکه امامت از اصول دین شمرده شود، به گونه اى که بدون آن دین ناقص ونعمت هاى خدا براى بندگان نا تمام خواهد بود، و تنها با آن، دین مورد پسندِ خدا یعنى اسلام به کمال خود مى رسد.
و نیز بر اساس آیه: «یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَآ أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَإِنْ لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ»(4)؛ (اى پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، کاملاً (به مردم) برسان! و اگر نکنى، رسالت او را انجام نداده اى! خداوند تو را از (خطرات احتمالى) مردم، نگاه مى دارد)، مقام ولایت نزد خدا به اندازه اى اهمیّت دارد که اگر پیامبر آن را اعلام نکند در واقع وظیفه تبلیغ رسالت خود را انجام نداده است.
و ولایت اهل بیت(علیهم السلام) شرط قبولى اعمال است و معناى اصل بودن آن، چیزى جز این نیست، و اصل بودن توحید و نبوّت نیز به همین جهت است، و هیچ فرعى از فروع دین این ویژگى را ندارد. و گویا نزد قدماى اصحاب این معنا بدیهى بوده است؛ از این رو وقتى دو نفر نزد عمر بن خطّاب نزاعى را مطرح کردند او(عمر) گفت: این مرد(على) مولاى من و همه مؤمنان است و کسى که او مولایش نباشد مؤمن نیست(5). و این نیز بدیهى بوده است که بُغض او(صلوات الله علیه) نشانه نفاق و کفر، و وجودش پس از پیامبر معیار شناخت مؤمن از غیر مؤمن، و دشمنى با او نشانه بى ایمانى است.
و از اینکه بسیارى از احکام توحید و نبوّت در امامت جارى است، اصل شمردن آن به واقع نزدیکتر است، و عدم جریان اندکى از احکام آن دو به جهت حکمت و مصلحت اجتماعى، مانع اصل بودنِ ولایت نخواهد بود.
امّا مسأله نفى صفات: اگر منظورش همان معنایى است که شیعه اراده کرده یعنى عین ذات بودن صفات و نفى زائد بودن آن بر ذات، این عین توحید است. و امّا اگر منظورش نظریه نامربوط «معطّله»(6) باشد یقیناً شیعه از آن بیزار بوده و هست و عقیده زلال شیعه از این آلودگى ها پاک مى باشد.
و امّا مسأله مخلوق بودن قرآن: در کتاب هاى عقاید با برهانِ صادق، مفصّلاً ثابت شده است که قرآن همیشه با خدا نبوده تا در قدیم بودن شبیه خدا باشد.
امّا مسأله نفى رؤیت: نفى رؤیت همان نفى جسمیّت از خدا است که برهان راستین با پشتوانه قرآن و سنّت، قاطعانه بر آن گواهى مى دهند [و بسیار روشن است که فقط جسم قابلیت رؤیت دارد و چون خداوند جسم نیست امکان رؤیت خدا وجود ندارد].
و امّا سایر مسائلى که او به شیعه نسبت داده (نفى قادریت، خالقیت و مشیّت الهى) همگى دروغ محض است و شیعه از آغاز پیدایش تا کنون، قائلان به آن را گمراه دانسته و مى داند. [ضمن اینکه کتب کلامی شیعه پر است از براهینی که این صفات را برای خداوند اثبات کرده و شیخ الاسلام وهابیت ظاهرا بدون مراجعه به کتاب های شیعه چنین ادعایی کرده بدون اینکه مدرکی ذکر کند! و با این کار، اعتبار علمی خود را زیر سؤال برده تا عقاید شیعه را].(7)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.