پاسخ اجمالی:
فروید حرکت تاریخ را معلول غریزه جنسى می شمرد، حال آنکه کاوش هاى علمى، غرائز بالاترى مانند: بعد معنوى و گرایش به ماوراى طبیعت، بعد اخلاقى و گرایش به درستى و راستى، گرایش به هنر و زیبایى و یا بعد علمی و گرایش به کشف مجهولات را اثبات نموده. افراد محقق، این نوع تنگ نظری ها را در تحلیل حوادث کنار مى نهند و تأثیر دیگر عوامل مانند تأثیر شخصیت هاى الهى در ساختن تاریخ بشر را در نظر مى گیرند. قرآن هم به خاطر اهمیتی که براى مجاهدت شخصیت هاى الهى قائل است زندگى آنان را مایه عبرت دانسته است.
پاسخ تفصیلی:
فروید حرکت تاریخ را معلول غریزه جنسى شمرده و براى این غریزه، در تمام فعالیت هاى فردى و اجتماعى انسان نقشى عمده و اساسى قائل شده است. از نظر وى زندگى انسان حاصل یک رشته تلاش هایى است که همگى، به طور خود آگاه یا ناخودآگاه، از غریزه جنسى سرچشمه مى گیرد.
اکنون روشن نیست که چرا این مکتب در میان غرائز انسان به غریزه جنسى بیش از دیگر غرائز اهمیت داده و خاصه، از ابعاد روحی او چشم پوشیده است. حال آنکه، کاوش هاى علمى پیش از فروید و پس از او ابعاد توانمندى را در روح و روان انسان کشف کرده و براى انسان غرائز بالاترى را اثبات نموده که نقش آفرینش گرى در تاریخ بشر داشته است، مانند:
1- بعد معنوى و گرایش به ماوراى طبیعت که پدید آورنده ادیان و مذاهب و سازنده ملل و نحل است و این همه معابد و مساجد و مراکز دینى و جنگ هاى مذهبى پرتوى از فعالیت آن غریزه مى باشد.
2- بعد اخلاقى و گرایش به درستى و راستى که در حیات انسان نقش عظیمى دارد و اگر این بعد از ابعاد روحى انسان، از زندگى او حذف شود، زندگى وى دچار نابسامانى عجیبى مى گردد.
3- گرایش به هنر و زیبایى که پدید آورنده معماری هاى شرقى و غربى و نقاشی ها و کاشى کاری ها و صنایع زیباى دستى است و ادبیات بشر در نثر و شعر، تجلی گاه روشن این بعد از ابعاد روح انسان است.
4- بعد علمى و گرایش به کشف مجهولات و یافتن علل پدیده ها و رخدادها که سهم عظیمى در تمدن ها و شکوفایى خرد انسان دارد.
با توجه به این ابعاد، چگونه فروید افسار تاریخ بشر را در دست یک غریزه پست انگاشته است؟! گویا انسان - به عقیده مارکسیسم - در شکم و غیره خلاصه مى شود!
بارى، تفسیر زندگانى خروشان بشر با عوامل مانند «مبارزه طبقاتى» و «نظریه جنسى» بسان این است که زلزله عظیمى را که خانه ها و ساختمان ها را از جاى کنده، و صخره هاى بزرگ کوه ها را به دشت پرت مى کند، با فرو ریختن یک تاق چوبى پیش از زلزله در آن محیط تفسیر کنیم! پیدا است که افراد محقق و جامع نگر، این نوع تنگ نظری ها را در تحلیل حوادث کنار مى نهند، و تأثیر دیگر عوامل را که از آن جمله تأثیر شخصیت هاى الهى در ساختن تاریخ بشر است، نادیده نمى گیرند.
قرآن عظیم به خاطر اهمیتی که به حق براى مجاهدت هاى این بزرگواران در تحولات تاریخ و تمدن بشر قائل است، بخشى از آیات خود را به تبیین موضع گیرى و تلاشهاى شبانه روزى آنان اختصاص داده و در این زمینه نکات بسیار ارزنده و والایى را یادآور شده و زندگى سراسر خدمت پیامبران را مایه درس عبرت اندیشمندان دانسته است: «لقد کان فى قصصهم عبرْ لاولى الالباب»(1)؛ (در داستان هاى آنان، براى خردمندان عبرتى است).
از این جهت گروهى از مفسران و محققان اسلامى کتاب هاى فراوانى پیرامون زندگانى پیامبران نوشته اند که هر کدام مى تواند براى ما مفید و سودمند باشد. البته در برخى از نوشته ها افرادى، حقایق قرآنى را با یک رشته روایات اسرائیلى و مجوسى در هم آمیخته و چهره نورانى پیامبران رابه صورت صحیح ترسیم نکرده اند، ولى آن گروه از نویسندگان که با الهام از آیات قرآنى و احادیث صحیح به نوشتن این بخش از تفسیر همت گماشته اند خدمت عظیمى را به جامعه اسلامى انجام داده اند.
باید این بخش تاریخ، بلکه همه کتابهاى تاریخ را از آن نظر بخوانیم که مى تواند به صورت یک معلم خاموش به ما درس بیاموزد و عوامل تکامل و سقوط ملل را در اختیار ما قرار دهد.(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.