پاسخ اجمالی:
حضرت عباس(ع) در شب عاشورا به بنی هاشم فرمودند: این اصحاب با امام(ع) پیوند خویشاوندى ندارند و بار سنگین را جز صاحبانش بر نمى دارند. هنگامى که سپیده صبح آشکار شد اوّلین کسى که به میدان نبرد مى شتابد، شمایید. ما باید پیش از آنان کشته شویم تا مردم نگویند: اصحاب خود را پیش انداختند و چون آنان کشته شدند، خود با شمشیرهایشان ساعت به ساعت مرگ را به تأخیر انداختند.
پاسخ تفصیلی:
از حضرت زینب(علیها السلام) نقل شده است که فرمود: «شب عاشورا از خیمه خود بیرون آمدم تا از حال برادرم حسین(علیه السلام) و یارانش با خبر شوم. دیدم امام(علیه السلام) در خیمه خود تنها نشسته و با پروردگارش راز و نیاز مى کند و قرآن تلاوت مى کند. پیش خود گفتم آیا سزوار است برادرم در چنین شبى تنها بماند؟ به خدا سوگند! مى روم و برادران و عموزادگان خود را به این خاطر سرزنش مى کنم. پس به خیمه عبّاس(علیه السلام) آمدم ناگاه همهمه و صداى غرّایى شنیدم، همانجا پشت خیمه ایستادم و به داخلش نظر انداختم دیدم عموزادگان و برادران و برادرزادگانم گِرد عبّاس ـ که چون شیرى بر زانویش تکیه زده بود ـ حلقه زده اند، و او خطبه اى مشتمل بر حمد و ثناى الهى و سلام و درود بر پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) ایراد کرد، که مانند آن خطبه را جز از امام حسین(علیه السلام) نشنیده بودم، و در پایان افزود: اى برادران! برادرزادگان! و عموزادگانم! هنگامى که سپیده دم طلوع کرد چه مى کنید؟ عرض کردند: فرمان فرمان تو است، هر چه تو فرمایى همان کنیم.
عبّاس فرمود: این اصحاب با امام پیوند خویشاوندى ندارند و بار سنگین را جز صاحبانش بر نمى دارند. هنگامى که سپیده صبح آشکار شد اوّلین کسى که به میدان نبرد مى شتابد، شمایید. ما باید پیش از آنان کشته شویم تا مردم نگویند. اصحاب خود را پیش انداختند و چون آنان کشته شدند، خود با شمشیرهایشان ساعت به ساعت مرگ را به تأخیر انداختند.
بنى هاشم از جاى برخاسته شمشیر از غلاف بیرون کشیدند و در برابر برادرم عبّاس گرفته، گفتند: «ما همگى تحت فرمان تو هستیم».
زینب(علیها السلام) افزود: «وقتى که این یکپارچگى و عزم راسخ و تصمیم قلبى آنان را دیدم، دلم آرام گرفت و خوشحال شده اشکم سرازیر شد.(1).(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.