پاسخ اجمالی:
بعد از آنکه پیامبر(ص) از مکه به طائف رفت تا مردم را به سوى اسلام دعوت کند، اما کسی ایمان نیاورد و اشراف طائف او را تکذیب کردند، در بازگشت پیامبر(ص) شبانه مشغول نماز شد یا در وادی جن به تلاوت قرآن پرداخت. گروهى از جنّ صداى تلاوت قرآن و نماز حضرت را شنیدند و ایمان آوردند و این آیات درباره آنها نازل شد.
پاسخ تفصیلی:
در آیات (29 ـ 32) سوره «احقاف» می خوانیم: «وَ إِذْ صَرَفْنا إِلَیْکَ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ یَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمّا حَضَرُوهُ قالُوا أَنْصِتُوا فَلَمّا قُضِىَ وَلَّوْا إِلى قَوْمِهِمْ مُنْذِرِینَ * قالُوا یا قَوْمَنا إِنّا سَمِعْنا کِتاباً أُنْزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ وَ إِلى طَرِیق مُسْتَقِیم * یا قَوْمَنا أَجِیبُوا داعِىَ اللّهِ وَ آمِنُوا بِهِ یَغْفِرْ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ وَ یُجِرْکُمْ مِنْ عَذاب أَلِیم * وَ مَنْ لایُجِبْ داعِىَ اللّهِ فَلَیْسَ بِمُعْجِز فِى الاَْرْضِ وَ لَیْسَ لَهُ مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءُ أُولئِکَ فِی ضَلال مُبِین»؛ ([به یاد آور] هنگامى که گروهى از جنّ را به سوى تو متوجه ساختیم که قرآن رابشنوند؛ وقتى حضور یافتند به یکدیگر گفتند: «خاموش باشید و بشنوید»! و هنگامى که پایان گرفت، به سوى قوم خود بازگشتند و آنها را بیم دادند! * گفتند: «اى قوم ما! ما کتابى را شنیدیم که بعد از موسى نازل شده، هماهنگ بانشانه هاى کتاب هاى پیش از آن، که به سوى حق و راه راست هدایت مى کند. * اى قوم ما! دعوت کننده الهى را اجابت کنید و به او ایمان آورید تا گناهانتان را ببخشد و شما را از عذابى دردناک پناه دهد. * و هر کس به دعوت کننده الهى پاسخ نگوید، هرگز نمى تواند از چنگال عذاب الهى در زمین فرار کند، و غیر از خدا یار و یاورى براى او نیست؛ چنین کسانى در گمراهى آشکارند»).
شأن نزول:
در شأن نزول این آیات، روایات مختلفى آمده است، از جمله این که:
رسول خدا(صلى الله علیه وآله) از «مکّه» به سوى «بازار عکاظ» در «طائف» آمد، و «زید بن حارثه» با او بود، به این منظور که مردم را به سوى اسلام دعوت کند، اما احدى به دعوت او پاسخ نگفت، ناچار به سوى «مکّه» بازگشت تا به محلى رسید که آنجا را «وادى جنّ» مى نامیدند، در دل شب به تلاوت قرآن پرداخت، جمعى از طائفه جنّ از آنجا مى گذشتند، هنگامى که قرائت قرآن پیامبر(صلى الله علیه وآله) را شنیدند، گوش فرا دادند، و به یکدیگر گفتند: ساکت باشید، هنگامى که تلاوت حضرت پایان یافت آنها ایمان آوردند، و به عنوان مبلغانى به سوى قوم خود آمدند، و آنان را به سوى اسلام دعوت کردند، گروهى از آنها ایمان آوردند و با هم به محضر پیامبر(صلى الله علیه وآله) رسیدند، و پیامبر(صلى الله علیه وآله) تعلیمات اسلام را به آنها یاد داد، اینجا بود که آیات فوق و آیات سوره «جنّ» نازل گردید.(1)
بعضى دیگر، شأن نزولى از «ابن عباس» نقل کرده اند که با شأن نزول سابق شباهت دارد، با این تفاوت که «پیامبر(صلى الله علیه وآله) مشغول نماز صبح بود و در آن قرآن تلاوت مى کرد، گروهى از جنّ که در حال تحقیق و جستجو بودند و قطع اخبار آسمان آنان را به وحشت افکنده بود، صداى تلاوت قرآن پیامبر(صلى الله علیه وآله) را شنیده گفتند: علت قطع اخبار آسمان از ما، همین است، اینجا بود که به سوى قوم خود بازگشتند و آنها را به اسلام دعوت کردند».(2)
مرحوم «طبرسى» در «مجمع البیان»، شأن نزول سومى در اینجا آورده که مسأله را با داستان سفر پیامبر(صلى الله علیه وآله) به «طائف» مربوط مى سازد و خلاصه آن چنین است:
«بعد از وفات «ابوطالب» کار بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) سخت شد به سوى «طائف» رفت شاید یارانى پیدا کند، اشراف «طائف» شدیداً از در تکذیب درآمدند، و آنقدر از پشت سر به پیامبر سنگ زدند که خون از پاهاى مبارکش جارى شد، خسته و ناراحت به کنار باغى آمد و در سایه درخت نخلى نشست، در حالى که خون از پاهاى مبارکش مى ریخت.
باغ متعلق به «عتبة بن ربیعه» و «شیبة بن ربیعه» دو نفر از ثروتمندان قریش بود، پیامبر از مشاهده آنها ناراحت شد، چون دشمنى آنها را از قبل مى دانست.
آن دو غلامشان «عداس» را که مردى مسیحى بود، با طبقى از انگور خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرستادند، پیغمبر به «عداس» فرمود: از کجائى؟ گفت: از «نینوا»! فرمود: از شهر بنده صالح خدا «یونس»؟ «عداس» گفت: شما از کجا «یونس» را مى شناسید؟
فرمود: من رسول خدایم، خداوند به من خبر داده، «عداس» به حقانیت پیامبر(صلى الله علیه وآله) پى برد، براى خدا سجده کرد و پاى پیامبر(صلى الله علیه وآله) را بوسه داد.
هنگامى که برگشت، «عتبه» و «شیبه» او را سرزنش کردند، که چرا این کار را کردى ؟! گفت: این مرد صالحى است که مرا از اسرار ناشناخته مردم این سامان، در مورد پیامبرمان «یونس» خبر داد، آنها خندیدند و گفتند: مبادا تو را نسبت به آئین «نصرانیت» فریب دهد که او مرد فریب کارى است!
پیامبر(صلى الله علیه وآله) به سوى «مکّه» بازگشت (در حالى که محصول این سفر تنها یک مرد مؤمن بود) تا به نزدیکى نخلى در دل شب رسید، مشغول نماز شد، گروهى از جن از اهل «نصیبین» یا «یمن» از آنجا مى گذشتند، صداى تلاوت قرآن او را در نماز صبح شنیدند، گوش فرا دادند و ایمان آوردند».(3)، (4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.