پاسخ اجمالی:
برخی از مفسران اهل سنت، معتقدند: منظور از«أتقى» در این آیه «ابوبکر» است، و از این طریق حقانیت و افضلیت او را برای خلاف اثبات می کنند؛ ولی برخی دیگر از علمای آنها مانند«آلوسی» و همچنین عموم شیعه این معنى را انکار مى کنند و مى گویند: در حق «على بن ابی طالب(ع)» و یا«ابو الدّحداح» نازل شده است.
پاسخ تفصیلی:
«فخر رازى» مى گوید: «مفسران اهل سنت، عموماً معتقدند: منظور از «أتقى» در «سَیَجَنَّبُهَا الأَتْقى» «ابوبکر» است، و شیعه عموماً این معنى را انکار مى کنند و مى گویند: در حق على بن ابی طالب(علیه السلام) نازل شده است». (1)
سپس، در یک تحلیل مخصوص به خود، چنین مى گوید: «امت اسلامى (اعم از اهل سنت و شیعه) اتفاق بر این دارند که، برترین مردم بعد از رسول اللّه(صلى الله علیه وآله) یا «ابوبکر» بوده، و یا «على»(علیه السلام)، و این آیه را نمى توان بر «على» تطبیق کرد؛ زیرا قرآن درباره این فرد «أتقى» مى گوید: «وَ ما لاَِحَد عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَة تُجْزى»؛ (هیچ کس نزد او حق و نعمتى ندارد که پاداش داده شود) و این صفت بر على(علیه السلام) تطبیق نمى کند؛ چرا که پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) بر او حق نعمت داشت! ولى پیامبر(صلى الله علیه وآله) نه تنها بر «ابوبکر» حق نعمت مادى نداشت، که به عکس، او انفاق بر رسول اللّه مى کرد و حق نعمت داشت!
نتیجه این مى شود: مصداق أتقى «ابوبکر» است و چون اتقى به معنى پرهیزکارترین مردم است، افضلیت او ثابت مى شود!. (2)
گرچه مایل نیستیم در مباحث تفسیرى، زیاد در این گونه مسائل وارد شویم، ولى اصرار بعضى از مفسران بر اثبات پیش داورى هاى خود به وسیله آیات قرآن، تا آنجا که تعبیرات آنها مناسب مقام شامخ پیامبر(صلى الله علیه وآله) نیز نمى باشد، باعث مى شود چند نکته را در اینجا یادآور شویم:
اولاً ـ این که «فخر رازى» مى گوید: اجماع «اهل سنت» بر این است که این آیه درباره «ابوبکر» نازل شده، بر خلاف چیزى است که بعضى از مفسران معروف اهل سنت صریحاً آورده اند، از جمله:
«قرطبى» در تفسیرش در روایتى از «ابن عباس» نقل مى کند: تمام این سوره (سوره اللیل) درباره «ابو الدّحداح» نازل شده (3)، مخصوصاً به آیه «وَ سَیُجَنَّبُهَا الأَتْقى» که مى رسد، باز مى گوید: منظور «ابو الدّحداح» است، هر چند از اکثر مفسران نقل کرده: درباره «ابوبکر» نازل شده، اما خودش این نظر را نپذیرفته است.
ثانیاً ـ این که گفته است: اتفاق شیعه بر این است که این آیه درباره على(علیه السلام) نازل شده، درست نیست، چرا که بسیارى از مفسران شیعه، همان داستان «ابو الدّحداح» را ذکر کرده و پذیرفته اند.
آرى، در بعضى از روایات از امام صادق(علیه السلام) نقل شده: منظور از «أتقى» پیروان و شیعیان او است، و منظور از «الَّذی یُؤْتی مالَهُ یَتَزَکّى» امیرمؤمنان على(علیه السلام) است، ولى ظاهر این است: اینها جنبه شأن نزول ندارد، بلکه از قبیل تطبیق بر مصداق روشن و بارز است.
ثالثاً ـ بدون شک، «أتقى» در آیه فوق به معنى باتقواترین مردم نیست، بلکه مفهوم آن همان متقى بودن است، شاهد گویاى این سخن این است که: «أشقى» در مقابل آن به معنى بدترین مردم نیست، بلکه منظور کفارى است که از انفاق بخل مى ورزیدند، به علاوه این آیه زمانى نازل شده که پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) در حیات بود، آیا مى توان «ابوبکر» را حتى بر پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مقدم داشت؟
چرا براى اثبات پیش داورى ها و ذهنیات خود تعبیرى کنیم که حتى به مقام شامخ پیغمبر لطمه زند؟!
و اگر گفته شود: حساب پیغمبر(صلى الله علیه وآله) جدا است، مى گوئیم: پس چرا در آیه «وَ ما لاَِحَد عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَة تُجْزى» حساب پیامبر(صلى الله علیه وآله) جدا نشد، و براى این که على(علیه السلام) را از مورد آیه خارج کنیم، بگوئیم: چون مشمول نعمت هاى مادى پیغمبر بوده، نمى تواند داخل در آیه باشد؟
رابعاً ـ چه کسى است که در زندگیش مورد محبت احدى واقع نشده، و هیچ کس براى او هدیه اى نیاورده و یا از او ضیافتى نکرده است.
آیا واقعاً چنین بوده است که «ابوبکر» در تمام عمرش نه به ضیافت کسى رفت، و نه هدیه اى از کسى پذیرفت، و نه هیچ خدمت مادى دیگرى را؟ آیا این باورکردنى است؟
نتیجه این که: منظور از آیه «وَ ما لاَِحَد عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَة تُجْزى» این نیست که هیچ کس بر آنها حق نعمت ندارد، بلکه انفاق کردن آنها به خاطر حق نعمت نیست.
یعنى: اگر آنها به کسى انفاقى مى کنند، تنها براى خدا است، نه به خاطر خدمتى که بخواهند آن را پاداش دهند.
خامساً ـ آیات این سوره نشان مى دهد: این سوره در یک ماجراى دو قطبى نازل شده، یکى در قطب «أتقى» بوده است، و دیگرى در قطب «أشقى»، هر گاه شأن نزول آن را داستان «ابو الدّحداح» بدانیم، مسأله حل است، اما اگر بگوئیم: منظور «ابوبکر» بوده، مشکل «أشقى» باقى مى ماند، که منظور از آن چه کسى است؟!.
شیعه اصرارى ندارد که خصوص این آیه در مورد على(علیه السلام) است، آیات در شان او بسیار زیاد است، ولى اگر بر على(علیه السلام) تطبیق شود، مشکل «أشقى» در آن حل است؛ چرا که در ذیل آیه 12 سوره «شمس» «إِذِ انْبَعَثَ أَشْقاها» روایات زیادى از طرق اهل سنت نقل شده است، که منظور از «أشقى» قاتل «على بن ابی طالب»(علیه السلام) است (این روایات را «حاکم حسکانى» در «شواهد التنزیل» جمع کرده است).
کوتاه سخن این که: گفتار «فخر رازى» و تحلیل او درباره این آیه، بسیار ضعیف و مشتمل بر اشتباهات فراوان است، و لذا حتى بعضى از مفسران معروف اهل سنت مانند: «آلوسى» در «روح المعانى» این تحلیل را نپسندیده و بر آن خرده گرفته است، آنجا که مى گوید: «وَ اسْتَدَلَّ بِذلِکَ الاِمامُ عَلى أَنَّهُ (أبُوبَکْر) أَفْضَلُ الأُمَّةِ وَ ذَکَرَ أَنَّ فِى الآیاتِ ما یَأبى قَوْلَ الشِّیْعَهِ اِنَّها فِى عَلِىّ وَ أَطالَ الْکَلامَ فِى ذلِکَ وَ آتى بِما لا یَخْلُو عَنْ قِیْل وَ قال»؛ (فخر رازى به این آیه استدلال کرده است که: ابوبکر افضل امت است و اضافه کرده: در آیات، بعضى قرائن است که با قول شیعه سازگار نیست، و در اینجا سخن را طولانى کرده و مطالبى گفته که خالى از قیل و قال [و اشکال] نیست). (4)
فراموش نباید کرد: خود «آلوسى» نیز نسبتاً مرد متعصبى است، با این حال تحلیل «فخر رازى» را در این آیه نپسندیده است. (5)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.